eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
دلدادگان داداش‌علـے امشب جبرانی دیشب دو پارت از ࢪمان داخل کانال قرار می‌دیم..😍
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙|قرار شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_چہل‌ودوم #فصل_پنجم : ضربت خوردن🔪💥 –کجاس!؟ گفتم #علی کجاس!؟😰 +مادر
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ : ضربت خوردن🔪💥 فرصت زیادی نمانده بود.⌛️ انگار توی دلش رخت می‌شستند! آشوبِ آشوب بود، تلفن☎️ را برداشت و مسلسل وار شروع به زنگ زدن. –الو!! سلام بیمارستان...؟! تا شرح حال را می‌گفت یک جمله می‌شنید: –پذیرش نداریم... و صدای بوق ممتد تلفن.☎️ –الو! بیمارستان...پذیرش نداریم!!! و....و....و.... با ۲۶ بیمارستان🏨 تماس گرفت. نگاهی به ساعتش انداخت برخلاف همیشه عقربه‌ها🕒 چه با سرعت می‌دویدند. بدون اینکه متوجه بشود، یک ساعت بود که داشت به این بیمارستان و آن بیمارستان زنگ می‌زد.📱 از بچه ها هم خبر نشده بود. انگار آنها هم نتیجه نگرفته بودند. دلش نبود یه چشمش به در اتاق بود، یک چشمش به ساعت.⏱ مدام توی راهرو راه می‌رفت👞 و اضطرابش در صدای کفش‌هایش به وضوح شنیده می‌شد. –تاق!...تاق!...تاق!... برای لحظه‌ای نشست سرش را پایین آورد😞 و با انگشتان دست راستش پیشانی عرق کرده‌اش را نگه داشت، چشمانش را لحظه‌ای روی هم گذاشت،😌 دو سه نفس عمیق کشید🌬 و لب‌هایش دوباره شروع به حرکت کرد. در سکوت سنگین🤫 ساعت ۳/۴۵ بیمارستان🏨، صدای زمزمه آهسته‌ی او به راحتی شنیده می‌شد، چند دقیقه‌ای ذکر گفت📿 و یک نفس عمیق دیگر دو تا دست‌هایش را روی زانوهایش گذاشت و با یک فشار روی هر دوتا زانویش، جلدی از جا بلند شد.😇 –الهی به امیدتو.🤲🏻 ساعت ۳:۴۵ دوباره سراغ تلفن📱 رفت. –الو.؟! بیمارستان‌عرفان؟!🤔 –بفرمایید. –سلام! صبحتون بخیر.🌤 و برای چندمین بار شرح حال . –آقای محترم!! میگم پذیرش... صدای بلند حاجی کلامش را قطع کرد دیگر بریده بود.💥 نگرانی تمام وجودش را گرفته بود😖 فکر می‌کرد وقتی باقی نمانده، چشمش به در اتاق بود اگر ذره ای دیگر دست دست می‌کرد، هر آن ممکن بود در اتاق باز شود و سری به نشانه تاسف تکان بخورد.😔 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ #قسمت_چهل‌وسوم #فصل_پنجم : ضربت خوردن🔪💥 فرصت زیادی نمانده بود.⌛️ انگا
📚 : ضربت خوردن🔪💥 اپراتور بیمارستان عرفان🏨 را به رگبار اصرار و التماس بست. –باشه. باشه. ولی آقای محترم مسئولیت موندن و رفتنش با خودتونه‌ها! باورش نمی‌شد. هاج و واج مونده بود و لبخند نصفه و نیمه‌ای روی لبش ماستیده بود، به سرعت بچه‌ها را خبر کرد. حالا نوبت جور کردن ۵ میلیون بود.💶 دو تا از بچه ها رسیدن بیمارستان، نباید آتو دستی بیمارستان می‌دادند. –آقا! شما اونجا باشین. یه شماره کارت هم به ما بدین، چند تا از بچه ها رفتن دنبال قضیه، هر کس هر چقدر جور کنه واریز می‌کنه به کارتتون. گوشی‌اش مدام زنگ می‌خورد. –سلام حاجی! –سلام سیدجون! چه خبر؟ تونستی کاری کنی برادر؟ –وامه بود دوهفته پیش برای موتور ازتون گرفتم!💴 –یک و نیم رو می‌گی!!؟🤔 –بله. چجوری برسونم دستتون؟🙂 –خدا خیرت بده.😇 شماره کارتو بنویس. ۵۰هزار، ۱۰۰هزار، ۱۵۰هزار.... شکر خدا ۵میلیون تومان جور شد.❣ –ای‌بابا! چرا آمبولانس نمی‌بره؟!😐 ما که نمی‌تونیم با این حال خودمون ببریمش.🙁 –شرمنده حاج آقا!😞 فکر نکنم هیچ آمبولانسی🚑 مسئولیت قبول کنه! –یعنی چی!؟ یعنی چی!؟😠 مگه ماشین عروسه!؟😒 خوب مال مریض بردنه دیگه، غیر اینه!؟ این بنده خدا داره تموم می‌کنه شما دارین تعارف می‌کنین و فکر اسم و رسم امتیاز ماشین و بیمارستان تونید!؟😠 –آخه ....😕 –لااقل زنگ بزنین عرفان خودش یه دونه بفرسته. –الو! بیمارستان عرفان!!؟ –بفرمائید. –صبحتون بخیر! لطفاً یک آمبولانس.🚑 وضعیت را شرح داد. برای لحظه‌ای گوشی را از جلوی دهانش کنار برد و طبق عادت، دستش را روی دهنی گوشی گذاشت.📱 رو به حاجی کرد و گفت: –می‌گن هزینه‌اش بالا می‌شه. کارد می‌زدی خونش در نمی‌آمد.😡 –خب بشه!! داره می‌میره.😖 کنار راهرو رفت به دیوار تکیه داد و آرام آرام در حالی که کمرش را روی دیوار می‌کشید روی دوتا پا نشست.😓 سرش را توی بغل گرفت و برای لحظه‌ای چشمانش را بست، صدای آژیر آمبولانس🚨 او را از جا پراند. همه چیز که تا آن لحظه کند پیش می‌رفت، با صدای دویدن پرستاران👨🏻‍⚕ و ترمز چرخ‌های تختی که بدن روی آن افتاده بود سرعت چشمگیری گرفت. را با عجله به طرف حیاط می بردند تا سوار آمبولانس کنند.🚑🍂 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat*📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک راهکار عملی، برایِ افزایش ایمان به خدا ..💛 🎙استادپناهیان
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
#نجوا_با_شهدا💞 أَنِّی أُحِبُّکَ و دوست داشتنت عاقبتم را به خیر می‌کند °|• #شهید_غیرت ـღ شهید ع
•||♥💭||• ‌ یِ‌روز میرسہ فقط‌ میان‌ بالاسرت‌ فاتحـھ میدن‌ و میـرن..🚶🏿‍ ولـے شاید یِ‌روزی‌ باشہ کہ جـٰای‌ فاتحـھ دادن‌ و رفتن‌ بیان‌ براۍ رفاقت‌👥کردن.. اینو تو میتونـے تعیین‌ کنـے😌:) منتھا💔با شـھادت🥀' -رفیق‌ شھید یعنـے همین💕 شہیدِغــــیࢪت‌➜
〖`🦋°✿°💔´〗 خدا می‌داند چقدر به قلبم فشار می آید! ⌈🌿° 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@shahidegheirat
💞 دل من تنگ‌ همین یڪ لبخند... و تو در خنده مستانہ خود میگذرے! نوش جانت اما...✨ گاه گاهے بہ دل خسته ما هم‌ نظرے!(: -حرم‌حضرت‌رقیہ ﴿❀♡شہید‌علـے‌خلیلے➺﴾ ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
‌‌•-🕊⃝⃡🌹-• غروب زیباۍ حࢪم بانوۍ دم‌؏شق بنت‌الحــــیدࢪ حضرت زینب ﴿س﴾ نایب‌الزیارھ اعضا کانال✨🌻 تولیدی‌‌خودمونہ:)) 『‌‌‌‌@shahidegheirat