🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و شیعه هم به دنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
🔻نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم و یا غیرواقعی صحبت بکنم؛ نه!
🔹حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم؛ هم من، هم تو. بحمدالله؛ خدا را باید به خاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم.
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهید_محمودرضا_بیضایـــــی 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
💫﷽💫
#شهیــــد_پابرهنـــــہ
⭕️ سیدحمید چگونه میتوانست در جبههها کفش بر پا کند، درحالیکه خون همرزمان و یارانش بر ان خاکها ریخته بود."فخلع نعلیک" را از یاد نبرده بود و هنگامیکه با حاج همت سردار خیبر بسوی میعاد و میقات ازلی خویش میرفتند، تا عهد خویش وفا کنند و از وفاداران باشند، پایش برهنه بود.
#شهیــد_حمیـــــد_میرافضلـــــی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نــود_و_هشتــم۹۸ 👈این داستان⇦《 خفه شو روانی 》 ـــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_نهــم۹۹
👈این داستان⇦《 داشتیم؟... 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎مادرم روز به روز کم حوصلهتر میشد ... اون آدم آرام، باوقار، خوش فکر و شیرین گفتار ... انگار ظرف وجودش پر شده بود ... زود خسته میشد ... گاهی کلافه گی و بی حوصلگی تو چهرهاش دیده میشد ... و رفتارهای تند و بیپروای سعید هم بهش دامن میزد ...😔
🔹هر چند، با همه وجود سعی میکرد چیزی رو نشون نده ... اما من بهتر از هر شخص دیگهای ... مادرم رو میشناختم... و خوب میدونستم ... این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست ... و این مشغله جدید ذهنی من بود ... چراهای جدید ... و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم ...🍃✨
دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید ... پدرم بلافاصله فرداش برای سعید ... یه لب تاپ خرید 💻... و درخواست اینترنت داد ... امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من ... اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد ... و من حق دست زدن بهش رو نداشتم ...😔
🔸نشسته بود پای لبتاپ به فیلم نگاه کردن ... با صدای بلند... تا خوابم میبرد از خواب بیدار میشدم ...
- حیف نیست هدستت🎧، آک بمونه❓...
- مشکل داری بیرون بخواب ...
🔺آستانه تحملم بالاتر از این حرفها شده بود که با این جملات عصبانی بشم ... هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود ... اما کو گوش شنوا؟ ... تذکر جایی ارزش داره که گوشی 👂هم برای شنیدنش باشه ... و الا ارزش خودت از بین میره ... اونم با سعید، که پدر در هر شرایطی پشتش رو میگرفت ...😐
🔹پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال ... به قول یکی از علما ... وقتی با آدمهای این مدلی برخورد میکنی ... مصداق قالوا سلاما باش ...🍀
🔻کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد ... مبل، برای قد من کوتاه بود ... جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت ... برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد میکرد ... و خستگی دیشب توی تنم مونده بود ... شاید، من توی ۲۴ ساعت ... فقط ۳ یا ۴ ساعت می خوابیدم ... اما انصافا همون رو باید میخوابیدم...💤💤
🔻با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم ... هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد ... اما خستگی و بیحوصلگیش هنوز توی تنم بود ...😞
پام رو که گذاشتم داخل حیاط ... یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...🤔
خیلی نامردی مهران ... داشتیم؟ ... نه جان ما ... انصافا داشتیم❓❓ ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#ڪـــــݪام_نـــــاب
♥ خدای متعال به این برادر بسیار عزیزمان "آقــای سلیمانــی" هم توفیق داده.
🔻ایشان بارهـــــا، بارهـــــا، بارهـــــا جـــان خودشـــان را در معرض تهاجم دشمن قرار دادهاند، در راه خدا، برای خدا و مخلصالله! و مجاهدت کردهاند؛
🍃 انشاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضل کند و زندگی ایشان را با سعادت و عاقبت ایشان را با #شهــــادت قرار بدهد، البته نه حالا؛ هنوز سالها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد، اما بالاخره آخرش انشاءالله #شهــــادت باشد.
#رهبـــــرانہ
#سردار_قاسم_سلیمانی
#ذوالفقار_سیدعلی
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ خدايا عمری است كه بر من گذشت ولی من از خود نگذشتم و در مدت حيات بارها خودم را ديدم و پسنديدم و تو را ای خدای مهربان فراموش كردم.
🔻خدايا هر روز و هر لحظه از حياتم، بركات رحمتت از بالا بر من و ما فرود آمد ولی جواب اين خوبیها را من به بدی پاسخ دادم.
🔹ســرداررشیــــــداســلام🔹
#شهید_مهــــدی_خوشسیـرت 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍂﷽🍂
#برگـــے_از_خاطراٺ
🔳محمد بسیار مهربان بود. بسیار روی تربیت غیر مستقیم همت میکرد از کودکی مرتب برایم کتاب میخرید که بخوانم و نتیجه را برایش میگفتم.
◽️روی خودسازی بسیار تاکید داشت برای همین تشویقمان میکرد تا از چیزهایی که دوست داریم بگذریم. میگفت از چیزهایی که دوست دارید بگذرید خیلیها هستن ندارند اگر دوست داشته باشید این چیزهایی که دوست دارید را در راه خدا بدهید و رفتارش جوری بود که همه با طیب خاطر با این کار موافقت میکردند.
راوی 👈خواهرکوچیکه شهید جهانآرا
🔹سردار رشید اسلام🔹
#شهیــد_محمـــــد_جهـــــانآرا 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_شانزدهم
《 ایمان 》
🖇علی سکوت عمیقی کرد ...
🔹- هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ...😊
دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید😡 ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ...
- اون وقت ... تو میخوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی❓...
تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ...😠
🍃✨- ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبهام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ...
این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ...
پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ...
- می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ...
در رو محکم بهم کوبید و رفت ...
پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ...
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
#فایل_تصویرے
🎞روایت حیرانی
🎙روایت ۸ سال دفاع مقدس در اردوهای راهیان نور
#دوکوهه
#حاجحسیـــــن_یکتـــــا
#روایتگر_جبههها
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#خصوصیات_اخلاقی
🔷محمدرضا در دینداری، مردم داری و احترام به والدین زبانزد عام و خاص بود.
🔹ارادت بسیاری به اهل بیت (ع) و به خصوص امام حسنمجتبی (ع) داشت. تمام نمازهای وی اول وقت خوانده میشد.
🔹هرگاه برای فردی مشکلی پیش میآمد، تمام سعی خود را میکرد تا آن را رفع کند. میعادگاه محمدرضا گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران بود و هر شب جمعه خود را به این وعدهگاه میرساند.
راوی 👈 پدر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_محمدرضا_بیـــــات 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ
🍃 مالکیت و فرمانروایی آسمان ها و زمین فقط در سیطرۀ خداست، هرچه را بخواهد می آفریند، به هرکس بخواهد دختر عطا می کند، و به هرکه بخواهد پسر می بخشد.
#سوره_شوری_آیه_۴۹
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
#شهــــدشهادتــــــــ❤️ــــ
ــ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
♡در راه شرف کشته شدن آرزوی ماست
دانیم که رنگین شود از خون کفن ما
♡ما را از شهادت نبود بیم و هراسی
آمادة این رزم نگر مرد و زن ما.
ــ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
#شهیدمحمدخســــروے🌹🍃
#شهیــدشڪوراحمــــدے🌹🍃
#تیــپفاطمیــــــون🔰
《ســــالروزشهــــادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ من با چشم باز این را پیمودهام و ثابت قدم ماندهام؛ امیدوارم این قدمهایی که در راه خدا برداشتهام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد.
#سردار_بیسر
#شهیــد_عبدالحسین_برونسی 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نــود_و_نهــم۹۹ 👈این داستان⇦《 داشتیم؟... 》 ـــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صد
👈این داستان⇦《 لیست 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حسابی جا خوردم ... به زحمت خودم رو کشیدم بیرون ...
🔹- فرامرز ... به جان خودم خیلی خستهام ... اذیت نکن ...
اذیت رو تو میکنی ... مثلا دوستیم با هم ... کاندید شورا شدی یه کلمه به من چیزی نگفتی ...😳
خندیدم ...
تو باز قرصهات💊 رو سر و ته خوردی؟ ...
نزن زیرش ... اسمت توی لیسته ...
🔹چند تا از بچه ها پای تابلوی توی حیاط جمع شده بودن ... منم دنبال فرامرز راه افتادم ... کاندید شماره ۳ ... مهران فضلی ... باورم نمیشد ... رفتم سراغ ناظم ...👤
🔸آقای اعتمادی ... غیر از من، مهران فضلی دیگهای هم توی مدرسه هست؟ ...
خندهاش گرفت 😁...
نه ... آقای مدیر گفت اسمت رو توی لیست📝 بنویسم ...
🔻- تو رو خدا اذیت نکنید ... خواهشا درش بیارید ... من، نه وقتش رو دارم ... نه روحیهام به این کارها میخوره ...
▫️از من اصرار ... از مدرسه قبول نکردن ... فایده نداشت ... از دفتر اومدم بیرون و رفتم توی حیاط ... رای گیری اول صبح بود...
بیخیال مهران ... آخه کی به تو رای میده❓ ... بقیه بچه ها کلی واسه خودشون تبلیغ کردن ...
⭕️اما دقیقا همه چیز بر خلاف چیزی که فکر میکردم پیش رفت ... مدیر از بلندگو ... شروع کرد به خوندن اسامی بچههایی رو که رای آورده بودن ... نفر اول، آقای مهران فضلی با ۲۶۵ رای ... نفر دوم، آقای ...
اسامی خونده شده بیان دفتر ...
⚡️⚡️برق از سرم پرید ... و بچه های کلاس ریختن سرم ...
از افراد توی لیست ... من، اولین نفری بودم که وارد دفتر شدم ... تا چشم مدیر بهم افتاد با حالت خاصی بهم نگاه کرد 🤓...
فکر میکردم رای بیاری ... اما نه اینطوری ... جز پیشها که صبحگاه ندارن ... هر کی سر صف بوده بهت رای داده ... جز یه نفر ... خودت بودی❓ ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
shahide_gomnam.mp3
2.01M
⇧نوحه واحد سنگین زیبا⇧
❤️شباےجمعــهکہمیشہ
دلابــــهونــہمیگیــــره❤️
#شهیــــدگمنــــــامــ ...🌹
🎤مجتبــــےرمضــــانــــے🎤
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#مقاومتپسربچهیبسیجیباشکمپاره❣
■ پسر بچه ی بسیجی به زمین افتاده بود، خیس خون. ترکش شکمش را پاره کرده بود و تمام دل و رودهاش بیرون ریخته بود. میخواستند او را ببرند پشت جبهه و درمان کنند.
🍃
■ پسرک داد میزند، نه نمیخواهم، اسلحهام را بدهید. همین جا شکمم را بخیه کنند. من میخواهم دوباره بجنگم.
《"جانم فدای رهبر"》
🍃
■ یک بند داد میزد و التماس میکرد که بیهوشام نکنید. همین جا شکمم را بخیه بزنید تا باز بجنگم.
《"جانم فدای رهبر"》
🍃
■ بعد پزشکها آرامش کردند و بیهوش شد و سریع کارهایش را انجام دادند و فورا با هواپیما به بیمارستانی در تهران منتقل شد.
🍃
🔷 واقعا آن پسر بچه یک بچه شیر بود شجاعت آن شیر بچهی بسیجی حس مادرانهی هر زنی را برمیانگیخت. چه قدر دلم میخواست مادرش بودم.
🍃
#عاشقان_شهادت
#بزرگمردان_کوچک
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺﷽🌺
#فایل_تصویرے
🎞 روایت متفاوت حاج حسین یکتا از حزباللهیها
🎙روایت ۸ سال دفاع مقدس در اردوهای راهیان نور
#نهر_خین
#حاجحسیـــــن_یکتـــــا
#روایتگر_جبههها
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_هفدهم
《 شاهرگ 》
🖇مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمیتونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم 😥...
🔸چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ✨...
- تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده⁉️...
بغضم ترکید😭 ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... میخوای برات آب قند بیارم❓ ...
در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد 😭... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
- علی ...
- جان علی❓ ...
- میدونستی چادر روز خواستگاری الکی بود❓ ...
🔶لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟😳 ...
- یه استادی🤓 داشتیم ... میگفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلـــ❤️ــم رو به روی بقیه ببنده ...
سکوت عمیقی کرد ...
🔷- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بیقیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...✨👌
🔻راست میگفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بیحجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو میدونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و شاهرگم ...❤️
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1