دیروز مراسم رونمایی از کتاب «آقای ایرانی»، خاطرات شهید مدافع سلامت مصطفی علیدادی بر سر مزار مطهر شهید برگزار شد.
همین طور داشتم به قبرها نگاه می کردم که دیدم به موازات مزار مطهر شهید علیدادی در قطعه ۲۳۱ برادر عزیز حاج آقا مصطفی آژینی از شاگردان حضرت استاد در خاک آرمیده اند.
این طلبه فاضل از شاگردان حجة الاسلام و المسلمین استاد محمد رضا عابدینی هستند که در مسیر بازگشت از مراسم اربعین سال ۹۸ دچار سانحه شدند و به رحمت خدا رفتند.
شادی روحشان صلوات.
http://eitaa.com/shahidaneh110
زندگی شهیدانه
دیروز مراسم رونمایی از کتاب «آقای ایرانی»، خاطرات شهید مدافع سلامت مصطفی علیدادی بر سر مزار مطهر شهی
اشعار حک شده بر سنگ قبر، از سروده های ایشان می باشد.
حجت الاسلام آژینی در تدوین مباحث معاد حضرت استاد عابدینی مقاله «حقیقت مرگ جدایی از غیر» را تدوین کرده بود
و چه خوب به مقام عمل بیانات استاد را رسانده بود
روح بلندش شاد ...
http://eitaa.com/shahidaneh110
چهار دسته گل حسینی از یک خانواده اهل بصره ی عراق که همگی خادم الحسین علیه السلام هستند.
امسال هم مثل هر سال اعضای خانواده در تکاپوی آماده سازی خانه و زندگی و شستن فرش ها و پتوها برای پذیرای از زوار ابی عبدالله علیه السلام بودند.
بعد شستن فرشها و پتوها بچه ها می خواستند فرش خیسی را از پشت بام آویزان کنند تا خشک شود.
متأسفانه در یک لحظه فرش خیس با سیم برقی برخورد می کند و این چهار برادر و خواهر را آسمانی می کند.
پدر و مادر فرزندان خود را فدایی ابی عبدالله الحسین علیه السلام می دانند.
این پدر و مادر تا به حال به زیارت قم و مشهد نیامده بودند و حالا به همت جمعی از محبین ابی عبدالله الحسین علیه السلام زمینه سفرشان به این اماکن مقدسه در این روزها فراهم آمده است.
http://eitaa.com/shahidaneh110
وقتی می خواستم چادر عروسی اش را برش بزنم، دیدم عصمت زیر لب چیزی می گوید.
گفتم: با خودت چی می گی؟
عصمت گفت: به خدا می گویم، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شهید شوم یا نه؟؟
راوی: مادر شهید
🌷شهادت: ۱۹ آذر ۱۳۶۰ بمباران دزفول
#عروس_آسمان
#شهیده_عصمت_پور_انوری
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷عصمت شب عروسیاش همراه همسرش رفت و در مراسم دعای کمیل شرکت کرد.
🌷 زندگیاش را اینگونه آغاز کرد. در شرایطی که همه چیز زیر بمباران و توپخانههای دشمن بود، رفت و در دعای کمیل شرکت کرد.
🌷آن زمان 19 سال داشت و تنها 66 روز بعد از ازدواجش به شهادت رسید.
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷عزم شهید آباد داشتند.
نزدیک پل قدیمی عصمت و همراهانش با مردمی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدای بستان راهپیمایی کرده بودند، ملحق میشوند.
🌷 هواپیماهای دشمن که مردم را روی پل میبینند، بمباران میکنند.
🌷بمبها داخل آب میافتد، اما ترکشهایش به مردم اصابت میکند. ترکش به پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت میکند و شهید میشود.
🌷جاریاش خانم مرضیه بلوایه که او هم نوعروس بود، شهید میشود و مادرشوهرش که شاهد شهادت عروسهایش بود به شدت مجروح وچند روز بعد به شهادت می رسد.
🌷عصمت و جاریاش در چادرهایشان پیچیده شده بودند و در آن لحظات آخر هم چادرشان از آنها جدا نشده بود.
🌷 ما در زمان جنگ با مانتو، شلوار و رو سری میخوابیدیم. برخی هم با چادر. آنقدر حجاب را دوست داشتیم که میگفتیم اگر شهید شدیم با حجاب باشیم.
#عروس_آسمان
#شهیده_عصمت_پور_انوری
http://eitaa.com/shahidaneh110
ناگفته نماند که شهید علیرضا پورانوری برادر کوچکتر عصمت بود که چندی قبل در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد و در سن 17 سالگی به شهادت رسیده بود.
#شهید_علیرضا_پور_انوری
http://eitaa.com/shahidaneh110
عصمت
🔻از وقتی این مستند رو دیدم، دلم آشوب شده، به هم ریختم بچه ها!، اصلا نمیدونم چرا اینطور شدم،مستند درباره زنان مقاوم دزفول، مستند «دز هنوز از شهر من رد میشود».
🔻اول توی تلویزیون دیدم بعد دانلودش کردم، دوباره و دوباره نگاه کردم، هر بار مثل زخمی که دوباره سرباز میکند. وجودم را شعله ور میکرد. مخصوصا بخش نهاییش درباره خانوم شهیده ای به نام «عصمت». و چه نام پر مسمایی، «عصمت».
🔻شوهرش که آن زمان پاسدار رزمنده ای بود میگفت وقتی خواستگاری اش رفتم گفتم من هیچ ندارم به جز اتاقی نه متری در خانه پدرم و کف پوشی ساده، من پاسدارم و رزمنده. و دختر گفته بود و من هم در دلم نیت کردم شوهرم یا روحانی باشد یا پاسداری رزمنده....
🔻داستان زنان کشورم، داستان مظلومیت است و گمنامی، داستان عفت است و حیا، داستان مادری است. شوهرش میگفت اسم من محمد است همه، نام مرا شکسته و با لهجه دزفولی تلفظ میکردند اما او همیشه کامل میگفت «محمد»...
🔻میگفت میخواستیم برویم ماه عسل، کجا؟ قم.
از خانه که خارج شدیم دیدم برگشت، دنبال چیزی میگشت، میگفت مسواک و خمیر دندان را جا گذاشته ام. گفتم: حالا چند روز ایرادی ندارد، مسواک نزن. ولی او گفت: دلت میآید چند روز توصیه پیامبرم را عمل نکنم؟ حرفش زمین بماند؟ ببین چطور نگاهش به دستورات دینش ممزوج بود به عشقش به اهل بیت...
🔻زیر موشک باران دزفول، شوهرش میگفت شبها محجبه میخوابید، که اگر موشک به خانه اصابت کرد و او شهید شد، بی حجاب از آوار بیرون نیاورندش.
🔻روزی که شهید شد، همسرش در جبهه بود، و او رفته بود برای تشییع جنازه شهدا، صدام هر جا شلوغ میشد میزد، هواپیماها آمده بودند روی سر تشییع کنندگان شهدا، که اکثرا هم بانوان بودند، همین بانوان پاک،
🔻شوهرش میگفت یکی از ناظران نزدیک به «عصمت» خانم، میگفت، وقتی ترکش خورده بود، بیشتر از آنکه حواسش به زخمهای بدنش باشد و جراحاتش، حواسش به این بود که چادرش را حفظ کند، حجابش را...
@ali_mahdiyan
http://eitaa.com/shahidaneh110