eitaa logo
زندگی شهیدانه
216 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
770 ویدیو
77 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی می خواستم چادر عروسی اش را برش بزنم، دیدم عصمت زیر لب چیزی می گوید. گفتم: با خودت چی می گی؟ عصمت گفت: به خدا می گویم، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شهید شوم یا نه؟؟ راوی: مادر شهید 🌷شهادت: ۱۹ آذر ۱۳۶۰ بمباران دزفول http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷عزم شهید آباد داشتند. نزدیک پل قدیمی عصمت و همراهانش با مردمی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدای بستان راهپیمایی کرده بودند، ملحق می‌شوند. 🌷 هواپیما‌های دشمن که مردم را روی پل می‌بینند، بمباران می‌کنند. 🌷بمب‌ها داخل آب می‌افتد، اما ترکش‌هایش به مردم اصابت می‌کند. ترکش به پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت می‌کند و شهید می‌شود. 🌷جاری‌اش خانم مرضیه بلوایه که او هم نوعروس بود، شهید می‌شود و مادرشوهرش که شاهد شهادت عروس‌هایش بود به شدت مجروح وچند روز بعد به شهادت می رسد. 🌷عصمت و جاری‌اش در چادرهایشان پیچیده شده بودند و در آن لحظات آخر هم چادرشان از آن‌ها جدا نشده بود. 🌷 ما در زمان جنگ با مانتو، شلوار و رو سری می‌خوابیدیم. برخی هم با چادر. آنقدر حجاب را دوست داشتیم که می‌گفتیم اگر شهید شدیم با حجاب باشیم. http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷یه روز سر کلاس یکی از شاگردها از شهیده عصمت پورانوری پرسید: 🌷چه کار کنیم در نماز حضور قلب داشته باشیم؟ 🌷این شهیده فرمود: قبل تکبیرة الإحرام هفت یا ده بار با توجه أعوذبالله من الشیطان الرجیم بگید. http://eitaa.com/shahidaneh110
زندگی شهیدانه
از شهیده مرضیه بلوایه، جاری عصمت نیز خواهم نوشت إن شاء الله
🌾مادر می‌گوید:خواستگارت می خواهد تو را ببینند؟! مرضیه می‌گوید: مادر تازه جنگ شروع شده. من ازدواج نمی‌کنم. می‌خواهم به جبهه بروم. 🌾مادر با خنده و تعجب می‌پرسد: جبهه!... مگر خانم‌ها هم می‌توانند به جبهه بروند؟! 🌾مرضیه در جواب : مادر! چه می‌دانی فردا چه می‌شود؟! دفاع مال همه است، چه مرد... چه زن. 🌾خانه شان اثر موج انفجار تخریب می‌شود ، مجبورند به ترک دزفول و به نیشابور می روند؛ اردوگاه خانوار‌هایی که از شهر‌های جنگ زده به آنجا پناه آورده اند. 🌾با یک پاسدار رزمنده ازدواج می کند و با جاری اش (عصمت پورانوری) که او هم تازه ازدواج کرده آشنا می‌شود. 🌾عصمت و مرضیه دو بال می‌شوند برای پرواز. آن دو در نبود همسرانشان که مدام در میدان نبرد هستند به فعالیت های فرهنگی خود ادامه می‌دهند. 🌾گویی قدم هاشان بوی بهشت می‌دهد و جاده وصال به معبود در انتظارشان است. 🌾 تکبیر گویان به پل قدیم دزفول می‌رسند. جمعیت مردم فریاد می‌زنند: بوی خونِ شهدا می‌آید.... در هروله ترکش‌های آتشین، مرضیه به «فادخلی جنتی» خوانده می‌شود و عصمت نیز هم. 🌾 آن دو در حالی که چادرشان را به دور خود می‌پیچند از شدت جراحات بر روی پل قدیم مظلومانه به شهادت می‌رسند. http://eitaa.com/shahidaneh110