eitaa logo
زندگی شهیدانه
253 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
895 ویدیو
90 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را ز خاندان کرم آفریده‌اند  یک موج از تلاطم یم آفریده‌اند  ما را فدائیان پسرهای فاطمه  ما را شهید میر و علم آفریده‌اند  ما را به اعتبار عنایات فاطمه  گریه کنان حضرت غم آفریده‌اند   بهر بریدن سر اولاد عمروعاص  در جان ما غرور و غژم آفریده‌اند  هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید  زین روز شیعه عده کم آفریده‌اند  دجال ها و حرمله ها را مهاجم … … ما را ” مدافعان حرم ” آفریده‌اند سید علی خامنه ای پیر عشق گفت فریاد را علیه ستم آفریده اند مدافع_حرم امیر http://eitaa.com/shahidaneh110
غربت رسم دیرینه ی مردان راه خداست... هر چند کم سن و سال، ولی مرد است... مردی غریب... مردی ۱۴ ساله که بعد از ۴ سال به دامان مادر نشسته است... دیشب حرم حضرت معصومه سلام الله علیها میزبان این شهید عزیز بود. کوچکترین شهید مدافع حرم محمد_بخشی http://eitaa.com/shahidaneh110
از «عصر سعید» تا «عصرجدید» چرخش روزگار «پهلوان سعید»، از دربار" فرح پهلوی" تا جزیره مجنون 🌱چند وقتی از دوری مان گذشت. رادیو می خواست از شدت صدای مارش عملیات بترکد. عملیان بدر شروع شده بود. 🌱بعد از ظهر یکی از روزها، به در منزل سعید رفتم. مادرش در را باز کرد. شنیده بودم گردان میثم، پس از عملیات به مرخصی آمده. 🌱 به مادرش گفتم: ببخشید، سعید هست؟ با تعجب گفت: سعید؟ گفتم: بله. آخه می گن بچه های گردان شون اومدن مرخصی. 🌱اشک از دیدگانش جاری شد. با بغض گفت: سعید؟ رفت… با تعجب گفتم: کجا؟… کجا رفت؟ 🌷با گریه گفت: سعید رفت پیش داداش محمد… محمد برادر بزرگتر سعید، زمستان ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در فکه مفقود الاثر شده بود. 🌱سرم را پایین گرفتم تا اشکم را نبیند. بی خداحافظی را افتادم و برگشتم. راوی : حمید داوود آبادی سعید_ طوقانی دجله : اسفند ۱۳۶۳ : ده سال بعد،۱۳۷۳ http://eitaa.com/shahidaneh110
مثل پرنده ای که بی بال و پر بماند فرزند رفته باشد، اما پدر بماند یا حسین علیه السلام حسین_ جامد http://eitaa.com/shahidaneh110
فیلم سینمایی بر اساس زندگی هم اکنون شبکه سه عبدالرسول_زرین http://eitaa.com/shahidaneh110
🌸مادری که برای دیدار فرزندش باید مجوز بگیرد... 🌸▪️همه فیلم و تصاویر اخیر رییس جمهور به روستای مرزی ملاعلی بین ایران وافغانستان رادیده اید،اماکمترکَسی بداندکه آن سوی دیوار مرزی یک شهید که مزارش آنجاست از خاک وطن پاسداری میکند، مراد_بدیع_دهقان حکایت عجیبی دارد، در دوران دفاع مقدس آرزوی جبهه راداشت، نشد که برود،۳سال بعد ‏از پایان جنگ در حالی که سرباز بود در مرز غربی کشورمون یعنی ایلام به شهادت رسید، طبق وصیت پیکر پاک و مطهرش در زادگاهش یعنی مرزهای شرقی ایران عزیز به خاک سپرده شد، عجیب تر اینکه بعد از احداث دیوار مرزی، مزار شهید آن سو ماند تا برای همیشه نگهبان و پاسبان این مرز پرگهر باشد، ‏اینکه دیوار رو برای چی و چجوری این طرف مرز ساخته بماند ، عجیب‌تراینکه مادر شهید برای دیدار مزار فرزندش باید مجوز بگیرد... شادی روح شهیدان صلوات 💬 مجیدبامری(بلوچم) مراد_بدیع_دهقان http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷خواهر عزیزم هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور که اشک امام زمانت را جارے میکنے به خون هاے پاکے که ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنے به یاد آر که غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میکنے و فساد را منتشر میکنے و توجه جوانے که صبح و شب سعے کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنے. 🌷 به یاد آر حجابے که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ کند تغییر میدهے ... 🌷تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نکردے (متنبه نشدے) هویت شیعه را از خودت بردار . علاء_ حسن_ نجمه الحسین http://eitaa.com/shahidaneh110
نگاهی بدون تکرار 🍃🍃🍃🍃 🪴پارت اول🪴 🌼 دست محمد رضا رو گرفتم و وارد آزمایشگاه شدم. چند روزی است که محمد رضا رنگ به صورت ندارد، سفیدی چشمانش آبی رنگ شده، بد جوری نگران شدم. ترجیح دادم به پزشک مراجعه کنم. دکتر گفت به نظر میرسد محمدرضا دچار کمبود آهن شده و موضوع نگران کننده ای نیست. اما محمد رضا بد جوری بهانه گیر شده آرام و قرار ندارد هیچ چیزی خوشحالش نمی کند. انگار از درون از چیزی رنج می برد. 🥀دستان کوچکش را محکم در دستانم گرفتم و از خیابان رد شدم وارد آزمایشگاه شدیم کارهای پذیرش رو کردم و منتظر شدیم. محمد رضا با ماشینی که در دستانش بود شروع کرد به بازی. 💐 پارت دوم💐 🍁🍁 با عجله لباسهایم رو پوشیدم ساعت از ۵ گذشته بود کیف چرم دوشی قهوه ای را برداشتم کیفی که رضا در دوران نامزدی به عنوان اولین کادو بهم هدیه داده بود. چک کردم کارت اتوبوس رو فراموش نکرده باشم. به سرعت به طرف ایستگاه رفتم. تا ایستگاه مسیر طولانی بود اما راه رفتن روی برگهای زد پاییزی که با صدای خش خش همراه بود، حال دلم رو خوب میکرد من و یاد روزهایی می انداخت که با رضا تو کوچه پس کوچه های شهر قدم میزدیم. گاهی قدم زنان دست در دست هم تا حرم پیاده میرفتیم اون قدر لحظات شیرینی بود که متوجه طولانی بودن راه نمی شدیم .🍂🍂🍂 ✨ وارد آزمایشگاه شدم جواب آزمایش رو گرفتم نمیدونم عکس العمل رضا از پدر شدن چه خواهد بود. اما هر چه که باشد حتما با چاشنی خنده همراه خواهد بود. رضا همیشه استعداد زیادی در خنداندن دیگران داشت.🍃🍃 🍀 یک بار بهم گفت مریم میدونی تو جبهه منو ابو سه نقطه صدا میزنند. بلند خندیدم گفتم: چطور ؟؟ گفت : چون اونجا روال اینه هر فردی رو به جای اسم خودش با اسم فرزندش صدا میزنند؛ مثل ابو حیدر، ابو حسن، یا ابو فاطمه اما من چون از جنسیت فرزندم بی اطلاع بودم اسمم رو گذاشتم ابو سه نقطه .... 🌴پارت سوم🌴 💫انگیزه ای برای بلند شدن نداشتم دلم نمیخواست از رضا خداحافظی کنم اما وقت رفتن رسیده بود. رضا گفت: عزیزم! بدرقه ام نمیکنی! با گوشه آستینم بدون اینکه رضا متوجه شود اشک چشمم رو پاک کردم کاسه ای رو پر از آب کردم و به سمت در رفتم رضا دستانم را که گرفت گرمای دستانش با همیشه متفاوت بود نگاهش پر از مهربانی و عشق بود؛ نگاهی کرد نگاهی بی تکرار🌜 🥀‌آن نگاه هیچ وقت تکرار نشد. وقتی رضا رو آوردند با تمام وجود دوست داشتم برای آخرین بار رضای زیبای خودم را ببینم اما آن قدر جمعیت زیاد بود که نتونستم رضا رو ببینم هر چند که بعدها به من گفتند: رضای خندان تو سر در بدن نداشته است. اولین شهید نوزده ساله لشکر فاطمیون که با تنی بی سر برگشت.🍂🍂 ⚡️شنیدم رضا در یک عملیاتی در پی دوستی میرود که ساعتی بوده مفقود شده اما خودش به علت جراحات توان برگشت نداشته و اسیر می شود و بریدن سر رضای نوزده ساله من رو ۴۵ دقیقه طول دادند چون شنیدن حاج قاسم در منطقه است و برای تضعیف روحیه حاج قاسم بی سیم رو کنار دهان رضا گذاشتند تا رضا با زجر کشیدن تسلیم شود اما کل آن ۴۵ دقیقه رضا گفته است آمده ام تا مدافع زینب کبری(ع) باشم.🕊 ☀️بغض گلوم و گرفته بود با دستم اشک های جاری شده رو پاک کردم اما از اینکه چند صباحی رو با مردی همچون رضا زندگی کردم بر خود میبالم.🥇 🔆 از آزمایشگاه که بیرون رفتم قدمهایم رو با صلابت بیشتری برداشتم. میخواهم محکم تر از همیشه ادامه دهم برای تربیت رضایی دیگر🎖 رضا_اسماعیلی ✍ سیده راضیه حسینی نژاد