eitaa logo
زندگی شهیدانه
217 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
759 ویدیو
77 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره گُلی از زبان پدرش: در گرمای طاقت فرسای تابستان جنوب، گلی همیشه لباس زیاد می پوشید و شب ها به لباس هایش می افزود، حتی چادر به سر می کرد و با حجاب کامل می خوابید. یک روز دلیل این گونه لباس پوشیدن را از او پرسیدم گفت: بمباران است پدر جان، زمان مشخصی ندارد و هرلحظه از شبانه روز امکان دارد اینجا بمباران شود و در زیر آوار بمانم. نمی خواهم زمانی که برای بیرون آوردن من می آیند حجابم کامل نباشد چون کسانی که برای برداشتن جنازه من از زیر آوار می آیند نامحرم هستند.
فراز ی از وصیت نامه دانش آموز شهید احسان عابد پس بیایید از حال به بعد مرد عمل باشیم .بیایید از خوف خدا بترسیم ، از قیامت بترسیم .مردم به خدا قسم عذاب قیامت سخت است .ما عذابهای دنیوی را نمی توانیم تحمل کنیم پس چه طور می خواهیم عذاب اخروی را تحمل کنیم .بیایید از خواب غفلت بیدار شویم و سختیها و مشکلات را تحمل کنیم و اینقدر کبر و خودنمایی نورزیم . این قدر دنبال اموال دنیوی نرویم .اینقدر در این دنیا ثروت و مال ذخیره و انبار نکینم زیرا که بالاخره پس از جمع آوری این گونه ذخائر بدون هیچ نتیجه ای ما را در چاله ای می گذارند و خاکمان می کنند و برای همیشه از نظرها محو می شویم و این کبر و خودخواهی ها در آنجا هیچ به دردمان نخواهد خورد .و پس از اینکه ما را خاک نمودند بلافاصله ما رو عقربهایی که ما در این جا می بینیم و می ترسیم خواهند آمد و بدن ما را خواهند خورد و سپس در شب اول قبر ماموران الهی با گرزهای آتشین به سراغمان خواهند آمد و ما را به آتش دوزخ خواهند برد پس بیایید غفلت را رها کرده و بیدار شویم و برای دنیای اخروی برای خود با کارهای نیک خود ذخیره نمائیم (عبادات خالصانه). .
🌾سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود، ازدواج کرد و در روز نیروی هوایی آمریکا در حضور زبده‌ترین خلبانان جهان در نیویورک داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان با نام «چهارراه مرگ» به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد. 🌾برج مراقبت به دلیل جوانی او خطرناک بودن این عملیات را اعلام کرد اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین می‌کرد. پس از اجرای موفقیت‌آمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند می‌شوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش می‌کنند و در پاسخ آنهایی که می‌پرسیدند «این مرد کیست»؟ همه می‌گفتند خلبان غفور جدی اردبیلی نماینده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران!! وی بعد از انقلاب اسلامی ۵۷ به علت داشتن همسر آمریکایی از پایگاه هوایی بوشهر و نیروی هوایی ایران اخراج شد و در روز سوم حمله به ایران خود را به درب پایگاه رساند. غفور را به درون پایگاه راه ندادند و فریاد زد «من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده‌ام، اکنون به من نیاز است همسر و خانواده‌ام را گرو یک F-4 می‌گذارم.» با او موافقت کردند و چندی بعد پس از شکار چندین هواپیمای عراقی، در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق به آسمان‌ها پر کشید و جاودانه شد. زمانی که در آمریکا دوره خلبانی را می‌گذراند در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست شهروندی آمریکا را بپذیرد (با داشتن همسر آمریکایی) و در نیروی هوایی آمریکا خدمت کند، پاسخ داده بود «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد
شهید «حسن طهرانی مقدم» پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران همیشه به بچه‌ها می‌گفت :« من از جایی شروع کرده‌ام که فرق لوله و سلاح را نمی‌دانستم» ! در اواخر سال 1362 كه حضرت امام خميني (ره) با مقابله به مثل حملات موشكي عراق موافقت كردند، سردار تهراني مقدم مسوول حمله توپخانه اي به شهر بصره با توپ هاي 130ميليمتري شد كه حداكثر بُرد آنها بين 28 تا 30 كيلومتر بود. ولي يك سال بعد نخستين موشك ايراني به سمت عراق و شهر كركوك شليك شد. سردار زهدي كه از همرزمان اين پارساي بي ادعاي بود، از آن حمله مي گويد:وقتي كه بنا شد نخستين موشك را خود برادران سپاه به سمت بغداد شليك كنند، با هم به كرمانشاه رفتيم مقدمات كار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتيم. در آن زمان شهيد تهراني مقدم پيشنهاد كرد اول دعاي توسل بخوانيم و بعد از دعا به زبان فارسي با خدا صحبت كرد و گفت:خدايا ما نمي‌خواهيم مردم عراق را بكشيم. ما مي‌ خواهيم نظاميان را از بين ببريم كه هم ما و هم عراقي‌ ها را مي‌كشند. خدايا اين موشك را به باشگاه افسران هدايت كن. موشك شليك شد و همه پاي راديو نشستيم. پس از چند دقيقه راديو بي‌بي‌سي اعلام كرد يك موشك ايراني باشگاه افسران بغداد را منهدم كرده و تعداد زيادي از افراد حاضر در آن كشته شده‌اند. من پيشاني شهيد تهراني مقدم را بوسيدم و گفتم اين به هدف خوردن موشك نتيجه اخلاص و پاكي تو بود.
🌾در دارخوین که بودیم یک روز مربی تخریب طرز پرتاب نارنجک و چگونگی حفاظت از خودمان را در مقابل نارنجکی که دشمن به طرف ما پرتاب می کند را آموزش می داد. 🌾 مربی در انتهای جلسه گفت : الان یک نارنجک آموزشی پرت می کنم تا ببینم چه عکس العملی نشان می دهید. 🌾 وقتی نارنجک را پرتاب کرد آقای عصاریان جلو پرید و روی نارنجک خوابید مربی گفت : یعنی چه ؟ این کارها چیست ؟ که انجام می دهی ؟ 🌾 ابوالقاسم گفت : وقتی ببینم نارنجک باعث صدمه خوردن یا از بین رفتن نیروها می شود انسان باید خودش را روی آن بیاندازد تا به دوستان و همرزمانش آسیبی نرسد. راوی: محمد رضا محمدی http://eitaa.com/shahidaneh110
بانو طلا حیدری تنها فرزند سرلشکر خلبان شهید «خالد حیدری» : اگرچه سایه مهر و محبت پدر شهیدم برسر من کمرنگ بود اما آفتاب افتخاراتش که تمام ایران اسلامی را فراگرفته‌است، موجب شد تا به خود ببالم که نامم به نام قهرمانی همچون «خالد حیدری» مزین است و فرزند یک قهرمانم. زمانی که پدرم به شهادت رسید من ۲ ماهه بودم یکی از شیرین‌ترین لحظات زندگیم خبر رسیدن پیکر مطهر پدرم بود ،حالا پس از سال‌ها انتظار می‌توانستم پدرم را ببینم و بویش را احساس کنم. با نزدیک شدن تابوتش به احترام وی جلوی آن به جای پدرم بر خاک وطن بوسه زدم و حس کردم که دیگر سال‌های بی‌قراری‌ام به اتمام رسید، انتظارم به سر آمد و پدرم به منزل بازگشت؛ در این لحظه‌های شیرین به پدرم گفتم پرستوی عاشق خوش آمدی، خسته نباشی دلاور، سفرت طولانی بود اما پرافتخار، این افتخار مبارکت باد. زمانی که بر سر تابوت پدرم حاضر شدم گرمای حضور و بودنش را پس از ۳۲ سال احساس کردم و این گرما و احساس بزرگ تاکنون مایه آرامش و صبوری من پس از سال‌ها دوری و فراق از پدر بوده است. وی در حالی که رو به آسمان کرده بود و چشمانش غرق در اشک و گریه بود، اظهار داشت: «ای ققنوس همیشه جاودان پرواز، اوج گرفتن در آسمان آرزویت بود» به همین خاطر آسمانی شدی و خدایی، همچون نامت خالد جاودانه گشتی.
پدر و مادر مهدی، ده سال به دنبال داشتن فرزند، به همه جا مراجعه کرده بودند، از پزشک تا حکیم خانگی از نذر و نیاز هم چیزی کم نگذاشته بودند. اما باز از داشتن بچه خبری نبود. تااینکه یکی از روزهایی که برای زیارت و طلب حاجت به حرم امام رضا (علیه السلام) رفته بودند، مادر مهدی خواب برآورده شدن حاجتش را می بیند و درست چند وقت بعد، خدا مهدی را به آن ها هدیه می کند . . . با شروع جنگ مهدی برای ثبت نام اعزام به جبهه به مسجد مراجعه کرد، اهالی مسجد می‌دانستند که او تک فرزند خانواده است، از نوشتن نام او سرباز زدند؛ اما مهدی پس رضایت پدر و مادرش توانست به جبهه اعزام و در اولین حضورش مهدی مجروح شد ، مجدد ؛ در دومین اعزامش هم از ناحیه پا مجروح شد, برای بهبودی و ادامه روند درمان به مشهد بازگشت ، طبق قولی که به مادرش داده بود،ازدواج کرد و بعد از گذشت یک هفته از زندگی مشترک ، با رضایت همسر، مادر و پدرش برای سومین و آخرین بار راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. مهدی در آخرین صحبتش از مادرش خواست به حرم نرود و برای سلامتی او دعا نکند، بلکه بگذارد تا آخر راهی را که انتخاب کرده است برود. در عملیات والفجر یک ،خبر پاتک عراقی ها را در منطقه ابوقریب و شرهانی می‌شنود، شهید برای اینکه به نیروهایش روحیه و انگیزه بدهد، سوار بر جیب شده و در طول خط شروع به حرکت می‌کند که با برخورد گلوله تانک به ماشینش به همراه سه نفر دیگر از افرادش شهد شیرین شهادت را در روز تولدش می‌نوشد.