🌸شهید مهدی جلالی یکم فروردین سال 1350 در شهرستان تویسرکان و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش آقا نبي الله، خواربار فروش بود و از این طریق مخارج زندگی را تامین می کرد. سال 1357 وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و تا سال اول مقطع متوسطه در رشته علوم تجربي ادامه تحصیل داد.
🌸با آغاز جنگ تحمیلی به ندای رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) لبیک گفت و از سوی بسیج مستضعفین روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و همراه با دیگر رزمدگان اسلام در عملیات های مختلف شرکت کرد و حماسه ها آفرید.
🌸سرانجام پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا در بیست و پنجم ديماه سال 1366 در منطقه عملیاتی ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و در حالی که 16 سال بیشتر نداشت به کاروان عظیم شهدا پیوست.
🌸مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
🌸در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است: کاروانی در حرکت است، کاروان عاشقان و ساربانش سرداران کربلا، مقصدش دیار قدس، صدای زنگ این کاروان از جنوب و غرب کشور بگوش ها می رسد. هر کس خود را با این کاروانیان رسانید از بیابان خشک و بی آب و علف دنیا نجات یافت و هر کس عقب ماند بسی در خسران و بدبختی است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
#شهید_مهدی_جلالی
http://eitaa.com/shahidaneh110
چرا گناه...۱
🌾این روزها خیلی ها عزیزانشون رو از دست می دن.
🌾سر قبر و موقع خاکسپاری هم همه گریه می کنند.
🌾ولی کسی به حال مرده گریه نمی کنه، همه به حال خوشون گریه می کنند، که عزیزی رو از دست دادن.
غیر اینه؟؟
🌾اما اگه بخوایم به حال مرده هم گریه کنیم، فایده ای نداره،
🌾این وسط تنها دستگیر یک مرده، فقط عمل اوست.
🌾عملی که ما زنده ها نسبت به اون بی اعتنا هستیم.
🌾این جاها جای فکر کردنه.
🌾الان از مرده چطور حساب و کتاب می کشن؟؟
🌾چه هول و ترسی داره؟؟
🌾چرا تمنای برگشتن به دنیا رو داره؟؟
و...
🌾مرگ هر انسانی باید نقطه ی عطفی در زندگی ما باشه که کمی بیشتر فکر کنیم و هر جور که دلمون خواست رفتار نکنیم.
🌾خوش به حال اونی که با مرگش تجارت کرد و چه سودی برد.
🌾شهادت #مرگ_تاجرانه است.
#مرگ
#مرگ_تاجرانه
http://eitaa.com/shahidaneh110
چرا گناه...۲
🌾اگه از آدمها بپرسی چرا گناه می کنید چی می گن؟؟
یا چرا راه رو دور کنیم،
🌾اگه از خودمون بپرسیم چرا گناه می کنیم، چی می گیم؟؟
🌾سر جنگ با خدا داریم؟؟ هرگز
🌾می خوایم بی اعتنا باشیم؟؟ هیچ وقت
🌾اعتقاد نداریم؟؟ نه اعتقاد هم داریم
🌾پس چیه؟؟
🌾مشکل کجاست؟؟
🌷مشکل اونجاست که ما گناه می کنیم ولی
☘یک: قبول نداریم این کارمون گناه هست، یعنی می گیم این کاری که انجام می دیم اشکال نداره و براش توجیه میاریم.
یا
☘دو: قبول دارم کارم گناه هست و خدا این کار رو دوست نداره ولی می گم این گناه که چیزی نیست مثلا حالا یه عکسه دیگه، یه آهنگه دیگه، ای بابا شما شیخا که می گین فقط آدمها غصه بخورن، برو ببین مردم دارن چه کارها می کنن. خدا می بخشه و از این حرفها...
😢هر دو دسته تا آخر عمر به کارشون ادامه می دن مگر اینکه خدا به دلش نوری بتابونه و قبل مرگ توبه کنه.
🌹روایت میگه: هیچ وقت هیچ گناهی رو کوچیک نشماریم، چه بسا همون گناه به ظاهر کوچک خشم و سخط الهی رو به دنبال داشته باشه.
http://eitaa.com/shahidaneh110
چرا گناه... ۳
🌱اگه از ما سوال کنن گناه نکردن آسون تره یا توبه کردن، چی می گیم؟؟؟🤔🤔
🌱آخه خیلی وقتها ما گناه می کنیم و دلمون خوشه که می خوایم توبه کنیم.
🌱غافل از اینکه هر چند خداوند متعال، غفار، توبه پذیر و مهربان هست، ولی توبه کردن ما سخته.
🌱روایت می گه گناه نکردن از توبه کردن آسون تره، (ترک الذنب اهون من طلب التوبة)
🌱یعنی اگه از همون اول گناه نکنی خیلی راحت تره تا گناه کنی و بعد بخوای توبه کنی.
🌱بزار یه مثال بزنم.
🌱اینکه آدم بخواد انگشت خودش رو قطع کنه سخته،
ولی اینکه بعد بخوای انگشت قطع شده رو پیوند بزنی خب سخت تره.
🌱تعارف نداریم.
🌾گناه نکردن مثل مراقبت از انگشتان هست
🌾گناه کردن مثل قطع کردنه
🌾توبه از گناه هم مثل پیوند زدن انگشت قطع شده هست
🌱یعنی کسی که به یه گناه عادت کرده به این راحتی دست از گناهش نمی کشه. به خاطر همین هم توبه براش سخت میشه.
مرگ هم که خبر نمی کنه.
🌱ولی اگه یه موقع کسی انگشتش قطع شد هر چی زودتر اقدام به پیوند کنه احتمال گرفتنش بیشتره.🌸
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌾یه نکته ی مهم
😈 از طریق افکار ما به ما رسوخ می کنه.
یعنی من که شیطانی رو نمی بینم. ولی وسوسه ها و افکار شیطانی همیشه هست.
🔻 • شیطان اول میاد گناه رو کوچیک جلوه میده...
🔻 • در قدم بعدی میاد بهت میگه بابا اینکه اصلا گناه نیست، اینا رو شیخ ها درست کردند. متأسفم که باید بگم بعضی دوستان آدم نماینده شیطون میشن برای گفتن این حرفها
🔻 • بعد ممکنه یه نوری به دلت بتابه و بخوای توبه کنی، بهت می گه حالا صبر کن، فرصت برا توبه هست...( تسویف)
🔻 • بعد یه مدت هم ناامیدت میکنه، میگه نگاه کن، تو دیگه نمی تونی توبه کنی، تو دیگه اینقدر بد شدی که نمی تونی توبه کنی، ولش کن، لااقل دنیات رو داشته باش.
🔻 • یعنی ای خاک...
🌱 غافل از اینکه همین نا امیدی از رحمت خدا، خودش بزرگترین گناه است.
خیلی عجیبه، بزرگترین گناه ناامیدی از در رحمت خداست.
🌱 این رو می گن که آدم هیچ وقت نا امید نشه و بدونه که اگه بخواد برگرده در بازه.
🌱 خداوند متعال توبه پذیر و مهربان هست.
الزمر
🌱قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
ﺑﮕﻮ : ﺍﻱ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻦ ﻛﻪ [ ﺑﺎ ﺍﺭﺗﻜﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ] ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﺭﻭﻱ ﻛﺮﺩﻳﺪ ! ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﻧﺸﻮﻳﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ ;(٥٣)
🌱 امید به رحمت خدا داشته باشیم، توبه کنیم، خدا همه ی گناهان رو می بخشد.
http://eitaa.com/shahidaneh110
moarrefi ketab-kamel3.doc
238.6K
👆کاری از مرحوم فرجنژاد
🔅 ليست کتب و منابع مفيد مطالعاتي ساده و متوسط براي جوانان بر اساس موضوع
🖋 این فایل بینهایت با ارزش است. ضمن قرائت فاتحهای به روح جاویدالاثر محمدحسین فرجنژاد، این فایل را ذخیره و به دوستان خود برسانید.
#معرفی_کتاب
#سیر_مطالعاتی
#استاد_فرج_نژاد
🆔 @farajnezhad110
http://eitaa.com/shahidaneh110
این کاخ که می باشد گاه از تو گاه از من
جاوید نمی ماند خواه از تو خواه از من
#شهید_سید_تقی_حسینی
#هفده_ساله
http://eitaa.com/shahidaneh110
دوم شهریور سالروز #شهادت چریک هزار چهره انقلاب #شهید_سیدعلی_اندرزگو گرامی باد . 🥀
الگوی طلبه مبارز و انقلابی، روحانی مجاهد حجت الاسلام و المسلمین سید علی اندرزگو
فرزند سید اسدالله
🗓ولادت : ۹ آبان ۱۳۱۸
۱۸ رمضان ۱۳۵۸
(تهران، میدان شوش، بازارچه گمرک)
👈گذراندن تحصیلات ابتدایى و اشتغال در کارگاه نجارى
👈تحصیل شبانه علوم دینى همزمان با کار روزانه
👈گذراندن دروس فقه و اصول در مسجد هرندی
👈آشنایی با شهید #سید_مجتبی_نواب صفوی
و شروع مبارزه با حکومت ستمشاهی
👈از فعالان قیام ۱۵ خرداد
👈دستگیری پس از قیام ۱۵ خرداد توسط ساواک و گذراندن شکنجه های سخت
👈عضو شاخه نظامی هیئت مؤتلفه اسلامی
👈نقش فعال در واردکردن اسلحه به ایران برای مبارزه مسلحانه با رژیم ستمشاهی با مسافرت به کشورهای متعدد
👈ایفای نقش فعال در اعدام انقلابی حسنعلی منصور (نخست وزیر سرسپرده آمریکا و عامل تصویب کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام خمینی )
👈گذراندن زندگی مخفیانه با نام های مستعار و قیافه های متفاوت
👈برنامه ریزی برای ترور محمدرضا پهلوی که محقق نشد.
🗓 مجروحیت شدید و شهادت ۲ شهریور ۱۳۵۷ ه.ش. ۱۹ رمضان ۱۳۹۸ ه.ق.
🔹 توسط عوامل ساواک ستمشاهی
🗓احراز شهادت و شناسایی مزار
بهمن ۱۳۵۷
📍مزار : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (س)، قطعه ۳۹، ردیف ۷۲، شماره ۵۵
#شهدای_روحانی
http://eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از فارس پلاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پایان روز عاشورای امسال، فیلمی از سینهزنی یک جوان معتاد در فضای مجازی منتشر شد
سینهزنی بیریا و مخلصانه این جوان علاوه بر مردم، به چشم صاحب این مکتب هم آمد و اعضای هیأت محبانالزهرا(س) تهران وسیلهای شدند برای نجات او
دل نوشت: لطف حسین ما را تنها نمیگذارد
💬 محمد میرزایی
@Fars_Plus
جزوه درمانی کرونا.pdf
5.32M
🌹 #احیای_طب_سنتی1⃣
🔹 کرونا را پیشگیری و درمان کنید
جزوه زیر، مجموعه ای نسبتا جامع، دقیق ، علمی و تجربه شده در پیشگیری و درمان کرونا است که برای سنین مختلف و حالات گوناگون بطور جداگانه و هر یک با روش های متنوع تنظیم شده است.
جزوه را مطالعه و عمل کنید و در کانال ها و گروهها نشر بدهید.
#کروناهراسی
#واکسن
#مهدوی_ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم...
#آوینی
http://eitaa.com/shahidaneh110
🔸 *مستند گزارش آشوب*
🔻جالبه ببینید👌 در مورد فضای ملتهب کشور در مواجهه با بنی صدر و منافقین و ترور ها در سال ۶٠
https://m.aparat.com/v/ZANtY
http://eitaa.com/shahidaneh110
خواهش می کنم روایت این شهید رو تا آخر بخوونید.
#شهید_غلامرضا_رحمانی
قاسم ابن الحسن دفاع مقدس
🌾جاوید الاثر دانش آموز شهید غلامرضا رحمانی
🌾تو عملیات رمضان اواخر تیر ماه 1361 گردان ثارالله از تیپ 18 جوادالائه «بچه های خراسان» که معروف به گردان ویژه "ضد زره" یعنی تمام نیروهاش "آرپی جی" زن بودن
ماموریت ما منطقه عملیاتی کوشک در شمال شلمچه و در پاسگاه زید عراق بود.
🌾- اون سال بعد از پیروزی خرمشهر ارتش بعث عراق کلی تانک های مدل(T72)که به خاطر داشتن زره ای بسیار ضخیم به "ضد آرپی جی هفت" معروف شده بود خریداری کرد .
🌾- کارشناسان نظامی رو هم از تمام کشورهای باقابلیت مثل فرانسه آلمان و اسراییل و روسیه رو آورده بود پای کارش و زمین ها مقابل مارو مسلح کرده بود میگی چطوری ؟
🌾- مثالاً از جنوب طلاییه تا شمال شلمچه رو خاکریزهای مثلثی زده بود ! که خودش یک کلاس نظامی می خواد یک روایت کامله که در حوصله شما ها نیست !
🌾- قرار شد بچه های گردان ما بعد از شکستن خط با نفوذ به داخل دشمن تانک های دشمن رو بزنه و بعد هم دست بدیم به نیرهای تیپ 17 علی ابن ابیطالب (ع) یعنی بچه های قُمی
🌾- نبرد "تن به تانک" و بهتر بگم نبرد "گوشت و آهن" بود . فقط باید نزدیک تانک ه می شدیم و باهاشون کُشتی می گرفتیم سزشاخ می شدیم .
🌾- بچه های تیپ وقتی شنیدن چنین گردانی تشکیل شده خیلی دوست داشتن بیان تو گردان ما
🌾- یکی از اون قهرمان ها یک نوجوان 15 ساله ای به نام «غلامرضا رحمانی » معروف به غلام رحمانی بود که با التماس و اشک و آه و اصرار زیاد به گردان ما ملحق شد.
ادامه👇👇
🌾- البته من به مسئول مخابرات گردان گفته بودم موقع وارد شدن به عملیات یه جوری دست به سرش بکنه
🌾- در حین عملیات دیدم که غلام کنار بیسیم چی من نشسته
🌾- به "جواد" که بیسیم چی من بود با خشم نگاهش کردم و از حرکات چشم و ابرو هایم فهمید که چر اونو با خودش اورده ؛ با خجالت ، شونه هاشو را بالا انداخت و گفت کاری نتونستم بکنم ! اومد دیگه ! چی بگم؟
🌾- چند روزی از عملیات گذشت و هرروز بچه یا مجروح می شدند و یا شهید و تعداد نیروهای گردان کمتر می شد ؛ اما معنایش این نبود که ماموریت ما هم کمتر شده و چه بسا فشار مضاعف می شد.
🌾- آخرین ماموریت در آخرین مرحله از عملیات . . .
🌾- الآن دو روز و نصفی است که در محاصره هسیتیم
🌾- بچه ها از دیروز آب ندارند ؛ توانی برای بچه نمونده و دیگه نایی ندارن . . .
🌾- شهدا رو کنار کانال ، پشت آشیانه های تانک های عراقی در کنار هم چیدیم و آماده برای بردن به عقب ! که هرگز محقق نشد.
🌾- بعثی ها با بمبارون کردن منطقه اعم از خمپاره های زمانی که مثل رگبار بارون روی آسمون بالای سرمون منفجر میشد.
🌾- شلیک خمپاره های 60 و 81 و 120 بعلاوه توپخانه عراقی ها که لحظه ای امون نمی دادند.
🌾- توپ مستقیم های تانک ها وتوپ های 106 و موشک ها ی کاتیوشا و . . .
🌾- توپ های مستقیم که هلی کوپترها می زدند و تو برگشت هم که توپ هاشون تموم میشد با مسلسل از بالا ما رو مورد هدف قرار داده بودند.
🌾- تیربارها و ضد هوایی و ....که کمترینش بودن
🌾- حالا دیگه مهماتمون هم تموم شده
🌾- شهید برونسی اون موقع فرمانده گردان عبدالله بود که پشت سر ما تو میدون مین گیر کرده بود.
🌾- با لطف حضرت زهرا (س)از میدون مین رد شده بود اما دشمن بعثی فشار می آورد تا به ما نرسه.
🌾- نزدیک ظهر بود دمای هوا دیگه رسیده بالای 55 درجه
🌾- نماز ظهر رو که خوندیم.
🌾- یه هویی انگار دشمن شد چند برابر
🌾- سه تانک از شمال به سمت غرب حرکت کردن تا دیگه کامل کلک ما رو بکنن
🌾- فقط 15 نفر موند بودیم.
🌾- شنیدم صدای بچه بلند شد با دست اشاره می کردن و فریاد می زدن : غلام ! غلام! غلام! . . .
🌾- اومدم روی آشیانه تانک دیدم داره با سرعت به طرف ما میاد ، یکی دو بار خورد به زمین ! درست تو دید مستقیم دشمن بود.
🌾- خودشو انداخت تو بغلم ! اول می خواستم بزنمش ، از خودم خجالت کشیدم و به خودم گفتم دست بردار! غلام یه پهلوونه.
🌾- می دونستم پیامی ، خبری و یا یه چیز مهمی برام داره
🌾- نفس نفس می زد، تو دهنش پر از خاک بود.
🌾- لباس هاش پاره پوره شده بود از شدت موج انفجارهای پی در پی که کنارش اتفاق افتاده بود.
🌾- موهای فرفری و بورش بد جوری از شدت "لزجی" عرقی که کرده بود بهم کلاف شده بود.
🌾- لب هاش ترکیده بود و هی با زبونش اونارو خیس می کرد اما فایده ای نداشت ! کامش خشک شده بود.
🌾- گفتم : چیه غلام؟
🌾- گفت : برونسی نزدیک و پشت سرمونه اگه اون دوتا تانک رو بزنیم ، ورق برمی گرده.
🌾- سرش داد زدم و گفتم : غلام می فهمی داری چی می گی ما حتی یک گلوله آرچی هم نداریم.
🌾- گفت :چند تا نارنجک به من بدین ! کارتون نباشه.
🌾- گفتم : دیوونه با نارنجک ! با نارنجک ! مگه عقل تو از دست دادی نمیشه با نارنجک به جنگ تانک رفت که !
🌾- مصطفی از اون طرف با فریاد گفت : خب بهش بده !
- حتما در خودش می بینه که تانک ها رو بزنه !
ادامه👇👇👇
🌾- بعد از حرف مصطفی ؛ لحظه ای فرصت سوزی نکردم ؛ چندتا نارنک دادم ریخت تو جیباشو تو جیب پیراهنش . . .
🌾- بغلش کردم و گفتم برو میگم بچه ها رو سرت آتیش بریزن.
🌾- به خودم گفتم: کدوم آتیش ؟ ما چیزی نداریم بزنیم !
🌾- قدم های استوارش به حرکت در اومد ! ذره ای تردید در دلش نبود !
🌾- انگار عاشورا بود و "بلا تشبیه" پنداری قاسم ابن الحسن(ع) که به میدان پا می گذاشت !
🌾- چه خوب بود یکی رجز می خوند و یکی چاووشی می کرد و یک نوحه خوانی می کرد و . . .
🌾- بچه ها رو فرا خوندم به بالای آشیانه ها و خاکریز ها.
🌾- یک دوتا از بچه از آشیانه رفتند به پشت سر غلام و ریختن تو دشت تا حمایتش کنن.
🌾- مهدی و محمود از روبروی تانک ها رفتند تا تانک ها هواسشون به این دو تا جلب بشه .
-
🌾- صدای "شنی " تانک ها رو اعصابمون رژه می رفتن .
🌾- باید مراقب هلی کوپترا باشیم.
🌾- سید محمد با تیر بار به سمت دوتا هلی کوپتر روی سرمون تیراندازی می کرد.
🌾- غلام پرید رو تانک اولی !تانک (PMP) بود. تیر بار چی تانک تا اومد به سمت غلام نشونه بره غلام نارنجک رو انداخت تو برجک تانک . تیربار چی عراقی اومد بیاد از برجک بیرون غلام با مشت زد تو صورتش و پرید پایین . . .
🌾- گرد و خاک تانک نمی ذاشت ببینم غلام کجاست ؟
🌾- تانک اولی از داخل منفجر شد ! صدا انفجار و داغی آتیشش اطراف فرا گرفته بود . . .
🌾- غلام رو دیدم به سمت تانک دومی می رفت که از پشت خورد زمین ! مطمئن بودم تیر خورده بود.
🌾- صدام در نمی اومد ، گلوم خشک خشک بود .
🌾- همه ی زورم رو زدم و فریاد کشیدم : غلام ! غلام ! غلام ! بیا این طرف.
🌾- تیر خورده بود تو سینه ش
🌾- به سختی بلند شد.
🌾- دوباره خورد زمین دور خودش تاب می خورد.
🌾- نمی دونم چند تا تیر خورده بود
🌾- به طرف ش دویدم : غلام ! غلام ! لامصب بلند شو تانک ! تانک !
🌾- غلام بلند شد و تا رو به تانک عراقی کرد، تانک به قامت از روی بدن غلام ! نه ! "قاسم ابن الحسن" رد شد.
🌾- غلام زیر شنی های آهنی تانک عراقی " رنده " شد.
🌾- از پشت تانک خاک و خون و گوشت و مو و پوست و قلب و تکه های لباسش به هوا پخش شد .
🌾- هنوز صدای "خُرد" شدن استخوان های غلام تو گوشم می پیچه...
ای زخونت گشته صحرا لاله گون
دست وپا کمتر بزن درخاک وخون
گریم ونالم براین عمر کمت
سخت می سوزم زسوز ماتمت
ازچه غم غرق ملالت کرده است
سُمّ اسبان پایمالت کرده است
دوست دارم همچو گل بویت کنم
غرق بوسه روی نیکویت کنم
اشک می گیرد ره چشم مرا
چون روم بی تو بسوی خیمه ها
جسم پاکت را به خیمه می برم
می گذارم درکناراکبرم
از فروغ حُسن نورانی شدی
درمنای عشق قربانی شدی
زد شرر این غم دل وجان مرا
اُمتا ! گریه کنید زین ماجرا
راوی: حاج آقای پیراسته
#خاطرات_شفاهی
#شهید_غلامرضا_رحمانی
http://eitaa.com/shahidaneh110
AUD-20210818-WA0120.mp3
6.15M
روایتگری حاج آقای پیراسته از لحظه ی شهادت شهید غلامرضا رحمانی در کربلای خوزستان...
#شهید_غلامرضا_رحمانی
http://eitaa.com/shahidaneh110
شهید باهنر:
🌸به نظر من روحیه ملت ماطوری است که با ضربه هامقاوم تر می شود. بنابراین هرچه دشمن نیش خودش را بیشتربازکند، احساس ملت ما برانگیخته تر می شود و سرسختی و مقاومتشان بیشتر.
🌸 درگذشته هم ملت امتحانش را پس داد که هرچه رژیم شاهنشاهی دشمنی بیشتر می کرد، ضربه بیشتر می زد، ملت ما سرسختی اش بیشتر میشد.
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌷شهید محمد علی رجایی:
🌸مردم ما از کمبود ها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس!
http://eitaa.com/shahidaneh110
دردناک اما واقعی
تلنگری به دل های بیدار
#شهید_محمد_رضایی
محمد رضایی در اردوگاه مخوف تکریت11 لو رفت و توسط عراقی ها شناسایی گردید..
محمد، هر روز توسط دو نفر از نگهبانان عراقی به نام های علی آمریکایی و عدنان مورد ضرب وشتم وشکنجه قرار می گرفت.
بسته های بزرگ سیم خاردار حلقوی که هنوز باز نشده باشد، دارای ارتفاعی حداقل یک متر و میانه ای خالی است . این دو افسر عراقی بچه های اردوگاه را داخل این توپ سیم خاردار می انداختند وبا کابل وحشیانه شروع به زدن کردند، نه راه پیش داشتند و نه راه پس. می ایستادند ضربات کابل را میخوردند. می نشستند، خارهای تیز فلزی به تن شان فرو میرفت . در این حال سرو صورت بود که آماج ضربات انواع و اقسام کابل ها قرارمیگرفت .
با دست ها صورت شان را میگرفتند، دستها بود که متورم و کبود و خون آلود میشد و میشکست. چشم هایی هم براثر این ضربات از حدقه خارج شد .
این دو دژخیم وحشی بار ها به طور ویژه ای با کابل برق به جان محمد می افتادند . بنا بردستور عراقی ها، محمد بایکوت شده بود و هیچکس حق حرف زدن با وی را نداشت لذا هر بار میرفت و کابل میخورد و دوباره می آمد داخل آسایشگاه، گوشه ای می نشست و از درد زوزه میکشید ولی کسی حق پرستاری از او را نداشت . به تنهایی درد میکشید و به تنهایی قدم میزد و به تنهایی غذا میخورد.
یک روز در حین قدم زدن بهش نزدیک شدم و جویای احوالش شدم ، گفت محسن برو ، که اگر ببینند تورا هم میزنند.
گفتم : تو که از تنهایی دق کردی ، به جنهم بذار من رو هم بزنند.
ادامه👇👇👇
... داخل بند سه بودیم که آمدند و محمد را بردند داخل حمام بند یک و شروع به زدنش کردند.
با هرضربه کابلی که فرود می آمد بخشی از شیشه حمام نیز می شکست. شیشه ها بر روی زمین و بدن محمد میریخت و همان حال اورا با بدنی عریان مورد اصابت کابل های خود قرار می دادند .
عدنان هیکلی بسیار برزگ و تنومندی داشت .
چنان این بدن نحیف و رنجور شهید رضایی را میزد که از نفس می افتاده بود و درخواست آب کرد و برای دقایقی استراحت کرد . محمد هنوز مقاومت میکرد.
سید جلال از بچه های بند میگفت که وقتی ما رفتیم خون های داخل حمام رو تمیزکنیم ،گوشت و خون بدن مطهر محمد رضایی به در و دیوار حمام چسبیده بود .
ضربه های زیادی بر بدنش وارده شده بود ، با فرود هر ضربه، همراه با جداشدن کابل از بدن ، تکه های گوشت بدنش کنده و به در و دیوار حمام پرتاب شده بود .
سیدجلال میگفت که ما همه را پاک کردیم و شستیم و فقط یک تکه را برای ... گذاشتیم.
به گفته بچه های آشپزخانه اردوگاه علی آمریکایی و عدنان ، پس از آن محمد را بردند در حمامی که خود عراقیها از آن استفاده میکردند.
عدنان برای آخرین مرتبه قسم خورد که اگر حرف نزند او را خواهد کشت.
اما محمد با صدایی ضعیف و ناله ای درد آور فقط یک ذکر یازهرا س گفت .
بدن زخمی محمد را بر روی صندلی قرار دادند.
شیر آب داغ را بر پیکر نحیف وی باز کردند و سبوعانه سیم برق را درحالی که دست های وی به صندلی بسته شده بود به او متصل کردند .
در حالی که وی از درد به خود می پیچید نمک بر روی زخم ها می ریختند .
فریادهای محمد فضای حمام را پرکرده بود .
عدنان صابونی را در دهان محمد کرد . با فرو رفتن صابون به حلق و بسته شدن راه تنفس ، صدای محمد برای همیشه خاموش شد و غریبانه در یکی از روز های خردادماه سال 1366 در اردوگاه مفقودین تکریت 11شربت شهادت نوشید.
هنگامی که پیکر مطهر شهید محمد رضایی تبادل و جهت تشییع به مشهد منتقل شده بود ؛ علیرغم گذشت هفده سال، تمام زخمهای پیکر نحیف اش ، تازه و معطر بود و هنگامی که پیکر مطهرش را در شهرستان فاروج تشییع میکردند بر روی لباس تشییع کنندگان خونابه می چکید.
این ها را میگویم که نسل های آینده بدانند که بچه های این مرز وبوم ؛ در راه اعتقادات خود و در راه دفاع از شرف و ناموس وکشور خود ، چه رنج ها و سختی هایی را تحمل کردند.
سید محسن ... از هم بندی های شهید محمد رضایی.
http://eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با پدر شهید محمد رضایی و شهادت بر تازگی بدن مطهر شهید بعد از هفده سال گذشتن از شهادت
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌸 9 شهریور، سالروز ربوده شدن پیشوای صلح و مقاومت
امام موسی صدر؛
می باشد.
به همین مناسبت اپلیکیشن طاقچه، کتاب آدم ربایی در لیبی رو با هشتاددرصد تخفیف ارائه میده
«آدم ربایی در لیبی» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/104809
http://eitaa.com/shahidaneh110
🌸دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند، استاد سید عباس نورالدین نقل می کرد:
🌷« روزی امام موسی صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذایی ایراد کرد و همه را مجذوب کرد.
🌷 اواخر سخنرانی، خانمی جوان و زیبا که از توفیق عالِمی مسلمان بسیار دلخور بود، به دوستانش گفت:
🌷 «من می دانم چطور حالش را بگیرم و ضایعش کنم» و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی، در حالی که همه را متوجه خود کرده بود، جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد.
🌷ایشان دستش را طبق عادت روی سینه گذاشتند، او هم که منتظر همین بود پرسید:
🌷 «می خواهید نجس نشوید؟» (او به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سوء تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و...)
🌷 ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند:
🌷«بل لا حافظ علی طهارتک» که بلکه بر عکس، تو آن قدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید.
🌷این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه، نه فقط توطئه او را خنثی کرد، بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمدند و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.
#ایران
#لبنان
#جبهه_مقاومت
#امام_موسی_صدر
http://eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از مدار 01:20
تقدیر تیم ملی والیبال نشسته از مادر ژاپنی شهید بابایی
🔹تیم ملی والیبال نشسته بعد از کسب تک طلای تیمی کاروان ایران در بازی های پارالمپیک توکیو ۲۰۲۰ با حضور نزد خانم کونیکا یامامورا مادر شهید محمد بابایی در سالن مسابقات ضمن تقدیم دسته گل ویژه قهرمانی به ایشان از حضور وی در محل مسابقات قدردانی کردند.
@madare0120
🌸مادری که برای دیدار فرزندش باید مجوز بگیرد...
🌸▪️همه فیلم و تصاویر اخیر رییس جمهور به روستای مرزی ملاعلی بین ایران وافغانستان رادیده اید،اماکمترکَسی بداندکه آن سوی دیوار مرزی یک شهید که مزارش آنجاست از خاک وطن پاسداری میکند، #شهید_ مراد_بدیع_دهقان حکایت عجیبی دارد، در دوران دفاع مقدس آرزوی جبهه راداشت، نشد که برود،۳سال بعد از پایان جنگ در حالی که سرباز بود در مرز غربی کشورمون یعنی ایلام به شهادت رسید، طبق وصیت پیکر پاک و مطهرش در زادگاهش یعنی مرزهای شرقی ایران عزیز به خاک سپرده شد، عجیب تر اینکه بعد از احداث دیوار مرزی، مزار شهید آن سو ماند تا برای همیشه نگهبان و پاسبان این مرز پرگهر باشد، اینکه دیوار رو برای چی و چجوری این طرف مرز ساخته بماند ، عجیبتراینکه مادر شهید برای دیدار مزار فرزندش باید مجوز بگیرد...
شادی روح شهیدان صلوات
💬 مجیدبامری(بلوچم)
#شهید_ مراد_بدیع_دهقان
http://eitaa.com/shahidaneh110
خاطره طنز
رزمنده ی عزیزی میگفت:
در منطقه عملیاتی بودیم.
هر لحظه صدای سوت خمپاره و شلیک گلوله و... از دور و نزدیک به گوش میرسید.
نیاز به قضای حاجت داشتم.😁
آفتابه ای پیدا کردم تا خودم رو به یک منطقه امن برسونم.
در حال رفتن به دستشویی بودم که صدای سوت خمپاره اومد و من هم سریع آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم.
به خیر گذشت و دیدم خبری نشد.
با خودم گفتم حتما خمپاره عمل نکرده و یه گوشه ای در خاک فرو رفته.
بلند شدم و به مسیر ادامه دادم و دوباره صدای سوت شدیدتر و نزدیک تر اومد و من آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم ولی باز هم انفجاری صورت نگرفت.
عجب.
دوباره بلند شدم و با خودم گفتم انگار امشب هیچ خمپاره ای عمل نمیکنه.
در حالی که آب آفتابه کم شده بود به سمت منطقه ی امن در حال حرکت بودم که دوباره صدای سوت خمپاره اومد و من هم که عزم خیز رفتن داشتم با چرخش آفتابه دیدم بالای آفتابه سوراخی هست که وقتی در جهت باد قرار میگیره صدایی سوتی تولید میکنه که شبیه صدای سوت خمپاره بود.
منم که هر لحظه آماده شنیدن صدای سوت خمپاره بودم با صدای سوت آفتابه خیز میرفتم.😂😂
#سوت_ خمپاره
#سوت_ آفتابه
#خاطرات_ شفاهی
eitaa.com/shahidaneh110