eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
241 دنبال‌کننده
665 عکس
162 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
#ساده_و_صمیمی سالروز ازدواجت مباررکا باشه آقامهدی💕⚘🌹🌷🌸🌿☘🎈🎉🎉😊 ... ۱۱ #آبان ۱۳۵۹ روز یکشنبه(به روایت همسرشهید) ... #شهید_دوست‌_داشتنی_من #آقامهدی‌باکری #الله_بندسی #ازدواج_به_سبک_شهدا #ساده_زیستی #یاربهشتی ... ♡هدیه به روح بزرگ آقامهدی صلوات♡
#زندگی_به_سبک_شهدا: ... یک #مهدی_باکری که در جواب اصرار های خواهرش برای دیدن همسرآینده بگوید: مهم #ایمان است نه #ظاهر_دختر.. . و وقتی خواهرش به شوخی بهش گفت که اصلا شاید دختره کچل باشه بخنده و بگه خب اون کچلو رو هم باید یکی بگیره دیگه☺😊 ... نشربه مناسب سالروز ازدواج #شهید_مهدی_باکری #ازدواج_آسان #به_سبک_شهدا #الله_بندسی #مردبی‌ادعا #محبوب‌دلها‌ #سادگی_تکراری_نمیشه #شهادت_اتفاقی_نیست @shahidbakeri31
#شهیدمهدی‌باکری قبل ازعملیات بدر: .... فرمانده اصلی ما ،‌خدا و امام زمان(عج) است، ‌اصل آنها هستند و ما موقت هستیم... #شهيد_مهدي_باكري #الله_بندسی #فرمانده‌اصلی #امام‌زمان(عج) ... #آغازامامت‌امام‌زمان(عج)مبارک #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @shahidbakeri31
: .. ای عزیزان بدانید... در گرو است! مربوط میشه به اولین اعزام به جنوب منطقه سوسنگرد هویزه ؛ کنارآقا مهدی از شهدای شهر نقده شهید مسافری هستند. شما رفتین وچه خوب نامت ویادت برای همیشه ماندگار ماند... @shahidbakeri31
: زمانی که در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت ها شرکت می کرد، حتی هم می داد. نصف شب بلند می شد، می آمد و می گفت: «چرا منو بیدار نکردین؟» می گفتیم: «برای چی؟ می گفت: «برای نگهبانی...نمی خواین ما هم از این ثواب بهره ای ببریم؟ می گفتیم: «مگه ما مردیم که شما بیای نگهبانی بدی؟ می گفت: «این حرفا نیست. ما باید با هم امنیت این جا رو حفظ کنیم... در جایی که نگهبانی می دادیم، دو دسته نیرو بودند. یک دسته نیروهای ژاندارمری، یک دسته هم نیروهای سپاه. آن شب به من گفت: «برو بپرس اسم شب امشب چیه؟» رفتم و پرسیدم. آنها پس از کمی تعارف گفتند: «اسم شب امشب، سوسنه!!! رفتم به آقا مهدی گفتم: «اسم شب، سوسنه...خندید ☺️و گفت: «سوسن دیگه چه صیغه ایه؟ اینا هنوز هیچی نشده یاد زن هاشون افتادن! و اسم اونارو روی شب ها گذاشتن... شب بعد، خود آقا مهدی رفت پیش آنها و گفت: «خُب، اسم شب امشب چیه؟» گفتند: «خودتون می ذاشتین دیگه، یه شهنازی، شهینی، مهینی، یه چیزی می ذاشتین دیگه.» آقا مهدی گفت: «شهناز و شهین و مهین یعنی چی؟ اسم شب رو بذارین شمشیر، تا یاد شمشیر بیفتیم، نه این که با اسم شب، یاد شهناز کوره بیفتیم.» ... : نمی توانست زنده بماند/خاطراتی از شهید مهدی باکری ص۱۷ @shahidbakeri31
#چی_میگید_بهم_مگه⁉️ 🍃خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدايمان می‌رفت طبقه پايين. يک روز همسايه پايينی به من گفت: به خدا اين قدر دلم می‌خواد يه روز که آقا مهدی مياد خونه لاي در خونه‌تون باز باشه، من ببينم شما زن و شوهر به هم ديگه چی می‌گيد، که اين قدر می‌خنديد؟ ❣عاشقانه های شهدا 📚يادگاران ، كتاب مهدی باكری #شهیدمهدی‌باکری #الله_بندسی #زندگی_به_سبک_شهدا @shahidbakeri31
وصف حال بعد از (زحمت درست کردن این تصاویر با خادم الشهدای بوده اجرشون باشهیدان باکری🌷 خلاصه شده از کتاب . . روابط نزدیکی که بچه‌های اطلاعات با فرمانده لشکر داشتیم بعد از شهادت در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم. و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از و و..استفاده کنیم... آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود‌. و حمیداللهیاری هم جز این تیم بود هروقت تیم های شناسایی دیرمیکردجلوترازهمه آقامهدی میرفت پدبالای سنگر میایستاد و منتظر میشد ازدورکه نگاه میکردی لبهایش تکان میخوردونزدیک میشدی میتوانستی ذکری زیرلبش را بشنوی:لاحول‌ولا‌قوة‌الا‌بالله آفتاب در دور دست در حال غروب بود که بلم های گمشده از دور پیدا شدند ‌من به محض دیدن آنها از شادی فریاد زدم حمید..حمید..و بطرفشان دویدم.. هنوز حال و هوای استقبال بچه ها فروکش نکرده بود متوجه آقامهدی شدم بدور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود توجه همه به بود بعضیا به عصبانیت به من نگاه میکردند... دوباره در ذهنش جان گرفته بود.نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود برادر به خاک افتاده بودوبرادری که میتوانست دستوربدهد تاجنازه بعقب منتقل کنند تنها گفته بود‌: جنازه بچه هابعدحمید این من بودم که عهددسته جمعی راشکسته وموجب ملال خاطرآقامهدی شده بودم.تصمیم گرفتم پیش آقامهدی بروم و معذرت خواهی کنم: اقامهدی میدانید،یعنی ما عشق شمارابه حمیدآقا میدانیم.ماراضی نمیشدیم.که شماناراحت بشید. لطیفی چهره اش را روشن کرد .دست بر شانه من نهاد و گفت: !مدتی است متوجه شده ام که شما رعایت حال مرا میکنید.ولی شماها برای من مانند هستید و بوی او را میدهید. ادامه سخنان آقامهدی : « سربازی بیش ،برای و نبود. دعا کنید همه ما پیرو راهی باشیم که بخاطر آن و حفظ ارزشهای آن، شهید شده است» روحشان صلوات🌹 ♡التماس دعا سرداران بی نشان♡ @shahidbakeri31
سردار مهدی باکری : 30 1333 / میاندوآب_آذربایجان غربی : فرمانده لشکر 31 عاشورا : 25 1363/ روستای حریبه_عراق؛ اصابت تیر مستقیم ۳۱عاشورا @shahidbakeri31
⁉️ 🍃خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدايمان می‌رفت طبقه پايين. يک روز همسايه پايينی به من گفت: به خدا اين قدر دلم می‌خواد يه روز که آقا مهدی مياد خونه لاي در خونه‌تون باز باشه، من ببينم شما زن و شوهر به هم ديگه چی می‌گيد، که اين قدر می‌خنديد؟😊 ❣عاشقانه های شهدا 📚يادگاران ، كتاب مهدی باكری @shahidbakeri31
: ای عزیزان بدانید! ماندمان در گرو رفتنمان است! (تصویر مربوط میشه به اولین اعزام به جنوب منطقه سوسنگرد هویزه، کنار آقا مهدی از شهدای شهر نقده شهید مسافری هستند.) 🌷شهید مهدی باکری شما رفتین وچه خوب نامت ویادت برای همیشه ماندگار ماند... ⚘هدیه به صلوات @shahidbakeri31
: ... دست برد یک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشید ؛ انگار یاد چیزی افتاده بود. گفتم «واسه ی شما قاچ کرده‌ام بفرمایید. ! نخورد! هرچه اصرار کردم ، نخورد... قسمش دادم که این ها را با پول خودم خریده ام و الان فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد. گفت « بچه ها توی خط از این چیزا ندارند... 🍀شهید_مهدی_باکری ❤محبوب_بسیجی‌ها @shahidbakeri31
امام حسن مجتبی (علیه السلام): کسی که بخواند، دیر یا زود دعایی مستجاب دارد. 🍂 بحارالانوار، ج۹۲، ص۲۰۴، ح۳۱ ❣️شهیدمهدی‌باکری در حال قرائت قرآن کریم، خوشابحال شهدا چه زود دعاهاشون مستجاب شد. مهدی باکری 🌹 @shahidbakeri31