سردارشهیدمهدی باکری
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا #شهیدی_که_شهادتش_را_از_امام_رضا گرفت #شهید_مهدی_باکری: ■ 15 روز
#شهیدی_که_شهادتش_را_از_امام_رضا(ع)گرفت در ماه رمضان زائر امام رضا شد؛؛؛ #حَرمی که این روزا زائرهایش متفاوتند ، بوی خاص دارند انگار شمیم معطرشون بوی کربلا میده، بله زواری ازجنس #شهدا دارد،، آقاجانم امام رضای مهربانم بخدا ماهم دل داریم ماهم دلتنگتیم، حقیر جز این بنده های خوبت نیستم اما خودت گفتید گناهکاران را هم رد نمیکنید اجازه بدهید دل های کپک زدمون بزودی زود مشرف گوشه صحن وسرات بشود😔 بخدا ماهم دلتنگیم شما که آقاجان مهربانید😭 این رسمش نیست کمک کن آرامش میخواهیم #آرامش_رضوی ماها که صبور نیستم جانم بفدایت مدد ضامن آهو،، امام رئوف💚
#شهید_مهدی_باکری:
✅ 15 روز قبل از «عملیات بدر» به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از #آقاعلیبنموسیالرضا(ع) خواست که خداوند توفیق #شهادت را نصیبش کند
🕊🕊🕊🕊🕊
درماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ شهیدآقامهدی باکری زائر صحن وسرای امام مهربانی های بودند؛؛؛ برای ماهم دعا کن دعا کن ماهم عاقبت بخیر بشویم، این روزا حرم ضامن آهو محل رفت وآمد فرشته های شده از نوع شهدا؛ زائرای آسمانی که یقین دارم برای هممون دعا میکنند چون دلشون بزرگه،، بدون شک امضای شهادت همهی شهدا رو آقاعلی بن موسی امضا کردند
#زیارت_قبول_رفیق_جان
💚💚💚💚💚💚
#دلتنگامامرضام #دلتنگشهدا #ماهرمضان #سکوت #دلتنگی #آقاعلیبنموسیالرضا #شهید_مهدی_باکری #یکغریبه
۱۳۹۹/۲/۱۰ #بوقت_دلتنگی
@shahidbakeri31
وقتی میرفت، تا سه چهار روز شارژ بودم، یاد حرف ها و کارهاش می افتادم، لباس هاش را که می شستم، جلوی در حمام می ایستاد و عذر خواهی میکرد که وقت نکرده بشوید، وظیفه ی خودش میدانست،مخصوصا #ماهرمضان راضی نمیشد من با زبان روزه اینکار را بکنم، لباسهاش نو نبود، وقتی میشستم، بی اختیار برای خودم این بیت را میخواندم؛
🌹(گل من یک نشانی بر بدن داشت/یکی پیراهن کهنه به تن داشت)🌹
بعد #دلتنگی ها شروع میشد، بد اخلاق میشدم ،گریه میکردم ،حوصله ی هیچ کس و هیچ چیزی را نداشتم، عین دیوانه ها با خودم حرف میزدم.
#خانه مان و ستاد توی یک خیابان بودند، شاید کمتر از یک ربع فاصله داشتند ،اما همین فاصله گاهی ما را یک هفته،ده روز از هم دور نگه میداشت.
پشت پنجره می نشستم و وانت های سپ+اه را که رد میشدند، نگاه میکردم
میگفت:"بذار من زنگ بزنم بعد در رو باز کن،شاید غریبه باشه ، شبِ و خطر داره"
اما من گوش نمیدادم، می خواستم خودم در را رویش باز کنم....
#آقا_مهدی_باکری
#روایتهای_همسر
@shahidbakeri31