eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 هر چه جلو می رفت توسلاتش بیشتر می شد. دیگر آن چه از خدا می خواست دنیایی نبود. در قنوتش و در دعاهای هیئت بارها می شنیدم که این دعا را می خواند: اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک. یک بار هم به من گفت: اگه شهید نشدم، دوست دارم توی هیئت و موقع روضه خواندن بمیرم! به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید آرمان علی وردی 🆔 @shahidemeli
🌷 روی مقوله‌ی اطلاعات بسیار تمرکز داشت و آن را مهم‌تر از مسائل دیگر می‌دانست و می‌گفت: تا زمانی که ما دشمن رو نشناسیم، اقدامات‌مون کوره و اقدام کور به نتیجه نمی‌رسه، بایستی دشمن رو خوب بشناسیم. وقتی نیروهای مردمی با آن شور و حال انقلابی وارد جبهه می‌شدند، او از بین آن‌ها افراد با استعداد را پیدا می‌کرد و بعد آنان را توجیه می‌کرد و می‌گفت: اگر شما فعالیت اطلاعاتی بکنین، ارزشش بیشتر از اینه که به عنوان تک‌تیرانداز عادی، وارد خط مقدم جبهه بشین و کنار سایر رزمنده‌ها بجنگین. شما بیاین همراه با جنگ، کار اطلاعاتی بکنین تا بتونیم دشمن رو بشناسیم و نقاط ضعفش رو کشف کنیم. بعد، از اون نقاط ضعف استفاده کرده و ضربات کاری به دشمن وارد کنیم. اگه ما صرفا توی خط مقدم، پیشونی به پیشونی دشمن بذاریم و جنگ مستقیم بکنیم، با توجه به استعداد بالای دشمن و تجهیزات زیادی که داره و کمک‌های زیادی هم که دنیا به اون‌ها می‌کنه، نمی تونیم موفق بشیم. ما باید اول، نقاط ضعف دشمن رو کشف کنیم، بعد اقدام کنیم. تازه، بعد از اون باید سعی کنیم از دشمن اسیر یا یه برگه سند بگیریم و تجهیزات دشمن رو غنیمت بگیریم تا بدونیم دشمن چه امکاناتی داره. سعی کنین بیشترین اطلاعات رو از دشمن بگیرین. ما بایست بتونیم یه لشکر دشمن رو محاصره کرده و منهدم کنیم و طوری پیش بریم که کل ارتش عراق رو از بین ببریم، نه این‌که فقط اون دسته نیرو و یا اون یه رزمنده‌ی دشمن که توی سنگر می‌جنگه رو هدف قرار بدیم. به نقل از محمد باقری، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 همیشه به دوستان ورزشکار توصیه می‌کرد و می‌گفت: شما باید الگو باشید، بین جوان‌ها باید سر به زیر باشید. باید گذشت داشته باشید. منش پهلوانی داشته باشید. نباید ورزش رو برای دعوا و زورگویی انجام بدید. ورزش باید برای رسیدن به کمالات، معنویت و در خدمت انسانیت باشد. مثل شهید ابراهیم هادی و از خاطرات و منش پهلوانی شهید هادی برامون می‌گفت. توصیه می‌کرد که یک ورزشکار باید افتاده و متواضع باشه، همیشه دست مردم رو بگیره، اگر دید پیرمرد و پیرزنی بار سنگینی داره حتما کمکش کنه. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 محمدرضا داشت برای انتقال شناسنامه‌های تعدادی از مردم کاشمر به شهر بردسکن می‌رفت. گفتم: محمدجان! من را هم با خودت ببر تا به آرامگاه پدر و مادرم سری بزنم و فاتحه‌ای بخوانم. محکم و قاطع گفت: متاسفم. نمی‌تونم شما رو ببرم. با تعجب گفتم: چرا؟ گفت: موتوری که در اختیار من هست، متعلق به اداره‌ی آماره. بیت‌المال محسوب می‌شه. هیچ‌وقت به خودم اجازه نمی‌دم که از حق مردم برای کارهای شخصی استفاده کنم. منبع: کنگره‌ی سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استان‌های خراسان 🆔 @shahidemeli
| 📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید آرمان علی وردی 🆔 @shahidemeli
🌷 ابراهیم در موارد جدّیت کار، بسیار جدی بود. اما در موارد شوخی و مزاح، بسیار انسان خوش مشرب و شوخ طبعی بود. اصلا یکی از دلایلی که خیلی‌ها جذب ابراهیم می‌شدند همین موضوع بود. ابراهیم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصی داشت! وقتی غذا به اندازه‌ی کافی بود خوب غذا می‌خورد و می‌گفت: بدن ما به جهت ورزش و فعالیت زیاد، احتیاج بیشتری به غذا دارد. با یکی از بچه‌های محلی گیلان‌غرب به یک کله‌پزی در کرمانشاه رفتند. آن‌ها دو نفری سه دست کامل کله‌پاچه خوردند! یا وقتی یکی از بچه‌ها، ابراهیم را برای ناهار دعوت کرد، برای سه نفر ۶ عدد مرغ را سرخ کرد و مقدار زیادی برنج و .. آماده کرد، که البته چیزی هم اضافه نیامد! به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 بچه‌ها نسبتا کوچک بودند. حسن، زهرا را روی پایش می‌گذاشت و با شیشه به او شیر می‌داد. غذای بچه‌ی دیگرمان را هم خودش می‌داد. می‌گفتم: یکی از بچه‌ها رو بده به من. می‌گفت: نه! شما از صبح تا حالا کلی کار کردی، خسته شدی. حدود ساعت یازده می‌خوابید و نصفه‌شب دوباره برای نماز شب بیدار می‌شد. خلاصه جوری برنامه‌ریزی می‌کرد که هم به بچه‌ها رسیدگی کند و هم نماز شبش قضا نشود. منبع: کنگره‌ی سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استان‌های خراسان 🆔 @shahidemeli
🌷 بعد از فرمانده‌ی پشتیبانی، اولین نفری بود که وارد ستاد کل می‌شد؛ رأس ساعت. طوری قدم برمی‌داشت که وقتی وارد راهرو می‌شد، می‌فهمیدیم تیمسار آمده است. یک صلابتی داشت. راه که می‌رفت، مستقیم حرکت می‌کرد؛ نه یک سانت این طرف، نه یک سانت آن طرف. به دفتر که می‌رسید، با همه دست می‌داد. بدون استثنا؛ از مسئول دفتر گرفته تا ارباب رجوع و سرباز. با همه سلام و احوالپرسی می‌کرد. وارد هم که می‌شد، بلافاصله کارش را شروع می‌کرد. 🆔 @shahidemeli
🌱 صبح بود که زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم، پسر آقای اسماعیلی پشت در بود. به من گفت: به منزل افشردی نمی‌رید؟ تا این را گفت، دلم هری ریخت پایین. با نگرانی پرسیدم: این وقت صبح! مگه چه خبره؟ او خیلی آرام، خبر شهادت غلام‌حسین را به من داد. به روح شهید قسم، متوجه نشدم از خانه‌ی خودمان تا منزل آن‌ها را چه طوری رفتم. نمی‌دانستم چطور باید با مادر بزرگوارش روبه‌رو شوم. وقتی رسیدم، در خانه باز بود. وارد اتاق شدم. خواستم فریاد بزنم، اما دیدم مادرش به من گفت: الحمدلله! الحمدلله! الحمدلله! که بچه‌ام به آرزوش رسید. بچه‌م آرزوی شهادت داشت. نمی‌خواست تو بستر بیماری از دنیا بره. او سزاوار شهادت بود و حیف بود شهید نشه. این‌قدر این مادر محکم و با ابهت بود که حتی وقتی او را برای دیدن فرزندش به پزشکی قانونی بردند، با دیدن پیکر پاک و مطهر غلام‌حسین، شروع کرد با او حرف زدن و اصلا گریه نکرد. دست نوازش به صورت غلام‌حسین می‌کشید و می‌گفت: عزیزم! شهادت گوارای وجودت، برای ما افتخار آفریدی. خدا تو رو لایق دونست که به این فیض عظیم نایل اومدی، مبارکت باشه. پدر شهید نیز، چنین حالاتی را داشت و به هیچ عنوان اظهار عجز نمی‌کرد. به نقل از زهرا رضایی‌مقدم، کتاب 🆔 @shahidemeli
📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید جواد خلیلی مفرد 🆔 @shahidemeli
🌷 وقتی می‌آمد خانه یا سرش توی کتاب و مطالعه بود یا وقتش به بحث‌های مفید با اعضای خانواده می‌گذشت. اصلا این‌طور نبود که دور هم جمع بشویم و وقتمان را به غیبت، دروغ، یا شوخی‌های بیهوده صرف کنیم. حتی حاضر نبود کوچک‌ترین حرفی را پشت سر دشمنش بشنود. به محض این‌که کسی غیبت می‌کرد، اخم می‌کرد و می‌گفت: حرف دیگه‌ای نیست بزنیم؟ اگه حرفی ندارید، برید دنبال کار دیگه یا مطالعه کنید. من حاضر نیستم در حضورم از کسی دیگه حرف زده بشه. به جای غیبت، از خدا بخواهید به راه راست هدایتش کنه. با این‌که دیگران به آقای بهشتی دشنام می‌دادند و علیه او حرف می‌زدند، ولی او هرگز قلب و وجدانش قبول نکرد که پشت سر آن‌ها حرفی بزند. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli