#عاشقانه_شهدا❤️
💠یک سکه، یک قرآن
🔰بر خلاف رسم و رسوم، #مهریه ما
یک جلد #کلام_الله مجید بود و #یک_سکه طلا.
🔰سکه را که بعد از عقد بخشیدم ⚡️اما آن یک جلد قرآن را #محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش اینطور نوشت:
🔰«امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت #مشترک ما باشد و نه چیز دیگر🚫؛ که همه چیز فناپذیر است جز این #کتاب.»
🔰حالا هر چند وقت یکبار وقتی #خستگی بر من غلبه می کند، این نوشته ها📖 را می خوانم و آرام میشوم😌.
#همسرشهید_محمدجهان_آرا
🌹🍃🌹🍃🌹
🔹به عبدالله بگو نماز صبحش قضا نشه...
🔸بعد از شهادت محمود بود یک روز به علت کار در زمین روستا ، خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیروقت شد و باعث شد، نماز صبحم قضا شود
🔸بیدار که شدم، نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس از رفقای مشترک من و #محمود که در عملیات جعفرطیار در خانطومان با ما بود، با من تماس گرفت
🔸بعد از احوال پرسی گفت:حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم! از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید. گفت:دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به عبدالله بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!»
🔸با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم ناظر است...
📚منبع: #کتاب #شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید #محمود_رادمهر " به روایت صالحی جانشین وقت لشکر۲۵کربلا در خانطومان.
❣ @shahidhojatrahimi
❀شهیدحجت الله رحیمی❀
#سیره_شهدا 🔸مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد خیلی ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت درخانه حتی مبل🛋
#خاطرات_شهدا 🌷
💠کتاب
🔰شوق #شهادت_طلبی داشت، به ویژه ازچندماه مانده به #شهادتش؛ اما این چیزی نبود که یک شبه در او ایجاد شده باشد❌ علی رغم اینکه درجمهوری اسلامی، دوست و دشمن😈 این همه توی سر تبلیغ از #جبهه وجنگ وگفتن ونوشتن از دفاع مقدس📝 می زنند
🔰به عنوان برادرِمحمودرضا👥 می گویم: که او هرچه داشت، از #فرهنگ دفاع مقدس داشت.شخصیت محمودرضا حاصل اُنس💞 باهمین #کتاب ها وفیلم ها🎥 و #خاطره ها وگفتن ها ونوشتن ها از شهدای دفاع مقدس🌷 بود.
🔰دانش آموز بود که با #حاج_بهزاد پروین قدس در تبریز رفاقتی به هم زده بود. مرتب برای دیدن آرشیو🎞 عکس هایش سراغش می رفت. اولین ریشه های #علاقمندی به فرهنگ جبهه وجنگ راحاج بهزاد در او ایجاد💖 کرده بود.
🔰کتابخانه ای📚 که از او به جامانده، تقریباً تمام کتابهای منتشرشده در حوزه #ادبیات دفاع مقدس در چند سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه ی بچه های #بسیج، به یاد ونام وتصاویر📸 سرداران شهید دفاع مقدس، به ویژه #حاج_همت تعلق خاطر داشت.
🔰این اواخر پیگیر محصولات جدید ادبیات #دفاع_مقدس بود. گاهی ازمن می پرسید فلان کتاب راخوانده ای⁉️ واگر میگفتم نه✖️ نمیگفت بخوان، #خودش می خرید وهدیه🎁 میکرد. اواخر، چندتا کتاب را توصیه کرد که بخوانم. ازبین این کتابها📚کوچه نقاش ها، دسته یک، همپای صاعقه وضربت متقابل یادم مانده💬 است.
🔰مجموعه #شش_جلدیِ سیری درجنگ ایران وعراق💥 را که ازکتابخانه ی خودش به من #هدیه کرد، هنوز به یادگار دارم. یک بار هم رُمانی را که براساس زندگی #شهیدباکری نوشته شده بود، ازتهران برایم پست کرد📬 که بخوانم.
🔰یادم هست باهم در مراسم #رونمایی این کتاب📙 شرکت کرده بودیم. سردار #سلیمانی هم درآن مراسم حضورداشت. به سردارسعیدقاسمی وموسسه فرهنگی میثاق هم علاقه مند💖 بود و بدون استثنا، هرسال #عاشورا بارفقایش درمقتل شهدای فکه🌷 که سردار حضور می یافت، حاضر می شد. چند بار هم به من گفت که عاشورا بیا #فکه. هربار گفتم می آیم ولی نمی رفتم😔
به روایت: برادر بزرگوار شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
@shahidhojatrahimi
🗒🖋 #کتاب •• #حسینه 🖋🗒
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب {📖}
°•| لهــــــوف |•°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتــــشــارات {✍}
" اثر سيد بن طـاووس انتشارات آواے بيـصدا "
°•| موضوع : واقعهٔ عاشورا و
تاریخ زندگانے حسین بن علے ع |•°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#معرفیکتابانقلابی
@shahidhojatrahimi •{😎}•
📚
☘☘
به علامه طباطبایے عرض ڪردم؛
آقا من عجول و بےصبرم،حوصله معطلے ندارم!
در يڪ جمله برايم عصاره همه معارف اسلام را بيان ڪنيد.
خنده مليحے ڪرد و فرمود:
با همه مهربان باش!😊😊
#کتاب
@shahidhojatrahimi🌹
#تلنگر•☝️🏻🌸
روزے به آیتالله بهجت(ره)گفتند:
کتابی در زمینهی #اخلاق معرفی کنید!
•📜
ایشان فرمودند:
لازم نیست یک #کتاب باشد,یک کلمه کافیست که بـدانی:
• #خدا مےبیند…! •💡♥
#التماس_تفکر•🌙✋🏽
@shahidhojatrahimi
#حــــــاجآقـاقـــــرائتی...
فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم؛
او هم جواب داد و گفت:
ای بابا حــاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی خــــدا خیلی خیلی #بخشـنده و #کــــــریمه!!!
استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد مثال هستند پاسخ داد:
بانکم خیلی خیلی پول داره ولی تو بری بگی بده میده؟؟؟
نه نمیده...!
چون #حـــــساب و #کـــــتاب داره...!
@shahidhojatrahimi
❣﷽❣
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
9⃣1⃣ #قسمت_نوزدهم
📝یوسف شد یکی از بنیان گذاران #سپاه باز هم توی خانه درست و حسابی نمی دیدمش. همه اش دنبال تشکیلات سپاه بود. هفته به هفته ازش خبر نداشتم. از ترور های اول #انقلاب خیلی می ترسیدم. بالاخره ممکن بود او را هم ترور💥 کنند. همه اش منتظر بودم تلفن بزنند و بگویند شوهرت را کشتند.
📝توی همان گیر و دار کارهای سپاه دنبال کارهای هنری هم بود. از همان موقعی که #ازدواج کردیم هم، به هنر علاقه داشت. نجاری🔨 بلد بود، بلد بود تخت و مبل بسازد. خطش هم خوب بود. وقتی نامه هایش را می خواندم، کیف می کردم از خطش. نقاشی هم می کرد.
📝توی خانه ی مادرش پر از تابلوهایی بود که خودش کشیده بود. همه هم از طبیعت؛ تکنیک آب رنگ🎨 مداد رنگی، پاستل. گاهی وقت ها هم می نشست با حامد #کاردستی درست می کرد. حامد ماشین خیلی دوست داشت. همه اش می گفت: بابا من ماشین🚗 می خوام.
📝یک روز نشستند ماشین درست کنند. یوسف روی #مقوا شکل یکی از ماشین های باربری ارتشی را کشید؛ با اندازه های دقیق. بعد هم دورش را قیچی✂️ کرد و تکه هایش را به هم چسباند. چهارتا از چرخ های اسباب بازی حامد را هم جای چرخ هایش گذاشت. حامد خیلی خوشش آمد. از ده بار پارک رفتن هم برایش جالب تر بود.
📝گاهی وقت ها هم دولا می شد و به حامد می گفت: بیا پشت من سرسره بازی کن. ببین سرسره ی من بهتره یا سرسره پارک. حامد می خندید و می گفت: همین خوبه، همین خوبه😍 اگر وقت داشت، می نشست با حامد کارتون نگاه می کرد. بعد می نشست با حوصله در مورد کارتون با #حامد حرف می زد.
📝بیش تر پول هایش را خرج #کتاب خریدن برای حامد و فاطمه می کرد. برای خودش هم می خرید🛍 همیشه می گفت: یک جایی از کمد رو بذار برای هدیه. اصلا یک کمد مخصوص هدیه باشد.
📝خیلی وقت ها که از کتاب📕 یا اسباب بازی ای خوشش می آمد، چندتا چندتا می خرید و می گذاشت توی کمد هدیه ها می گفت: باید توی خونه چیزی برای هدیه دادن آماده باشه، تا وقتی جایی می ریم، لازم نباشه تازه اون وقت بریم برای خودشون یا بچه هاشون #هدیه ای بخریم.
📝هر وقت بچه ای می امد خانه مان و یوسف می خواست به ش کادو بدهد، از کمد هدیه ها🎁 کتاب و اسباب بازی بر می داشت و می داد. فکرهایش خیلی قشنگ بود. خودش هم خیلی #مطالعه می کرد. همه جور کتابی می خواند؛ سیاسی مذهبی، تاریخی، ادبی، حتی کتاب کودکان.
📝کتابهای بچگانه📚 را با دقت میخواند و درموردش نظر میداد. میگفت: اگر اینطور یا آنطور مینوشتند برای بچه ها جال تر بود. با روحیه #نظامی که داشت این همه علاقه به کارهای هنری🎭 خیلی عجیب بود چون هنر مندها معمولا بی نظمند.
#ادامه_دارد ...
@shahidhojatrahimi
#شهید ابراهیم هادی با افراد مختلفی رفاقت میکرد. اگر میدید رگه های انسانیت در وجود آن فرد هست ادامه میداد اگه نه ارتباطش راقطع میکرد.
ویژگی های مثبت افراد را می دید. اگر باشخصی دوست می شد و دیگران اعتراض میکردند نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح می کرد و نقاط ضعف او را مطرح نمیکرد.
ابراهیم به دستور اهل بیت عمل می کرد که می فرمایند:
مردم را به سوی خدا دعوت کنید با وسیله ایی غیر از زبان
راوی:دکتر سید محسن میری
#کتاب سلام بر ابراهیم ۲
@shahidhojatrahimi