eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱تیر سالروز تولد شهید حججی مبارک فرازی از وصیت نامه شهید: از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا چادر را کنار بگذارید. همیشه الگوی خود را حضرت زهرا(سلام الله علیها) و زنان اهل بیت پیامبر قرار دهید، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه (سلام الله علیها) خطاب به پدرش گفت: غصه حجاب من را نخوری بابا جان @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥انتشار برای اولین بار؛ صحبت های جالب یک آقازاده مدافع حرم که 40 روز پیش به شهادت رسید 🔹شهید عبدالله زاده فرزند فرمانده سابق حفاظت اطلاعات ناجا 13 خرداد امسال در تدمر سوریه به شهادت رسید @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید خداوند بعضی وقتا براتبلیغ یه چیزی.. برای بزرگ دادن عظمت یک موضوعی یک حادثه را می آفریند.. تولد #_حاج قاسم حرم @sardaraneashgh
شهید قاسم غریب در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را تحویل جامعه داد. او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب پدر شهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و مشقت فراوان فرزندان خود را تربیت کرد . شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع دبیرستان عزم گرگان کرد و دردبیرستان شهید رجایی گرگان مشغول تحصیل شد. قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک دیپلم در کنکور دانشکده افسری دانشگاه امام حسین (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او 5 سال بعد در سال 1384 در شهر قم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری مسجد جمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر6 و 8 ساله بنام های امیرعباس و محمد امین بود. او بعد از ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر زندگی می کرد . طی این سالها او در میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی مجاهدانه جنگید تا اینکه یک چشم خود را از دست داد و همچنین 4 ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد. بعد از جانباز شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ مردم پایه سپاه نینوا پیوست. اما این موجود پرخروش و رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و میدان رزم نبود و با درک صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ سوریه کرد و داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به به این کشور رهسپار شد. قاسم بعد از انتقال همسر و فرزندان و زندگی خود به شهر قم ، به سوریه رفت و به مبارزه با تکفیری ها پرداخت و این دومین مرحله ای بود که او برای دفاع از حریم حضرت زینب (س) به سوریه می رفت و آخرین باری بود که وطن را می دید و در 24 رمضان سال 94 در ارتفاعات تلمور سوریه برای همیشه از میان ما پر کشید. به گواه اکثر همرزمان ، دوستان ، هم محلی ها و خانواده اش او را جز با “شربت شهادت” نمی شد سیر کرد و آنقدر ذوب در ولایت و دوستدار ائمه اطهار سلام الله علیها بود که ذره ای از تلاش برای نجات مسلمین بر نمی داشت. او مداحی بود که آخر مداحی هایش جمله “شهادت آرزومه” را زمزمه می کرد و آخرش هم به این مقام نایل شد. قاسم غریب خلیان هلی کوپتر نیز بود و تصویری که مشاهده می کنید در سال 87 در جمع یگان ویژه پاسداران در معیت فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای و سرلشکر عزیز جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران ، سید یحیی رحیم صفوی مشاور فرماندهی کل قوا گرفته شده است که خلبان این هلی کوپتر شهید قاسم غریب بود. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥یادی ازشهدا💥 دعای خاص یک نوعروس پای سفره عقد 🌷🌷🌷 فاطمه سادات از تنها آرزوی همسرش سر سفره عقد می‌گوید: «در حالی‌که صیغه عقد داشت جاری می‌شد محمد درگوشم زمزمه کرد: می‌گویند در این زمان است که خدا آرزویت را برآورده می‌کند. می‌شود برای من آرزوی شهادت کنید؟ با شنیدن این حرف برای لحظه‌ای دست و پایم سست شد اما برق چشمانی که در نگاه ملتمس محمد بود مرا راضی به انجام خواسته‌اش کرد.» محمد کامران فردای عروسی عازم سوریه شد و پس از مدتی به خیل شهدای مدافع از حرم پیوست. محمد در سوریه حاج احسان شد «حاج احسان» تنها یک نام یا کنیه برای خطاب محمد در میان دوستان مدافع حرمش نبود بلکه صفتی برازنده این شهید جوان بود. از دوستان و همرزمان شهید روایت شده که او هر شب سر ساعت مشخصی غذای گرم سهم خود و اضافه غذاهای دست نخورده را جمع می‌کرد و با وجود مشکلات امنیتی آنها را به جنگ‌زده‌های سوری می‌رساند. طوری که این خانواده‌ها عادت کرده بودند و سر‌‌ همان ساعت منتظر او بودند. حاج احسان یک نجوای همیشگی‌ هم داشت و آن این بود: «سر زینب (س) به سلامت/ سر نوکر به درک»🌷🌷🌷 شهیدمحمدکامران شهدا نگاهی وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
🔰 شهیدان را شهیدان می‌شناسند؛ کارت عروسی که برایش می‌آمد می‌خندید و می‌گفت: بازم شبی با شهدا.. با رقص و آهنگ و شلوغ‌بازی‌های عروسی میانه‌ای نداشت. بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می‌داد و می‌رفت گلزار شهدا... همه‌ی فکر و ذکرش پیش شهدا بود می‌رفتیم روستا برای سمنوپزان وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گمشده‌ای دارد می‌پرسید: حاج‌آقاسید این دورو بر شهید نیست بریم پیشش؟ به قصد زیارت حاج‌احمدکاظمی راه افتادیم سمت اصفهان... خانمم بهش گفت: شما هم که مثل سید به ماشینتون نمی‌رسید! وسط آن تق‌وتوق‌ها گفت: « همه‌ی این‌ها رو باید بذاریم و بریم باید به دلمون برسیم تا به ماشینمون..» هر موقع سراغش را می‌گرفتم جواب‌هایی مشابه می‌شنیدم؛ آقامحسن کجاست؟ رفته نمازجمعه.. آقامحسن کجاست؟ رفته گلزار شهدا.. آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان سرِ مزار شهید کاظمی ... 🌷 شهید محسن حججی🌷 یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
چه کنم چه چاره سازم که شوم فدای مهدی چه کنم که من ببینم رُخ دلربای مهدی💚 چه خوش است آن زمانی برسد که زنده باشم😔 منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدی❤️ ♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌ لِوَلیِڪَ‌ الفَرَج♥️ 🌹تعجیل در فرج پنج صلوات🌹 @sardaraneashgh
🌹 یعنے؛ زنـــــدگے ڪـــن، امــا! ... اگـــــر میخواهید زنـــــدگے ڪنـــــید ... 🍃🌹🍃 سردار شهید حاج عباسعلی نثاری وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله مستندی زیبا ازعملیات رمضان @sardaraneashgh
اول وقت سفارش 🍃همرزم‌شهــید: ✨صبح ها در بیابان های بوکمال هوا به شدت سرد بود.☁️بخاطر سرمای شب و بیداری، صبح ها بی رمق بودیم.😅 💫گاهی که برای نماز صبح📿امکان وضو گرفتن نبود تیمم میکردم. وقتی موقع نماز ظهر📿 که میشد بابک اجبار میکرد:" 🌙قضای نماز صبح هم بخونید چون نماز صبح بجای وضو تیمم کردین" . . {♥️} 🌹 🌷 💚 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
😍👇 🔰یکی از محافظان مقام معظم در قالب خاطره ای می گفتند: 🔷"یک روز که مقام معظم رهبری به کوه های اطراف تهران برای رفته بودند، با و 👫 دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ وضع نامناسبی داشتند. 🔷آنها به یکباره درمقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان را نداشتند و از رفتار آنها مشخص بود که خیلی بودند و اینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الان آقا دستور آنها را صادر خواهند کرد. 🌀ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کردند و پرسیدند شما 💑 هستید؟ 🔷آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت و جواب داد: خیر من و این دختر هستیم. 🔷آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کردند و بعد فرمودند: بد نیست صیغه هم در میان شما برقرار شود و شما با هم کنید. 🔷آقا به آنها پیشنهاد دادند که اگر مایل بودید در فلان تاریخ📆 بیایید و من هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. 🔷آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار، همراه خود در تاریخ معین به محضر ایشان رسیدند. 💞آقا هم خطبه آن دو را جاری کردند. با ایشان این دو خود را تغییر دادند و آن دختر به یک دختر و و آن پسر دانشجو هم به یک مبدل شدند. 📚منبع: نشریه ماه تمام،شماره ۳، ص 17 @sardaraneashgh
  ┄┅═══✼✼═══┅┄ از غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که ای نائب بر حق علیه السلام است. از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا را کنار بگذارید...همیشه خود را سلام الله علیها و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند: غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان چادرم اما به سرم هست هنوز... ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ از همه ی مردان امت رسول الله می خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب را و پیشوای خود قرار دهید و از درس بگیرید... خودتان را برای امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است. همیشه برای خدا باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم می شود...   @sardaraneashgh
✨﷽✨ ✅ماجرای شیخ انصاری و امام زمان ✍یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه‌ها گل آلود و تاریک بودند و من چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچه‌های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می‌روند؟! از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می‌گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. 🔺 بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت «امام عصر» اجازه پیدا می‌کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می‌روم و زیارت جامعه را می‌خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می‌شوم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم و یاری می‌خواهم و برمی گردم. 📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص 6 @sardaraneashgh
به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها تصویری از مراسم عقد شهید ناصر فولادی @sardaraneashgh
🕊🌷شهید حمید سیاهکالی مرادی بعد از نماز با دستش تسبیحات حضرت فاطمه (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چراییِ این کار می گفت : بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام. از غیبت بیزار بود و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می گفت: «دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.» به روایت : همسر شهید @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 مهربونم بازم برات غزل سرودم نگی به یاد تو نبودم تویی تمام تار و پودم... 🔊با صدای محمدحسین پویانفر زندگیم حرم حرم حرم حرم همه‌چیم حرم حرم حرم حرم می‌بریم حرم حرم حرم حرم آبروم حرم حرم حرم حرم گفتگوم حرم حرم حرم حرم منو از خودم بگیر خودتو ازم نگیر @sardaraneashgh
شهید ابوالفضل نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ در روستای اوز بلده شهرستان نور نور و ساکن تهران بود و یک فرزند پسر با نام «علی» نیز از او به یادگار مانده است. پسری که در هنگام شهادت پدر تنها ۳ سال سن داشت. شهید نیکزاد از بسیجیان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که نیمه نخست ماه رمضان سال ۹۵ به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شد. پیکر مطهر شهید نیکزاد یک روز بعد از شهادت به تهران آورده شد و در روز ۲۵ تیر سال ۹۵، عموم مردم شهیدپرور تهران همراه با خانواده شهید با حضور در معراج الشهدا، یک وداع با شکوه با شهید نیکزاد را رقم زدند. صبح روز یکشنبه ۲۷ تیر سال ۹۵ نیز پیکر پاک شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد در میان جمع انبوه خانواده، بستگان و دوستان شهید و همچنین اهالی محله خراسان تشییع شد شهید نیکزاد برای مهیا شدن جهت اعزام به سوریه ۶ ماه دوره تکاوری دید و در آن مدت قریب به ۲ ماه هم نتوانست به خانه‌اش سر بزند. برادر او در همین زمینه می‌گوید: ابوالفضل با وجود شکستگی پا هر طور که بود در آموزش شرکت می‌کرد تا خودش را به سوریه برساند. تمام تلاشش این بود که به سوریه برود. «زهرا ملاطایفه» مادر شهید نیکزاد درباره چگونگی شهادت ابوالفضل می‌گوید: «گویا برای عملیات رفته بود و خیلی از تکفیری‌ها را هم به درک واصل کرد، در راه برگشت دشمن آن‌ها را تعقیب می‌کند و دو نفر از جمله ابوالفضل را به شهادت می‌رساند. برادر شهید نیکزاد همچنین می‌گوید: دوره‌ای پایگاه بسیج دست‌مان بود، حرکتی را شروع کردیم که طرحی قرآنی اجرا کنیم تا بچه‌ها جزء ۳۰ قرآن را حفظ کنند. آن سال حدود ۴۰ نفر جزء ۳۰ قرآن را حفظ کردند. در هر کاری ما استارتش را می‌زدیم ابوالفضل باقی کار را تا پایان انجام می‎‌داد. بار‌ها در جلساتی که کسی نبود قرآن تلاوت کند ایشان آماده تلاوت می‌شد و آیه ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون را می‌خواند و می‌گفت «من حافظ کل یک آیه از قرآنم» و به واقع اینطور هم بود. شهید ابوالفضل نیکزاد از مدافعان حرم حضرت زینب کبری(س) و از بسیجیان تهرانی بود که ۲۳ تیرماه سال ۹۵ در اثر اصابت گلوله تیر تک‌تیراندازان تروریستی تکفیری به شهادت رسید. شهید نیکزاد متولد سال ۱۳۶۳ بود و ۳۲ سال سن داشت که از وی یک پسر ۳ ساله به یادگار مانده است. @sardaraneashgh
16.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بیا مادر بکن شیرت حلالم ... ✍ دست‌نوشته زیبا بر روی پیراهن شهید تازه تفحص شده در منطقه شرق دجله عراق @sardaraneashgh
▫️شهید احمد سلیمانی: این دنیا سرابی است که ما در آن چند روزی بیش نیستیم، این دنیا پر از رنگها و نیرنگها و دلبستگی های پوچ می‌باشد که مانند ماری خوش خط و خال انسان را به خود مشغول میکند و ما دو راه بیشتر نداریم یا ماندن و غوطه ور بودن در این منجلاب دو روزه و یا دل کندن و جهش کردن و روح را پرواز دادن به ملکوت اعلی. 🌷شهید احمد سلیمانی در کنار سردار حاج قاسم سلیمانی🌷 @sardaraneashgh
طنز جبهه😁😁 تکبیر سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان. طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.» یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد. از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت. جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند! @sardaraneashgh
﷽ ← 📸 ←ای که همه نگاهِ من، خورده گره به روی تو تا نرود نفس زِ تن، پا نکشم زِ کوی تو... @sardaraneashgh
✨همیشه آرزو داشتم که سن و سالم زمانی باشد که جنگ و شهادت وجود داشته باشد و همیشه به دلیل اینکه به خاطر سن و سال کمم نتوانستم در هشت سال جنگ تحمیلی شرکت کنم حسرت میخورم.ولی امروز خوشحالم که شرایطی پیش آمد که بتوانم من هم به نوعی در این جهاد سهیم باشم. ✨به همه اقشار جامعه احترام بگذارید و با مردم با متانت و مهربانی سخن بگویید و امر به معروف و نهی از منکر را به شیوه ای که کسی از شما نرنجد و باعث ناراحتی دیگران نشود انجام دهید. ✨در این زمان که ما زندگی می‌کنیم با بصیرت باشید و راه درست را خودتان انتخاب کنید تا یک نفر ضد نفر دیگری صحبت کرد سریع مهر تایید نزنید و بصیرت داشته باشید و آگاه باشید که خداوند ناظر تمام اعمال ما هست. ✍فراز هایی از وصیتنامه شهید @sardaraneashgh
شهید بهرام مهرداد 31 شهریور سال 1352 متولد شد. چهار سال به صورت متناوب به سوریه می‌رفت و می‌آمد اما آخرین بار پیش از اینکه سوار هواپیما شود آرام به همسرش «رعنا خاکزاد» گفته بود که این بار دیگر برنمی‌گردم و به همسرش هم سفارش کرده بود که مراقب دخترانش «زینب» و «ریحانه» باشد. همسر شهید مهرداد در مصاحبه‌ای گفته بود: «همیشه دعا می​کردم می‌گفتم خدا نکند تو به مرگ عادی از دنیا بروی... واقعا حیف بود که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا برود.وقتی می‌دیدم که اینقدر آدم خوبی است،اینقدر به اهل بیت ارادت دارد، اینقدر طالب شهادت است، می​گفتم خدایا خودت هوایش را داشته باش، نگذار آرزو به دل بماند. حتی این مرخصی آخرش که تهران بود با هم رفتیم بهشت زهرا(س)قطعه 50 که شهدای مدافع حرم هستند. همسرم آمد جلو، درست زیر پای شهید مرتضی کریمی نشست و فاتحه خواند و الان هم همانجا مزارش شده است. انگار که خودش می​دانست این قطعه از بهشت زهرا نصیب او می​شود.» وی سرانجام 22 تیر سال 1396 در تدمر سوریه به شهادت رسید. @sardaraneashgh