eitaa logo
شهید جمهور
173 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
دو ماه بود خبری از او نداشتیم... مادر گفت : پاشو برو ببین این بچه چی شد؟ زندست یا مرده؟ گفتم : کجا بروم؟ کار و زندگی دارم ؛ جبهه یک وجب دو وجب نیست که از کجا پیدایش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه... امام جمعه آخر خطبه ها گفت : حسین خرازی را دعا کنید... مادر گفت : حسین مارو می گفت؟ گفتم : چی شده که امام هم میشناسدش؟ به هیچکس نگفته بود اصفهان است... ؛ 🍃ایکاش شهر ودیارمان یه کمی بوی شهدا راداشت التماس دعا @sardaraneashgh
اول وقت سفارش هرگاه صدای اذان به گوشش می رسید بلافاصله وضو می گرفت و به نماز می ایستاد. این عادت همیشکی حسین بود. یک شب که همگی خواب بودند از رختخواب برخاستم تا یک لیوان آب بخورم، نور ضعیفی در آشپزخانه دیدم. به سمت آشپزخانه رفتم. حسین را دیدم که با صدای زیبایش زیارت عاشورا می خواند. گفتم: مادر چرا چراغ را خاموش کرده ای؟ گفت: می خواستم شما بیدار نشوید. زمزم های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم می رسد. 🌷 وَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
🌹|شهید مدافع حرم حسین رضایی ✍️ عشق خانواده ▫️پدر علاقه شدیدی به مادرم داشت. بعد از شهادتش، از همرزمانش شنیدیم که وابستگی بیش از حدی به خانواده‌اش داشت و همیشه دوست داشتند راز این دلبستگی را بدانند. این علاقه حتی در بین همرزمانش در سوریه هم پیچیده بود. همیشه به ما سفارش می‌کرد که به مادرتان احترام بگذارید و دست و پای مادرتان را ببوسید. دوستت دارم را خیلی به مادرم می‌گفت. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم اهل بیت| انتشار به مناسبت سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به شهر قم⚘ @sardaraneashgh
شهید سمایی ویژگیهای منحصر به فرد داشت 1 _ همیشه پا در رکاب بود ، مرد میدان بود 2_ خوش اخلاق و خوش برخورد بود 3_ بروز بود، اطلاعات بالفعل را داشت 4_ خود بزرگبین نبود5_ شبانه روزدشمن را رصد میکرد، وقبل از اقدام دشمن به بهترین وجه از گردانهای عملیاتی استفاده میکرد، ومفیدترن بهره برداری را ازمهمات وتجهیزات میکرد، یادش گرامی وراهش پررهرو باد او استعداد همه کار را داشت.تنها با نقشه کار نمی کرد. تنها سخنور نبود. دیدم در حرم جاروی برقی را پشتش بسته و لابلای سنگ ها و لای درب های رواق شیخ بهاء  را تمیز میکرد.او خوش استعداد بود او انقدر استعداد داشت که مزد خدمت را با سرو صورت سفید در ارتفاعات حلب سوریه  از خدا گرفت. بله حق گرفتنی و این هنر است." "ایشان انسان چند بعدی بود خلوص شحاعت مردمداری ومردم دوستی امیدواری به امدادهای غیبی خسته نشدن پیشتاز بودن رنجکشیده بودن مناعت طبع و ساده زیستی و بسیاری دیگر از سجایای اخلاقی را در وجودش بهم آمیخته بود که خداوند در آخر کارمزد زحماتش را با شهادت  داد " شهید غلامرضا سمائی 🌹 🕊 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای ناب دعا خوندن غواص های دفاع مقدس ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده (برای تعجیل در فرج دعا کنید) الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ شهدا التماس دعا @sardaraneashgh
📖 اهمیت قرآن ✍همرزمش تعریف میکرد: 🍂با حامد زیاد ماموریت رفتم، شاید نزدیک به یک سال باهاش زندگی کردم، هروقت که باهم همسفر میشدیم میدیدم حامد هرشب بعد از اینکه از عملیات میومدیم قبل از خواب یهو غیبش میزد میرفتم و میدیدم یه گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود مشغول خوندن قرآن ... بهش گفتم : حامدجون خیلی بهت دقت کردم تو این همه ماموریت هرشب میری یه گوشه و قرآن میخونی ... 🍂گفت : ببین داداش! قرآن رو بخون حتی شده شبی یه صفحه .. اونوقته که تاثیرش رو تو زندگیت میبینی ... این پیوسته قرآن خوندن مسیر آدم رو مشخص و عاقبت بخیرت میکنه... نیازی نیست انقدر بخونی که خسته بشی تو بخون...! شبی یه صفحه بخون ... ولی بخون... بعد ها که حامد شهید شد ... وسایل تو جیبش رو‌که درآوردم ... وقتی دیدم ترکش ها تمام وسایلش رو سوراخ کرده بود ... بگذریم... از لحظه شهادتش به بعد تصمیم گرفتم قرآن رو بخونم ... حتی یه صفحه... @sardaraneashgh
🌺 آرزوی مادر محقق؛ و شهیدش فدایِ امام حسین(ع)شهید شد در حال شیردادن به مسعود که 6 ماهه بود، داشتم تعزیه می‌دیدم. یهو دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم: خدایا! کاش فرزندی داشتم که در راه امام حسین(ع) فدا شود... اشک چشمم ناخواسته به دهان مسعود چکید ... سال ۶۶ مسعود شهید شد و بدنش مثل امام حسین(ع) تکه تکه گردید. آن شب خوابِ تعزیۀ سالها پیش را دیدم، در عالمِ خواب مسعود توی آغوشم بود که ناگهان پر کشید و به یاران امام حسین(ع) پیوست... 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید مسعود اصلاحی 📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۹ @sardaraneashgh
🌹‌علّامه حسن زاده آملی : ♦️من هر وقت به ،عکس یک شهید می رسم می گویم : السَّلامُ عَلیکَ یا وَلیُّ اللّه ♦️و هروقت به عکس چند شهید می رسم می گویم : السّلامُ عَلیکُم یا أولیاءَ الله 🕊شادی روح بلندشان صلوات @sardaraneashgh
۲۳ ربیع الاول سالروز ورود پر خیر و برکت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم مبارک @sardaraneashgh
🌹هر وقت ‌احساس ‌کردید از ﷻ دور شدید و دلتون ‌واسه ‌آقا تنگ‌ نیست... این ‌دعای کوچیک ‌رو بخونید.. 🌿لَیـِّن‌ قَلبی لِوَلِـیِّ‌ اَمرک.. یعنی..خدایا دلم ‌رو، واسه‌ امامم‌ نرم‌ کن... @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرغ دلم راهی قم می‌شود‌✨ در حرم امن تو گم می‌شود✨ عمه سادات سلام علیک✨ روح عبادات سلام علیک✨ بیست و سوم ربیع الاول سالروز ورود کریمه اهل بیت دره ی نادره ی صدف عصمت و عفاف حضرت فـاطمه معصومـه سلام الله علیهـا به شهر مقدس قم گرامی باد @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ای که به قدر و بها داده ای ✨کشور ما را تو صفا داده ای ✨نام تو بر قلب صفا میدهد ✨روضه تو بوی رضا(ع) میدهد 🌸 23 ربیع الاول سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم گرامی باد. @sardaraneashgh
🗓۸آبان‌ماه ، گرامی‌باد.🥀 📚امروز «روز جوان و نوجوان» است و مناسبت آن هم شهادت یک نوجوان بسیجی - شهید حسین فهمیده - است. این از آن مواردی است که شخصیّت‌های حقیقی، به نماد و به حقایق اسطوره‌گون تبدیل میشوند. ما در تاریخ خود از این موارد بسیار داریم. ای بسا حوادثی که امروز وقتی گفته شود، از بس عجیب است همه تصوّر کنند که اسطوره و افسانه است؛ امّا حقیقت است. نمونه‌های آن را ما در زمان خودمان بارها و بارها دیده‌ایم و شنیده‌ایم و از جمله زیباترین آنها، شهادت این نوجوان بسیجی است. او سیزده ساله بود؛ امّا با رشد، با شعور، با اراده و مصمّم، که کشور خود را میشناخت، امام خود را میشناخت، دشمن خود را میشناخت، اهمیت وجود و فعّالیت خود را هم میشناخت و رفت این سرمایه را تقدیم عزّت کشور و آینده انقلاب و منافع و مصالح مردم کرد. جسم او رفت؛ امّا روحش زنده ماند، یادش ابدی شد و خاطره‌اش به صورت اسطوره درآمد. این الگوست. (مقام معظم رهبری حفظه الله) @sardaraneashgh
🔴 تاثیر پیشانی‌بند شهید فهمیده روی جوانان مسلمان بوسنیایی/ پیراهنهایشان را تکّه تکّه کردندو گفتند: این جملات را روی لباسهای ما هم بنویسید! ♦️رهبرمعظم انقلاب: یکی از جوانانی که در بوسنی مجاهدت کرده بود، برای من نقل می‌کرد: وقتی که در زمینه‌ی اسکناسهای جمهوری اسلامی، جوانان بوسنیایی عکس شهید «فهمیده»، پسرک فداکار سیزده ساله را دیدند، متوجّه شدند روی پیشانی‌اش چیزی بسته است. پرسیدند: این چیست؟ گفتم: این علامت بسیجیهای ماست که در میدان جنگ و جهاد فی‌سبیل‌الله، پیشانی‌بند می‌بستند. ♦️آن وقت جوانان مسلمان بوسنیایی صف کشیدند، لباسها و پیراهنهایشان را تکّه تکّه کردند و پیش ما آوردند و گفتند: این جملات را روی لباسهای ما هم بنویسید! ♦️ما نوشتیم و آنها به پیشانی‌شان بستند و ندای الله‌اکبر این‌طور در قلب اروپا طنین انداخت. همه‌ی دنیا هم با آنها مبارزه می‌کنند... نتیجه‌ی مجاهدتِ با ایمان به خدا همین است. ۷۴/۷/۲۲ 🌹هشتم آبان؛ شهادت شهيد فهميده| روز_نوجوان @sardaraneashgh
🌹خبر شهادت حسین فهمیده ♦️صدای جمهوری اسلامی ایران با قطع برنامه های خود اعلام می کند که نو جوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است . امام قدس سره در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر می کنند، جملات معروف خود را پیرامون او می فرمایند: ♦️رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید. ♦️به این ترتیب و با این کلمات ، حسین و فداکاری و شجاعت او جاودانه شد. بقایای پیکر شهید حسین فهمیده دربهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، به خاک سپرده می شود. 🌹سالروز شهادت حسین فهمیده 🕊شادی روحش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
مادر شهید محمد حسین فهمیده در خاطره خود كه در كتاب نگاشته شده است، نقل می كند: یك روز پیش از ظهر كه غذا را آماده كرده بودم و محمد حسین باید شیفت عصر به مدرسه می رفت، صدایش كردم تا بیاید ناهار بخورد. محمد حسین كلاس دوم راهنمایی بود، بچه های دیگر صبح به مدرسه رفته بودند و هنوز به خانه بازنگشته بودند. من و محمد حسین در منزل تنها بودیم، حسین را صدا كردم، جواب نداد، فكر كردم به بیرون از خانه رفته، وقتی از جلوی آشپزخانه رد شدم، معلوم شد خودش را پشت دیوار مخفی كرده چون ناگهان صدایی درآورد كه به خیال خودش مرا بترساند. به او گفتم: كجا بودی كه جوابم را نمی دادی؟ گفت: سر قبرم نشسته بودم! چون فكر كردم سر به سرم می گذارد، پرسیدم قبرت كجا بود؟ گفت: قبر من در بهشت زهراست، قطعه 24 ردیف 11 ...! من اهل قم هستم ، همیشه یك راست از كرج به قم می رفتم و اصلا به بهشت زهرا كه قبرستان تهران است، نرفته بودم. پرسیدم: قطعه دیگر چیست ؟ بعد به شوخی به او گفتم: چرا تو خودت سر قبر مرحوم طالقانی می روی ،‌خوب یك دفعه هم مرا ببر به بهشت زهرا، ‌فاتحه ای بخوانم. جواب داد: بعدها اینقدر خودت به بهشت زهرا بروی كه سیر شوی. احساس كردم این حرفها را جدی می زند، با تعجب و نگرانی از او پرسیدم این حرفها چیست كه می زنی ؟ گفت: هنوز نوبت تو نشده كه به بهشت زهرا بروی. پس از اینكه خبر شهادت حسین را شنیدم و برای دفن نیمه پیكر او به بهشت زهرا رفتیم، تازه فهمیدم بهشت زهرا اینجاست و حرفهای حسین یكی یكی جلوی نظرم آمد، مهمتر اینكه درست مطابق پیشگویی خود. @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰خاک کفش زوارحضرت معصومه(س) 🔸شنبه 23 ربیع الاولل سالروز ورود سراسر خیر و برکت وجود مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم ◀️ خاطره ای از آیت الله بهجت در بیان آیت الله مصباح یزدی( رحمهما الله) ✳️ خوشا به حال ما که زیر سایه این بانو هستیم. الهی شکر... @sardaraneashgh
آی شهـدا؛ در ایـن شلـوغیِ دنیـا فراموشتـان نکرده‌ایـم؛ در شلـوغیِ قیـامت فراموشمـان نکنیـد... ‌ 🕊فَكُـونُـوا عِنْـدَاللّٰـهِ رَجـٰائـى .. 🕊 @sardaraneashgh
🔘 گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . @sardaraneashgh
🕊📚🕊📚🕊﷽🕊📚 📚🕊📚🕊 🕊📚🕊 📚🕊 🕊 ✍روایت سردار سلیمانی از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر 💠سردار حاج قاسم سلیمانی در صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمی‌کنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: «وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می‌کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می‌گفت، شهید قرآن می‌خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه‌اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می‌آید. 💠وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند.» @sardaraneashgh
✅ ‏ما که یک کوروش بیشتر نمی‌شناسیم؛ اونم همون کوروشی هست که گفته بود "ما نمی‌خواهیم فقط کربلا و قدس را آزاد کنیم، بلکه هدف ما این است که کاخ سفید را حسینیه کنیم" ✍ سید ایمان بیدختی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خداحافظی مدافعان حرم با سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در سوریه @sardaraneashgh
.... 🌷ماشین آمده بود دم در، دنبالش. پوتین هایش را واکس زده بودم. ساکش را بسته بودم. تازه سه روز بود که مرد زندگیم شده بود. تند تند اشک های صورتم را با پشت دست پاک می‌کردم. مادر آمد. گریه می‌کرد. _مادر حالا زود نبود بری؟ آخه تازه روز سومه. 🌷علی آقا گوشه‌ی حیاط گریه می‌کرد. دستم را گذاشت توی دست مادر، نگاهش را دزدید. سرش را انداخت پایین و گفت: «دلم می‌خواد دختر خوبی برای مادرم باشی.»   🌷....دستم را کشید، برد گوشه‌ی حیاط، گفت: «این پاکت ها را به آدرس هایی که روشون نوشته‌م برسون. وقت نشد خودم برسونمشون زحمتش میافته گردن تو.» پول هایی که برای کادوی عروسیش جمع شده بود، تقسیم کرده بود. هر پاکت برای یک خانواده‌ی شهید.... 🌹خاطره ای از فرمانده شهيد حجت الاسلام ردانی پور 📙برگرفته از کتاب مصطفای خدا. اثر گروه شهید هادی @sardaraneashgh
شرایط سختی بود، آتش دشمن سنگین بود، موقع عقب اومدن متوجه عدم حضور محمد شدم، باهاش تماس رادیویی گرفتم ،که پشت بیسیم می گفت : من جفت پاهام تیرخورده ،شما برید کسی برنگرده دارن میان سمتم داشتم گریه می کردم از اینکه نمی تونستم کمکش کنم. (يا زهرا)😭 بعد چند دقیقه که باهاش تماس گرفتم صدایی غیر صدای محمد شنیدم. محمد هم مثل ارباب بی کفن ابا عبدالله عليه السلام 🌹 بدون سر به سوی معشوق پرکشید.😔 روحش شاد و یادش گرامیباد :۱۳۹۴/۸/۹ تدفین: ۱۳۹۴/۱۰/۱۹ محل دفن:گلزارشهدای اراک .....🕊 وند https://chat.whatsapp.com/HMKQAynaxU43aRJHuvS7d6