#رازى_كه_در_آن_خواب_بود...!
🌷براى بار اول بود كه بعد از خدمت سـربازى بـه جبهـه مى رفتم. در لشكر فجر و در واحد توپخانه مشغول انجام وظيفه بودم. سال ١٣٦٣ بود و هواى منطقه موسيان بسيار سرد. روزهاى اول در نماز خواندن تنبلى مى كردم. چنـد روزى بـه همـين منوال گذشت تا يك شب خواب عبـاس ذاكرحـسين را ديـدم؛ يكى از بچه هاى خوب سپاه كه همسايه قديمى هم بوديم و شهيد شده بود.
🌷....سوار يك ژيان بود؛ دور يك فلكه مى گرديد و يك ديگ بزرگ آش هم پـشت آن گذاشته بود. چند نفرى هم از بچه ها توى صف ايـستاده بودنـد و بـه نوبت از او آش مى گرفتند. من هم با كاسه اى كـه در دسـت داشـتم دوان دوان به طرف عباس دويدم تا از او آش بگيرم كه ناگاه صف تمام شـد و او پشت ماشين ژيـان خـود نشـست و حركـت كـرد....
🌷مـن بـه دنبـال او مى دويدم، ولى او نمـى ايستاد. هر چه فرياد كشيدم كـه بـه مـن هـم غـذا بدهد، او نايستاد و رفت و.... من از خواب بيدار شدم. براى من واضح و روشن بود كه اين خواب تعبيرش چيست؟ نماز سـبك شمردن من باعث شد كه در صف آنها نباشم و از آن روز نمازم ترك نشد.
راوى: رزمنده علاءالدين خادم الحسينى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khaimahShuhada
*طلوع و غروب در عید مبعث*🎊🕊️
*شهید محمد علی پلیان*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۸ / ۱۳۶۵
محل تولد: مشهد
محل شهادت: آبادان
*🌹راوی← شناسنامهاش را دست كارى كرده بود تا بتواند به جبهه برود.🍃ما او را از اين كار منع كرديم، ولى او در مسجدى ديگر، پرونده درست كرد و به جبهه رفت.🕊️مدّتى كه در جبهه بود، چهار بار زخمى شد.💥 اوّلين بار تركش به سرش اصابت كرده بود،🥀چون زخمش سطحى بود بدون اطّلاع به خانواده در جبهه مداوا شد.🥀دوّمين بار در عمليّات والفجر 4، تير به بازوى دست چپ او اصابت كرده بود💥 كه براى پيوند عصب دست، تحت عمل جرّاحى قرار گرفته بود.🥀در عمليّات والفجر 8، تركش خمپاره به دست راست او برخورد كرده بود🥀كه با عمل جرّاحى تركش را از دست او خارج كردند.🥀 در عمليّات مهران، تركش خمپاره به پاى چپ او برخورد كرده بود💥 كه پس از مداوا دوباره روانه جبهه شد.🌙گاهى به وسيله آرپیجی تانک هاى دشمن را منهدم میکرد.💥و گاهى با گذاشتن زخمیها بر روى موتور سيكلت،🏍️آنها را به پشت جبهه منتقل مىكرد🌙 عاقبت او که در شب عید مبعث به دنیا آمده بود🎊در شب مبعث حضرت رسول(ص)،🎊 هنگامى كه به وسيله ماشين براى شناسايى در منطقه آبادان به دشمن نزدیک مى شود،💥 تير به سينهاش اصابت مىكند💥و به آرزوی دیرینهاش میرسد🕊️پيكر مطهّرش در بهشت رضا(ع)🌙جنب مزار شهيد محمود كاوه🌙به خاك سپرده شد.*🕊️🕋
*شهید محمد علی پلیان*
*شادی روحش صلوات*🌹
@khaimahShuhada
# شهید ابوطالب محمدی
تکلیفم این است …..!!!
دخترمان سعیده که به دنیا آمد، ابوطالب هم آمد مرخصی. بعد چند روز که توی خانه بود،
وسایلش را جمع کرد تا برگردد به منطقه از این که داشت خیلی زود تنهایم می گذاشت ناراحت بودم.
سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر.
فکر کردم که با این حرف مانع رفتنش به جبهه شوم، اما در جوابم گفت:
به خدا قسم، اگر تو را هم از دست بدهم باز هم به جبهه می روم؛ تکلیفم این است.
این را که گفت، مطمئن شدم یک لحظه هم از جبهه دست بردار نیست.
@khaimahShuhada
*فرماندهاے ڪه با یڪ دست از نردبان آسمان بالا رفت*🕊️
*شهید حاج حسین خرازی*🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۶ / ۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۸ / ۱۲ / ۱۳۶۵
محل تولد: اصفهان
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← قمقمهاش هنوز آب داشت💦 اما نمیخورد..🥀از سر کانال تا انتهای کانال می رفت و می آمد🥀لبهای بچه ها را با آب قمقمهاش تر میکرد💦ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد🥀او در عملیات خیبر ترکش به دستش خورد💥و دست راستش را از دست داد🥀دستش زودتر از خودش به بهشت رفت💫با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی در تمام عملیات ها🍂 برای تامین و تدارک نیروها🍃تلاش فراوانی می نمود💫 در بسیاری از عملیات ها حاج حسین مجروح شد⚡اما حاضر نمیشد به پشت جبهه انتقال یابد🌙همرزم← ترکش توپ خورده بود به گلوی حاج حسین و رانندش💥خونریزی حاجی شدیدتر شده بود🥀اما نمیذاشت زخمش رو ببندم، میگفت اول رانندهام🌙بعد با خودش حرف میزد و میگفت: اون زن و بچه داره امانته دست من🍂اینارو گفت و بیهوش شد..🥀حاج حسین ۸ اسفند ۶۵ در عملیات کربلای 5 هنگام آتش دشمن💥رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود🍂او پیگیر جدی این کار شد🌙که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد🥀💥 وبه شهادت رسید*🕊🕋
*سردار شهید حاج حسین خرّازی*
*شادی روحش صلوات*🌹
@khaimahShuhada
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مادر_شهید مشلب (سیدهسلامبدرالدین) میگویند:
بااینکه احمد پسرش بود او را هم بازی و دوست دوران جوانی اش میدانست و با عشق مادرانه در تربیت احمد تلاش کرد
و برای رفتن احمد همانند مادران سایر شهدا عاشقانه فرزندش را راهی کرد
احمد هر ساله در روز مادر برایش هدیه میگرفت اما به گفته مادرش
احمد امسال نه طلا و نه نقره داد بلکه
با شهادتش باعث شد در برابر مولایم امام حسین رو سفید شوم.
@khaimahShuhada
حیا و ساختارشکنی شهدا ...
شلوار گرمکن پوشیدن
زیر شلوارک باستانی 😊
📸 از راست شهیدان : سیدکمال میری/سیدجمال میری/سیدکاظم میرحسنی/سیدتقی حسینی
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠#معجزھشھید_محمدرضاآتشبرگ✨
مادر در خواب، پسر شهیدش را میبیند. پسرش به او میگوید: "در بهشت جام خیلی خوبه، چی میخوای برات بفرستم..."
@khaimahShuhada
24.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید زرین / مستند شهید زرین / بهترین تک تیرانداز دنیا / شهید عبدالرسول زرین / گر
یادش همیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
سالروز شهادت
@khaimahShuhada
#آب اروند
سیاهی شب همه جا را گرفته بود. بچه ها آرام و بی صدا پشت سر هم به ترتیب وارد آب می شدند. هرکس گوشه ای از طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها سطح آب را روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های سرگردان به گوش می رسید. 30 متر به ساحل اروند یکی از نیروها تکان خورد.
خواست فریاد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چیزی زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازیر شد، چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که با حسرت به ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در آب ناپدید شد.
از مرد پرسیدم: «چه چیزی به او گفتی؟» با تأمل گفت: «گفتم نباید کوچک ترین صدایی بکنیم وگرنه عملیات لو می رود، اون وقت می دونی جون چند نفر... عملیات نباید لو بره» تمام بدنم می لرزید، جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت.
#راوی: آقای جابری
@khaimahShuhada
🌹🌹🌹🌹
🌹شهید محمد معماریان
فرزند : علی
تولد : ۱۳۳۷
شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۸
🌹اشاره
تمام حرف های محمد خلاصه می شود در جنگ که شرط اول آخرم این است که بروم جبهه، که اگر عروس خانه ام شدی باید صبر کنی، برای ساعت ها و روزهایی که نخواهم بود ، برای روزهایی که نامه هایم هست خودم نیستم ، برای تمام لحظه ها و ثانیه های شیرین زبانی بچه هامان که من نیستم ، برای اتفاقات تلخ و شیرینی که می افتد و من کنارت نیستم
🌹نامه به همسر
همسر عزیزم ، این دنیا هیچ ارزشی ندارد ، هرچه هست در آخرت است ، چه خوب که آدم این رنج ها و سختی ها را به حساب خدا بگذارد شما هم دارید سختی همین جنگ را می کشید ، من از خدا می خواهم که شما همسر عزیزم را که نور چشم هستید و امید زندگی من ، همچنین فرزند عزیزم نجمه خانم را برای من نگهدارد ، من هم اگر خدا قبول کند بخاطر آسایش شما و حفظ اسلام به جبهه آمده ام .
همسر عزیزم ناراحت نباش و همین الان برایم لبخند برن ، تو را به خدا بخند تا من خوشحال شوم .
الان که برای همسر عزیزم که الهی به فدای شما و فرزندم بشوم نامه می نویسم چراغی کوچک روشن کرده ام چون برق نیست .
دیگر چشمان قشنگت را خسته نمی کنم ، خداوند نگهدارد
محمد معماریان
۱۳۶۶/۱۲/۱۹
#شهید
#سبک_زندگی
@khaimahShuhada