😑میگفتسالهاقبلتوخواب
دیدمدرخانهقدیمیدوطبقهای
هستموازپلهپایینمیآمدمو
حضرتآقا(مقاممعظمرهبری)
داشتنمیآمدنبالا.🙈
سلامدادمجوابسلام👋
راباایننکتهجوابداد:🤝
'آقاسیدمحمدحسینعلیکسلام'
منتاچندروزیدرپوستخودم
نمیگنجیدموخوشحالبودم.
چونمنخیلیساداترو💓
دوستدارموخودممخیلی
دوستداشتمسیدباشمواز😎
طرفیهمهمسرمسیدهاست.
علاقهایهمبهشهیدعمادمغنیه
داشتملذااسمجهادیمروگذاشتم
❤️«سیدعماد»❤️
#شهیدمحمدحسینبشیری
@sardaraneashgh
#نماز_در_سیره_شهدا
#شهید_مجید_زینالدین ، جانشین واحد اطلاعات و عملیات لشکر ۱۷ علیبنابیطالب علیه السلام
ماموریت مان شناسایی شهر ماووت بود. سی چهل کیلومتر رفته بودیم در دل دشمن خسته راه بودیم. قرار شد شب زیر یکی از تخته سنگ های بزرگ سر کنیم.
نیمه شب شب از خواب بیدار شدم دیدم مجید نیست رنگ از رخم پرید. منطقه خطرناکی بود. پر از نیروهای عراقی و عناصر ضد انقلاب.
هر چه گشتم پیدایش نکردم دلم هزار راه رفت که نکند بلایی سرش آمده.
به این امید که برمی گردد خوابیدم.
برای نماز صبح که بلند شدم دیدم کنارم خوابیده هر چه پا پی اش شدم طفره رفت. بعدها فهمیدم رفته بود نماز شب بخواند.
📚 ستارگان حرم کریمه، ج ۲۱ ، خاطره ۲۵ از محمد خوشنویس.
#هنگامه_مناجات_با_خالق_نزدیک_است
@sardaraneashgh
فرازی از زندگینامه خودنوشت بزرگمرد تاریخ معاصر قاسم سلیمانی:
با پای برهنه یا با کفشهای لاستیکی که مادرم از پیلهورهای دورهگرد با دادن مقداری کُرک یا پشم میخرید، مثل جوجه اردکی دنبال او میرفتم.
در روز چند بار زمین میخوردم یا خار در پاها و دستهایم فرو میرفت. پیوسته از سرپنجههای پایم خون میچکید و مادر آرام آرام با سوزن خیاطی خارها را از پایم درمیآورد و با اُشتُرَک محل زخمها را مرهم میگذاشت.
صفحه 23 کتاب "از چیزی نمیترسیدم"
@sardaraneashgh
#شب_جمعه، شب زیارتی ارباب عشق است.
شب جمعه ای که مصادف شده است با ایام #فاطمیه
🔸دست بر سینه نهاده همه تعظیم کنید
🔸مادری دست به پهلو به حرم می آید
✋السلام علیک یا فاطمة الزهراء س
✋السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ع
@sardaraneashgh
📷 امشب؛ قاب عکس حاج قاسم سلیمانی در کنار رهبر انقلاب
اولین شب از مراسم عزاداری فاطمیه
#رفیق_خوشبخت_ما
@sardaraneashgh
عکس جدید از آرامگاه شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پورجعفری... گلزار شهدای کرمان...
@sardaraneashgh
✍خانم یکی از پاکبانان محله مریض شده بود، بهش مرخصی نمیدادند و میگفتند: نفر جایگزین نداریم. رفته بود پیش شهردار، آقای شهردار بهش مرخصی داده بود و خودش رفته بود جاش...
*اول با خودمان بسنجیم
#شهید_مهدی_باکری
@sardaraneashgh
🌷انتشار به مناسبت سالگرد شهادت شهید
من شنیدم سرعشاق به زانوی شماست...🌹
و از آن روز سرم میل بریدن دارد...
☘️نجیب و سر به زیر بود . در اولین باری که او را دیدم ، مجذوب #نجابت و ادبش شدم . ظاهر و باطنش یکی بود و اهل تظاهر نبود .
☘️یک سال و نیم اورا می شناختم. با هم همکار بودیم . من مزون لباس عروس داشتم و او خیاط بود . به خاطر رابطه کاری که با او داشتم خصوصیات خوب و بدش را شناخته بودم اما خصوصیات مثبتش بارز تر بود . سال ۸۸ ازدواج کردیم . و #بی_ریایی او سبب ازدواج مان شد .
☘️ زمانی که خواست به سوریه برود ، به هیچ کس نگفت حتی به من . به اسم یک مهاجر که قبلاً اعزام شده بود ، با پاسپورت او رفت . شباهت بسیار زیادی با اون مهاجر داشت .
☘️۹۵٫۷٫۱۰بود . هیچ وقت تاریخ آخرین روز ، یادم نمی رود . خداحافظی کرد و گفت می خواهد برای مسابقات ورزشی به یکی از ورزشگاه های تهران برود که گوشی در آنجا آنتن نمی دهد .
☘️در راه رفتن باید برای پسر خاله اش ، لباسش را آماده میکرد ، در راه مغازه اش ، دختر خاله اش را دید . به او گفت :«من می خواهم بروم #بهشت ...»
دختر خاله اش هم خندید .
☘️۹۵٫۷٫۲۰ به شهادت رسید .
پس از دوماه و نیم پیکرش مفقود بود که در یک گور دسته جمعی در مکان شیخ سعید حلب ، در تفحص #حلب، پیکر پاکش پیدا شد .
☘️ در معراج الشهدا خیلی اصرار کردم پیکر را باز کنند تا ببینم آیا او واقعا همسرم هست یا نه ؟ از من اصرار از مسئولین معراج انکار ...
که گفتند : محمود آقا مثل آقا امام حسین علیه السلام #بی_سر است .
✍🏻 دلتنگی های یک مادر هیچ وقت تمامی ندارد و به اتمام نمی رسد ...
هنوز هم دلم میخواهد خبر شهادتش
حقیقت نداشته باشد .یکبار دیگر او را در آغوش بگیرم .
«گلی گم کرده ام می جویم او را ،
به هر جا می روم می بویم اورا ...
✍🏻با بقیه فرزندانم تفاوت هایی داشت . همیشه دنبال لقمه حلال بود و تمامی تلاشش را میکرد که لقمه ای پاک بر سر سفره خانواده اش ببرد .
☘️ مرا برده بودند جای خانه مادرم و می گفتند: از این درخت توت بخور !
با کمال ناباوری به شاخه هایش نگاه کردم که رنگ آنها قرمز بود . می خواستم به آن آقایِ روبند زده، بگویم که ... یک دفعه ناپدید شد .
در حالت #خواب بودم ، نمی توانستم بلند شوم .
☘️سه چهار روزی از خوابم گذشت که کم کم خبر ها بیشتر بیشتر شد . دل منِ مادَرْ #بی_تاب بی تاب تر ...
☘️ همسرشهید میگوید: پرهام داشت داخل اتاق حرف میزد . وارد اتاق شدم تا ببینم با چه کسی حرف میزند ،گفت : دارم با #باباحرف میزنم !
☘️هر وقت دلتنگش میشوم ، رو به رو عکسش می نشینم و با او حرف میزنم ، درد و دل میکنم .
هر وقت مشکلی برایم پیش می آید قبل از اینکه بر سر مزارش بروم و به او بگویم ، مشکل حل میشود .
الحق و الانصاف شهدا #عندربهم_یرزقون_اند...
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمود_سالاری
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🎞🌿••
#رزقشـــبــانـــہ✨
🔹منم اون حسرتیِ حرم ندیده
🔹توی زندگیش به غیر غم ندیده
🔹همونی که خیلی وقته کربلا هیچ
🔹دیگه خواب کربلا روهم ندیده
#دلتنگ_حرمم
🎤#سیدرضانریمانی
@sardaraneashgh
روایتی از شهید مدافع حرم
آیت الله بهجت دست روي زانوي او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست
گفت:
طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوي و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشي. ️
آیت الله بهجت پرسید اسم شما چیست
گفت:
فرهاد
آیت_الله_بهجت فرمود:
حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدي بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) به شهادت خواهيد رسيد.
شما يكي از سربازان امام_زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید.
شهید #عبدالمهدی_کاظمی؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود، درشب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 درسوریه به *شهادت* 🌷 رسید.
@sardaraneashgh
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌸شادی روح شهدا 🌷ذکر فاتحه و صلوات🌸
@sardaraneashgh
🌹سلام امام زمانم(عج)
🥀از باغ نشسته در خزان آقا جان(عج)
🥀حرفی بزن و کمی بخوان آقا جان(عج)
🥀زهرا(س)به زمین خورد و علی(ع)را بردند
🥀این جمعه خودت را برسان آقاجان (عج)
💚اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج💚
@sardaraneashgh
✨بعد از شهادت فرهاد منزل پدرم خیلی شلوغ بود و رفت و آمد زیادی انجام میشد. همین حین شخصی روحانی میآید و پاکتی را که میگفت امانتی شهید است به اقوام میدهد.
✨شوهر خواهرم پاکت را که حاوی رسید خمسی دفتر مقام معظم رهبری بود برایم آورد و پرسید: سال خمسی شهید کی بود؟ گفتم: عید فطر بود. اما تاریخ پرداخت خمس را که نگاه کردیم درست چند روز قبل از آخرین اعزام فرهاد بود.
✨فرهاد خمسش را به این روحانی نمیداد اما این دفعه آن قدر عجله داشت که فوری این مدت چند ماه را حساب کرده و پرداخته بود تا حتی به اندازه این مدت هم مدیون نباشد.
✍راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_فرهاد_خوشه_بر
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه های بی امان حاج قاسم سلیمانی... ایام فاطمیه کرمان...💔
@sardaraneashgh
▪️بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
▪️تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت به هم...
◾️ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
▪️نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت به هم...
🏴لعنت الله علی قوم الظالمین🏴
@sardaraneashgh
🌷 شهید سیدمحمد حسینزاده 🌷
✍🏻 نشست رو به رویم آرام، متین، موقر گفت: من همینم! نه خانه دارم, نه ماشین. شغلم هم تنها کفاف یک زندگی ساده را می دهد, نه بیشتر...
به خاطر همین هم هرجا رفتم #نه شنیدم ...
جواب شما چیست؟!
گفتم مهم #تقوا ست!
اخلاق و تقوای آسیدمحمد می ارزید به هزار جور خانه و ماشین...
و زندگی ساده ما حوالی سال ۷۷ شروع شد.
✍🏻 زهرا سادات شد دختر اول مان...
بعد او سیدحسین
و آخر هم سیدعلی...
✍🏻 زیادی با بچه ها مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه میگفت:خانم... نکند وقتی خانه نیستم خدانکرده تندی کنید با بچه ها !
خانه که بود کم نمیگذاشت در محبت و مهربانی...
ظرف ها را میشست...
غذا درست میکرد...
✍🏻 گه گاه بین حرفهایش ذکر سوریه رفتن را پیش می کشید. مخالف رفتنش بودم. تا دلخوری و ناراحتی ام را می دید حرف را عوض میکرد، میخندید و میگفت شوخی کردم... نمیرم! خیالت راحت!
✍🏻 نقاش ساختمان بود. گفت: میخواهد برود کربلا برای کار یک کاغذ گذاشت پیش رویم و گفت امضای شما برای رفتنم لازم است.
از شوق کارکردنش در کربلا کاغذ را نخوانده امضا کردم.
✍🏻 موقع رفتنش که شد سرانداخت پایین و گفت شرمندتم اما من میروم سوریه نه کربلا...
دلم رضا نبود به رفتنش اما دیگر چیزی نگفتم بعد از مدتی برگشت اما نمیخواست بماند.. آمده بود که برود!
از همه حلالیت گرفت و من را هم راضی کرد و دوباره راهی شد.
✍🏻 زیاد تماس میگرفت احوال مرا میپرسید و بچه ها...
و من هم هربار پشت گوشی التماسش میکردم که برگردد.
✍🏻 آن وقتها سید علی را باردار بودم. بار آخری که زنگ زد گفت اگر برنگشتم حلالم کن... خیلی برای شما در زندگی کم گذاشتم.
گفتم انشاءالله که برمیگردی!
بچه که به دنیا آمد با دلخوری به خواهرم گفتم قرار بود آسیدمحمد خودش را برساند اما نیامد.
خواهرم چیزی نگفت و از اتاق بیرون رفت. وقتی برگشت چشم هایش سرخ شده بود.
✍🏻 حوالی ۴۰ روزگی سیدعلی بود که برادر همسرم گفت ایشان مفقود شده اند، اما خبر نداریم که شهید شدند یا نه!
این حرف را محض آرامش خاطر من زد وگرنه همه خبر داشتند از شهادتش.
مدتی گذشت یادواره ای برگزار شده بود برای شهدایفاطمیون. ما نیز دعوت شده بودیم.
آخر مراسم قرار بود از خانواده شهدا تقدیر شود. به دخترم گفتم بابا که شهید نشده مفقود شده بهتر است برویم!
اما زهراسادات اصرار کرد که بمانیم چون خبر داشت از شهادت پدرش...
بین اسامی ناگهان نام همسرم را صدا زدند:
#شهید_سید_محمد_حسین_زاده
دنیا آوار شد سرم ...
تازه آن موقع بود که خبر را فهمیدم ..یعنی حوالی سه ماه بعد از شهادت ایشان ...
✍🏻 سال ۹۳ شهید شدند و پیکرش بعد از سه سال برگشت حوالی سال ۹۶
حالا حداقل سنگ قبری هست که مرهم زخم دلتنگی هایمان باشد.
اما سیدعلی هنوز گه گاه بهانه میگیرد. میگوید من بابای شهید نمیخوام... بابای واقعی میخوام!
زیاد میبینمش... در خواب، حتی گه گاه در بیداری...
یکبار در آینه دیدمش... لبخند میزد، تا سرچرخاندم نبود.
#شهید_مدافع_حرم
#سید_محمد_حسین_زاده
@sardaraneashgh
#روش_اجرا
#ایده
امر به معروف کردن #غیبت 😍👌
🔸یکی از رفقام میگفت: توی جمع خودمونی نشسته بودم که متوجه شدم مادرم داره #غیبت کسی رو میکنه.🙁
🔹فوری با حالتی مخلوط از شوخی و جدی
گفتم 🥴
مادر جان! ظاهرا خیلی ثوابـاتون زیاد شده ها؟! دارین گونی گونی ثواب میدین به طرف...!
🔸مادرم که متوجه منظورم شد، حرف رو قطع کردند و ساکت شدند😌
🔹ادامه دادم: خب قربونت برم،
حالا طرف اگه مشکلی داره، برید به خودش بگید شاید درست بشه.
👌آره؛ اگه جایی غیبت شنیدم مدل های مختلفی از #نهی_از_منکر رو امتحان کردم که جواب داده.
📌حواسمون باشه که "#گناه_سکوت در برابر غیبت، سخت تر از گناه غیبت کردنه"
اگرچه هر دوش گناهه و #حق_الناس!😨
@sardaraneashgh
شهید جمهور
🔮عملیات
🌹 #شهیدحاج_قاسم_سلیمانی
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود.
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی به گفت که شما دراین عملیات پیروزخواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود.
همان طور که گفتم همیشه به حرفی که میزد. ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود؛ و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
🌷 #شهیدمحمدحسین_یوسف_اللهی
@sardaraneashgh