eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مهدی زین الدین اولین شرط لازم برای از اسلام، داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از کند در حالی که و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد.  اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار هستیم☺️🌺 و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد،😍به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است.❤️ من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.☺️🌹 یاد شهدا با صلوات🌸 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @sardaraneashgh
♥️🌱 اگر ڪسی عملی انجام دهد ڪه به واسطه عملش ظهور حضرت حجت یڪ ساعت به تاخیر بیفتد در مدټ این یڪ ساعت تمام جنایاتی ڪه در عالم انجام شود این جوان روز قیامت مسبب و شریڪ آن جنایاټ خواهد بود...☝️ ❤️ @sardaraneashgh
نیمه‌ های شب از سردی هوا ، از خواب بیدار شدم ، هنوز تكان نخورده بودم كه متوجه شدم غلامرضا نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را ، روی بچه ‌ها كه از شدت سرما مچاله شده و به خواب رفته بودند ، انداخت. من نیز بی ‌نصیب نماندم ، یک پتو هم روی من انداخت. فكر كردم صبح شده كه حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ، ولی او وضو ساخت و به نماز ایستاد. او آن شب مثل همه شب ‌ها تا اذان صبح به تهجد و راز و نیاز مشغول بود... 📕 ستارگان خاکی « اللهم عجل لولیک الفرج » @sardaraneashgh
❤️ در زندگی به معنویات اهمیت زیادی می‌داد و برای اعمال عبادی نظم مشخصی داشت . اهل و نماز اول وقت بود . دعای عهد و زیارت عاشورا و تسبیحات حضرت زهرا را ترڪ نمی‌ڪرد و حضور همیشگی در مسجد داشت . شهید مدافع حرم @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣جای شهید حججی خالی ڪه مادرش میگفت:👇 عکس سربریدنش رو دیدم دلم آتیش نگرفت صبر کردم روز اول عکس اسارتش رو دیدم دلم نلرزید صبر کردم اما یه صحنه دیدم آتیشم زد دیدم...😭 🍃🌸🍃 🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات @sardaraneashgh
این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسی‌ ترین لحظات فکه ، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصرۀ عراقی ‌ها در می ‌آیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خود به مقاومت ادامه می ‌دهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت می ‌ﺭﺳﻨﺪ، ساعات آخر بیسیمچی گردان ‏همت را خواست ، حاجی پای بیسیم آمد صدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که میگوید ، احمد رفت ،حسین هم رفت ، باطری بی‌ سیم دارد تمام می ‌شود ‎عراقی ها عنقریب می‌ آیند تا ما را خلاص کنند ، من هم خداحافظی میکنم از قول ما به ‎امام بگویید همانطور که فرمودید ‎حسين‌ وار‎ مقاومت کردیم ، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم.... 🌹 یاد دلاور مردان ۸ سال دفاع مقدس و مدافعین حرم گرامی.....🌹 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخرین دیــــــــــدار خانواده شهید مدافع حـــــــــــ🌹☘ـــــــــرم هادی باغبان . . .💔 🕊 بِأمــــــانِ ِ اللّـــــه یا شهیـــــــد اللّـــــه 😔✋ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم آب و نان را یره بندی کرده ایم.عطش همه را هلاک کرده است،همه راجز شهدا که حالادر کنار هم دراِنتهای کانال خوابیده اند؛دیگر ⚘شهدا تشنه نیستند.⚘ فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه(س)😪 آخرین برگ دفتر چه یاد داشت شهید ابراهیم هادی منبع:کتابک بچه های بهشت @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق و علاقه بسیاری به شهادت داشت . لیاقتش را هم داشت که شهید بشود .❤️ وقتی به او می گفتیم سید جان ! نکند بروی و ما را تنها بگذاری ها . می گفت : هر کسی نمی تواند برود . باید خودمان را صاف کنیم . ☝️ شهید سید امیر از همه ما ها صاف تر بود .👌 * به خاطر اینکه بچه ها در آسایش باشند با کمک بچه ها شروع کردند به کندن چاه تا به آب رسید . الان همان چاه در دل تفتیده دشت ، سیراب کننده کسانی است که می خواهند راه و هدف سید امیر تا ابد زنده بماند .😊 * شهید عزیزمان سید امیر در گرمای 50 درجه فکه علاوه بر روزه های واجب ، روزه های مستحبی نیز می گرفتند که این از توان یک فرد عادی خارج است .🌹 * عشق ایشان به کار از همه افراد تفحص بیشتر بود . خستگی برای آقا سید مفهومی نداشت . علی رغم اشتیاق شدیدش به کار ، احتیاط خودش را در کلیه کارها از دست نمی داد . در میدان مین که می رفت خیلی احتیاط می کرد . عجیب این که در میدان مین خیلی مطمئن حرکت می کرد . او فردی آشنا به کار بود . 💔 شهید جستجو گر نور سید امیر تشت زرین🌹 🕊 @sardaraneashgh
🌹شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند. 🌹شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. 🌹شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد. 🌹شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. 🌹شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. 🌹شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. 🌹شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. 🌹شهیدی که روی قالیهای خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند. 🌹شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت. 🌹شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. 🌹شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست. 🌹 @sardaraneashgh
محمد حسین در سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان ، در خانواده‌ای فرهنگی متولد و بزرگ شد. از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قران آشنا ‌شد و علاقه زیاد و ارتباط با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران داشته است با شروع جنگ در لشکر ۴۱ ثارالله و در واحد اطلاعات و عملیات مشغول به فعالیت و بعد‌ها نیز به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. حسین در طول جنگ ، پنج مرتبه به شدت مجروح شد و در نهایت در عملیات والفجر هشت در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ به دلیل مصدومیت حاصل از بمب‌ های شیمیایی در بیمارستان لبافی نژاد شهر تهران به شهادت رسید... سردار 📕 سایت مشرق « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار کیست ؟؟؟ 😊 سردار از دختر ۳ ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله جلو پاش بلند می شد 😊 🔻بسیار جالب @sardaraneashgh
شهید جمهور
🌸🌟🍃🌸❄️ ⭐️🍃🌸❄️ 🍃🌸❄️ 🌸❄️ ❄️ حدود بیست سال پیش در ایام محرم پایم ضربة شدیدی خورد؛ به طوری که قدرت حرکت نداشتم. پایم را آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی توانستم در این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگر تا روز عاشورا خوب شوم، با بقیة دوستانم دیگ های مسجد را بشویم و کمکشان کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز همان طور بودم. از مسجد که به خانه رفتم، حال خوشی نداشتم. زیارت را خواندم و کلی دعا کردم. نزدیکی های صبح بود که گفتم مقداری بخوابم تا صبح با دوستانم به مسجد بروم. در خواب دیدم در مسجد (المهدی(عج)، بلوار امین قم) جمعیت زیادی نشسته اند و من هم با دو عصا زیر بغل بودم. یک دستة عزاداری در حال ورود به مسجد بود. جلوی دسته، شهید «سعید آل طه» داشت نوحه می خواند. با خود گفتم: اینکه شهید شده بود! پس اینجا چه کار می کند؟ ناگهان دیدم پسرم، (شهید محمّد معماریان) هم کنارش هست. عصازنان به قسمت زنانه رفتم و در حال تماشای این ها بودم که دیدم محمد به سراغم آمده و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مادر، چه قدر بزرگ شدی؟ آره، از وقتی که به اینجا آمدیم، کلّی بزرگ شدیم. بعد رو به من کرد و گفت: مادر! چه شده؟ مشکلی داری؟ چیزی نشده، پاهایم کمی درد می کرد، با عصا آمدم. ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برایت یک شال سبز آوردم. بعد دست هایش را باز کرد و از سر تا مچ پاهایم کشید، آتل و باندها را باز کرد و شال سبز را به پایم بست و گفت: از استخوانت نیست؛ کمی به خاطر عضله ات است که آن هم خوب می شود. از خواب بیدار شدم، دیدم باندها همه باز شده و شال سبزی هم به پاهایم بسته شده بود. آهسته بلند شدم و آرام آرام راه رفتم! من که کف پاهایم را نمی توانستم روی زمین بگذارم، داشتم بدون عصا راه می رفتم. پایین رفتم و شروع به کار کردم که پدر محمّد از خواب بیدار شد. وقتی من را در این حالت دید زد زیر گریه... . بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشان گفتند: او را نزد من بیاورید. پیش ایشان رفتم و شال را به ایشان دادم. ایشان گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) را می دهد. سپس به آقازاده شان گفتند: آن تربت را بیاورید، می خواهم با هم مقایسه کنم. وقتی تربت را کنار شال گذاشتند، گفتند که این تربت و شال از یک جا آمده است. فکر نکنید این یک تربت معمولی است! این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده است، مال قتلگاه است، دست به دست علما گشته تا اکنون به دست ما رسیده است. شما نیم سانت از این شال را به ما بدهید، من هم به جایش به شما از این تربت می دهم. گفتم: بفرمایید آقا، تمام شال برای خودتان. ایشان گفتند: اگر قرار بود این شال به من برسد، خداوند شما را انتخاب نمی کرد. خداوند خانوادة شهدا را انتخاب کرد تا مقامشان را یادآور شود. آن شال هنوز هم پربرکت و شفابخش است. ( این ها نشان از عظمت خانواده های شهدا دارد ) (امتداد) @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوه های پسری حاجی هستند. تو دل بروهای پدر بزرگ...😊 ولی هفت ماهی هست که گرمای دستهای بابا قاسم را حس نمیکنند.😔💔 🕊 @sardaraneashgh
میگفت یه مقدار👏 هم که شده از چایی😍 روضه بخور تبرکه📿 🖤 🖤 🖤 @sardaraneashgh
امام جماعت واحد تعاون بود ، صدایش می زدند ، حاج آقا آقاخانی ، روحیه عجیبی داشت ، زیر آتش سنگین عراق ، شهدا را منتقل می کرد عقب ، توی همین رفت و آمدها بود که گلوله تانک سرش را جدا کرد . یاد صحنه شهادتش تنم را می لرزاند ، چند قدمیش بودم ، از سر بریده اش صدا بلند شد ، السلام علیک یا اباعبدالله..... 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست نوشته سید مرتضی آوینی ۵ روز قبل از شهادت...💔 @sardaraneashgh