به روایت از همسر #شهید :
#آقا مرتضی، به شدت #تابع #مقام معظم رهبری♥️ بودند و #خودش را در برابر #ایشان #مسئول می دانست بیشتر #سخنرانی هایشان را دنبال می کردند.
🍃🌷🍃
به #خانواده و #ما هم #پیروی از #ایشان را #توصیه می کردند حتی می گفتند #سکوت کنیم تا راحت #گفته های #رهبری را #گوش کنند.
🍃🌷🍃
#نیروی سپاه #منطقه و#کارش، #چابهار بود و #نیروهای آن جا به #سوریه اعزام نمی شدند البته چند نفر از #همکارانش از آن جا عازم #سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین #شهادت او را تصور نمی کردم.😭
🍃🌷🍃
و چون #پیگیری و #اصرار #مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند #همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند.
🍃🌷🍃
در #صحبت ها #مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب #حضرت زینب (س)🌷
و #امام حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، #شهید شدن و خانواده #شهید بودن #لیاقت می خواهد.😭
🍃🌷🍃
هر چه بود بین #او و #خدایش🤍 بود، #عهدی در #سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه #سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21#اسفند 96# قطعی شد.😭
🍃🌷🍃
قسمت سوم
با شروع جسارت به #حرم #بی بی زینب سلام الله علیها🌷، همسرم گفتند که:دوستانم همه رفتند #سوریه و من هم باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
بهشون گفتم نرو😭 با دو تا #بچه کوچیک برام #خیلی سخته😭 زمستون ها این جا خیلی سرده،وبدون شما خیلی سختی می کشیم.😭😭
🍃🌷🍃
بالاخره رفتند😭 ۲#ماه ،#سوریه بودند و ۲۰# روز می اومدن، وقتی #سوریه بودند، هر #یک یا #دوهفته، #یک بار #زنگ می زدند و #دوسه دقیقه #صحبت
می کردیم.😭😭
🍃🌷🍃
۳_۴ سال می رفتند #سوریه، بهشون گفتم دیگه برای ما #سخته نرید😭 ۲#سال نرفتن #سوریه.
🍃🌷🍃
سال ۱۳۹۴# فرزند سوم مون احمدرضا متولد شد، ۱#ماه قبل از تولد احمدرضا رفتن #سوریه ،خیلی نگران بودم، احمدرضا متولد شد، وقتی ۴۰#روزه شد دوباره گفت میرم #سوریه.😭😭
🍃🌷🍃
حالش #دگرگون شده بود😭 نمی تونست از #حرم #دل بکنه😭 بهم #وصیت کرد، خیلی گریه کردم، گفت به خاطر #حضرت زینب (س)🌷 باید برم.😭😭
🍃🌷🍃
می گفت اگر #مظلومیت #حضرت زینب و #حضرت رقیه سلام الله علیها🌷 رو ببینی خودت با دست خودت منو می فرستی.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇