eitaa logo
شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
658 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
71 فایل
فراموشم نکن حسین جان فراموشت نخواهم کرد قسمتی از وصیت نامه ی شهید مدادیان بیسمچیمون ⤵️⤵️⤵️ https://abzarek.ir/service-p/msg/584740 پیج اینستاگرام ⤵ https://www.instagram.com/shahidmedadian 💖 خادم کانال @Zsh313 اومدنت اینجا اتفاقی نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
دَر‌ھَیـٰاهوۍ‌رَفتَن‌ها‌ دَر‌گیر‌و‌دار‌مَعرکہ‌،دَر‌بـٰازار‌گَرم‌شَھادَت است‌کِه‌دامَن‌گیر‌می‌شَود و‌آتش‌میزنَد‌بَر‌خَرمن‌اندوختہ‌هـٰا💔!' پ.ن؛فِکرۍ‌‌بِہ‌حال‌این‌حـٰال‌ناخوش‌احوالمان‌کُنیم اینک‌قَرار‌است،دیگران‌دَر‌موردمـٰان‌چِہ‌بگویند چِہ‌فِکرۍ‌کُنند،چِه‌نَتیجه‌اۍ‌بِگیرَند‌و.. هَمه‌اش‌مۍ‌شَود، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✨↜'' ‹ › 🐯↜'' ‹ 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @shahidmedadian ❤❤❤❤ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
برای با شهدا بودن بهانہ زیاد است؛ بهاے این ، هم‌نفس شدن است با ڪہ روزگارے در این زیستہ اند... کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان @shahidmedadian ☑☑☑☑ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊💚 🌿✨واقعیت این است عشق ما به شھدا و شھادت متصل است به عـشق ما بـه «اباعبداللھ‌الحسین علیھ‌السلام» (: الحمدللھ‌الذےخلق‌‌الحسین 🕊 @shahidmedadian ✅✅✅✅ https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
‹🕊💚↷ "رفتـن‌ِشمـاتلنگـریسـت‌بـرپیڪره‌؎ بۍجـٰان‌ِمـٰا.. ڪہ‌مۍشـودڪربلایۍزیسـت‌درهـر زمـٰان‌ومڪان.." شهداراباذڪرصلوات یاد ڪنیم📿💞 🥀 🇮🇷 ❤️
🍂💚🍂💚﷽💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂 🍂 ✍️ 🔸 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 🔸 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 🔸 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 🔸 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 🔸 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 🔸 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 🔸 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 🔸 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 🔸 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 🔸 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 🔸 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 🔸 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 🔸 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: 🇮🇷 @shahidmedadian 🍂 💚🍂 🍂💚🍂 💚🍂💚🍂 🍂💚🍂💚🍂💚🍂
ای خوش آن که جانش به تو شده هدیه.mp3
7.32M
ای خوش آنکه جانش به تو شده هدیه خورده بر مزارش «شهید زینبیه» ای خوش عارفانی که رفتند پی سلوک با خدا ای خوش عاشقانی که گفتند: «ارواحنا لکِ الفداء» اله اله اله فتبارک اله ای فدائیان زینب «یا ابا عبدالله» ای خوش آن نمازی که سجده اش به خون است ای خوش آن قنوتی که خواهشش جنون است اینچنین نمازی رساند مرا به هر سعادتی اینچنین قنوتی جوابش شود چنین شهادتی🤲🤲 ذکر هر شب من تاب من تب من شد سعادت شهادت ای خوش آن جوانی که مانده پای مکتب سر نهاده آخر به پیش پای زینب ای خوش آن دلی که تپیده فقط به عشق دلبرش ای خوش آن تنی که چو دلبر رود به روی نی سرش ای خوش آن دلیران عاشقان شهیدان آن فدائیان زینب دورم از رفیقان ببین شکسته بالم😭 ای خوش آن که زینب نظر کند به حالم «ای خوش آن دمی که بگویند غم تو هم سر آمده با نگاه زینب شهادت به نام تو درآمده»🤲🤲 ای خوش این سعادت ای خوش این شهادت جان من فدای زینب🤲🤲 کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ یعنی... کوچه‌ ی خلوتی را میخواهم‌ بی‌ انتها، برای رفتن..و آسمانی برای پـرواز کردن🥰 عاشقانه اوج گرفتن‌رها شدن..🕊 ╭┅────────────┅╮ ‎‎‌‌‎‎🌷🍃🌷🍃🌷 ‎‎‌‌‎ ‎‎‌‌‎‎‎🌸کانال سرداران بی نشان بهبهان عضوشوید👇 ┄┅┅❅❁❅┅ https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ╰┅────────────┅
✧🕊✧ مےگفت :توی گودال شهید پیدا کردیم میریختیم بیرون میریختیم باز بر‌میگشت..! اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم شب خواب جوانی را دیدم که گفت : دوست دارم گمنام بمانم بیل را بردار و برو🕊(: ❀ای شهیدان، عشق مدیون شماست❀ ❣       ♥️🍀کانال فرهنگی انقلابی 👇          ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾ 🇮🇷 @shahidmedadian ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام رفیق دعوتنامه ای از شهید ابراهیم هادی😊 داری اینجا معطر به عطر برای بیشتر آشنا شدن با به جمع ما بپیوندید ⤵️⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642 امدنت اینجا اتفاقی نیست دعوت نامه از طرف دارید ❤🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بهروز واحدی 🌹 شهرتیم و پی اسم و رسم و نام ، غافلیم از اینکه فاطمه (س) گمنام میخرد شهید بهروز واحدی @shahidmedadian https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌