11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا قهرمانان کشور هستند
به عشق و یاد شهدای عزیزمان
نشرحداکثری، ان شاءالله شهدا شفیع مان باشند
@shahidnasrinafzall
506_60767783003179.mp3
6.69M
🎧 #سرود بسیار زیبا🌷
💐 صدا میاد از آشنا
💐 صدای اقرا باسم ربک
🎤 حاج #سیدمجید_بنی_فاطمه
🌹 #عید_مبعث💚
@shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل یه روز عصر مشغول آماده کردن غذا بودم ک
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
مهاباد رسیدن، با هماهنگی سپاه و جهاد، نزدیکای خونه ی ما ساکن شدن.
جهاد مدتی اینها رو سر کارهای اداری و تهیه ی روزنامه و... به کار گرفت و بعد که اوضاع کمی آرام تر شد، مانند بار پیش توی مدارس مشغول به کار شدن. آقای شاهنوش سعی داشت کاری کنه که نسرین توی مهاباد موندگار بشه. می دونست من بهش وابسته ام و از علاقه ی خود نسرینم به حضور در اون جا خبر داشت. نشستیم فکرامون رو ریختیم رو هم و دیدیم بهترین راه، ازدواج نسرین با یکی از برادرای ساکن مهاباده.
از فرداش هر شب آقای شاهنوش منو همراهش به سپاه و صدا و سیما و... می برد و مواردی رو که برای نسرین در نظر میگرفت نشونم می داد و می گفت:
_ ببین اینا مورد پسندش هستن؟!
بالاخره فردی رو که به نظر می اومد مناسب تره، انتخاب کردیم و تصمیم گرفتیم قضیه رو با نسرین مطرح کنیم. این آقا جوانی سپاهی، از بچه های تهران بود که بهش برادر عبدالله می گفتن.
عبدالله حاج مطلبی اسم و فامیلشه.
پایان این قسمت.
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
کاندیدای ازدواج
راوی: عبد الله حاج مطلبی(همسر شهیده)
عبدالله حاج مطلبی هستم. متولد ۲۰ اسفند ۱۳۳۷ از شهرستان تهران. بعد از شکل گیری بسیج مستضعفین مانند بقیه ی جوونای پرشور مذهبی، جذب این ارگان شدم. سال ۶۰ یه دوره ی آموزشی رو توی پادگان امام حسین علیه السلام تهران گذروندم. ۳۰ خرداد ۶۰ به ارومیه اعزام شدیم و از اون جا ما رو به مهاباد فرستادن. مهاباد جزء استان آذربایجان غربی محسوب میشه. این شهر نسبت به مناطق کردنشین وضعیت وخیم تری داشت. اکثر سران حزب دموکرات و کوموله و دیگر فرقه های ضد انقلاب، پایگاهشان یا خود مهاباد و یا اطرافش بود.
جاده مواصلاتی از ارومیه به مهاباد چند ساعت در روز توسط نیروهای سپاه و ارتش به لحاظ امنیتی تأمین می شد تا رزمنده ها و مردم عادی امکان تردد پیدا کنن. در بقیه ی ساعات جاده نا امن بود و توسط احزاب ضد انقلاب یکسره زیر آتش خمپاره قرار داشت.
خاطرم هست در راه رسیدن به مهاباد، دسته جمعی سرود خواندیم. شعری هست که آقای گلزار درباره ی شهید مطهرب خوندن و بچه ها این رو تغییر دادن
ادامه دارد...
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
کلام شهـید:
شھید ،
عزادار نمی خواهد!!
شھید رهرو می خواهد ،
و شما هم با قلم ،قدم و زبان خود
رهرو امام و رهبری باشید ..
پاسدار مدافـع حــرم
#شهید_محمود_شفیعی🌷
@shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید شما مبارک
🍃🌺🍃♥️
⊰•📕🍒•⊱
.
شھادت سھمِ کسانے میشود
کہ عالم را محضر خـدا میدانند
و کسانے که عالـم را محضر خـدا بدانند
گناه نمیکنند و شھدا اینگونہانـد 🖐🏻🖤..
#شهید_آرمان_علی_وردی
#برادر_شهیدم
@shahidnasrinafzall
💞 راه ملاقات با امام عصر
🌷این را بدانید اگر میخواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان (عج) را ملاقات کند، اگر میخواهید لبیک یا حسینتان معنادار باشد، اگر میخواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بیبی دو عالم حضرت زهرا (س) سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین حضرت آیتالله امام خامنهای باشید، که او نوری است از انوار رسول الله (ص) که بر حق او ولی و صاحب ماست.
🌹فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم احمد اعطایی
#رفیق_شهید
@shahidnasrinafzall
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل کاندیدای ازدواج راوی: عبد الله حاج مطلب
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
و به این شکل شد:
_ ای خمینی حسین زمانی
رهبر مسلمین جهانی
یار و غمخوار مستضعفانی
قوت قلب رزمندگانی
چون حسین رهبر انقلابی
جان فدایت ای خمینی رهبر ما
کم نگردد
سایه ی تو
از سرِ ما
مهاباد به مقر سپاه رفتیم. جایی که سابق، کاخ جوانان شهر محسوب می شد. شهر مهاباد برای حضور نیروهای انقلابی بسیار نا امن بود و سپاه در بخش های مختلف شهر مقرهای کوچک داشت تا امنیت رو بر یا کنه. خاطرم هست در میدان گوزن ها و میدان چهار شیر دو تا از این تأمین ها قرار داشت. کار ما تأمین شهر و روستاهای اطراف به لحاظ امنیتی بود. حدود یه ماه در اطراف شهر در ارتفاعات بین مهاباد و میاندواب مستقر بودیم. روزها از ارتفاعات پایین می اومدیم و سلامت جاده رو عهده دار می شدیم.
توی این یک ماه چند روستا رو هم پاکسازی کردیم. از طریق نیروهایی که داشتیم با خبر شدیم نیروهای ضد انقلاب در این چند روستا پایگاه زدن. ما با هماهنگی ارتش این روستاها رو محاصره کردیم و طی یکی _ دو روز درگیری، موفق شدیم اینها رو فراری بدیم.
بعد از یک ماه به سیلوی مهاباد اعزام شدیم. نقطه ی انتهایی شهر بود. این جا
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐
.
.
•| کتاب دختری با روسری آبی |•
#شهیده_نسرین_افضل
هم کارمون تأمین بود تا بعد از مدتی به روابط عمومی سپاه منتقل شدم و ضمن کارهای حفاظتی فعالیت فرهنگی هم داشتم. یه روز که به دلیل تردد زیاد و تامین شهری بسیار خسته بودم، توی روابط عمومی به اسلحه تکیه دادم و خوابم برد. همون موقع از سپاه مرکزی زنگ زدن که یکی از معلمین خواهر هنوز در مدرسه محل خدمتش است و بچه های محافظ برای آوردنش از مدرسه نرفتن. اون موقع تعدادی نیروی خواهر از تهران و کرمان در بعضی مدارس به عنوان مبلغ دینی فعالیت داشتن که حفظ امنیت و آمد و شدشان با ما بود. اون لحظه توی خواب بودم که جوان پانزده _ شانزده ساله ای به اسم غلام رضا سلطانی، تلفن سپاه رو جواب داد. بچه ی نجف آباد بود. این دید من خسته ام، صدایم زد و آهسته اسلحه ام رو از زیر دستم کشید و با راننده رفت تا این خواهر رو برگرداند. این ماشین جیبی بود که همیشه باهاش در سطح شهر تردد داشتم و به جز من فرد دیگه ای ازش استفاده نمی کرد. وقتی ماشین به مرکز شهر می رسه، توسط گروهکها متوقف میشه و ماشین رو به رگبار می بندن و غلام رضا سلطانی به جای من شهید می شود!...
بعد از این قضیه بارها در کمین گروهکها قرار گرفتم؛ حتی گرمی گلوله ها را که یکی از دو سانتی گوشم میگذشتن، حس کردم اما هر بار به طریقی نجات یافتم و شهادت نصیبم نشد.
در همین چندماه با آقای شاهنوش آشنا شدم. از نیروهای سپاهی و مأمور در صدا و سیما بود. ارتباط نزدیکی با هم پیدا کردیم. یادمه یه بار ازم پرسید:
_ اگه یه مورد خوب بهت معرفی کنم، ازدواج میکنی؟
منم به شوخی گرفتم و با خنده جوابشو دادم:
_ خب، معلومه.
ادامه دارد...
#کتاب_دختری_با_روسری_آبی
به قلم: فریبا طالش پور
ناشر: انتشارات فاتحان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی ممنوع!!!!🚫
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃