eitaa logo
🌷 شهیدسیدمیلادمصطفوی🌷
1.7هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
87 فایل
شما با دعوت #شهید به این کانال اومدید #اولین_کانال_رسمی #خادم_الشهدا #مهندس_عمران #پهلوان #مربی_اخلاق #شهیدسیدمیلادمصطفوی نشر و کپی مطالب کانال فقط با ذکر #صلوات مجاز میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✨🍃خاطره کاروانی از جوانان شهر قزوین و صحبتهای شهید مدافع حرم آقا سید میلاد مصطفوی با این جوانان عزیز در اردوی راهیان نور✨🍃 ساعت یازده شب بود که کاروانی از قزوین اومده بودن ، اکثرا جوانهایی بودند که اهل و این طور مسائل نبودند ، تا این جوانها رو دید به من گفت احسان جان بیا بریم سراغ این جوانها براشون صحبت کنیم ، خلاصه با دو سه نفرشون گرم گرفت و شروع کرد صحبت کردن ، اول از واجبات دین صحبت کرد از خوندن گفت بعد وصل کرد به و از رشادتهای شهدا. با صحبتهای سید کم کم به تعداد بچه ها اضافه می شد بچه ها سوال می کردند و سید جوابهای زیبایی می داد واقعا من یقین پیدا کرده بودم که همه این جوابها و صحبتهایی که سید می کرد عنایت شده بود و به همین خاطر تاثیر عجیبی روی مخاطبین گذاشته بود. چشمام گرم خواب شده بود گفتم سید من میرم بخوابم گفت احسان جان خواب همیشه هست ولی این جوانها رو از کجا دوباره میخوای پیدا کنی باهاشون صحبت کنی من گوش ندادم رفتم خوابیدم. چند ساعت بعد بیدار شدم که نماز شب بخونم دیدم نیست خیلی گشتم نبود. رفتم پشت بام ببینم خلوت همیشگیشه دیدم نیست از پشت بام دیدم سوله بچه های شهر قزوین برقش روشنه اومدم پایین رفتم جلوتر دیدم سید با شمع وجودی خودش وسط محفل نشسته و همه دورش حلقه زدند.  قریب به هشتاد نفر نشستند و با جان و دل دارن به حرفاش گوش میدن؛ از خجالت آب شدم . خنده و اشک بچه ها با هم قاطی شده بود. سید هم خاطرات می گفت هم طنز و نکته های اخلاقی؛ اشاره کردم میای بخونی؟ گفت نمیام اینا از نماز شب واجب ترن. دور و بر ما بسیار است بیم قحط است از این گونه فراوانی ها! تا اذان صبح صحبتهای سید میلاد ادامه داشت، اذان که دادند بچه ها رو محیا کرد برای نماز صبح اومد طرف من گفت احسان جان الحمدالله به برکت مجلس عجیبی بود تو این جمع آدم بی نماز تا دلت بخواد زیاد بود ، حتی چند نفرشون گفتند اهل مشروب خواری هم بودیم اما الان دیگه اومدند که با  شهدا رفیق بشن، اون لحظه بود که فهمیدم زمانی که من و امثال من تو خواب غفلت بودیم هنر سید میلاد این بود که خیلی ها رو از خواب غفلت بیدار کنه. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi @shahidmiladmostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🌸🍃داستان آشنایی با شهید مدافع حرم سیدمیلاد مصطفوی🌸🍃🌸🍃 🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷 "بسم الله الرحمن الرحیم" 'قصه عشق مرا با قلم یار بگو عشق عاشق کش آن دلبر دلدار بگو' نحوه آشنایی بنده با شهید آقا سیدمیلاد مصطفوی: اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و نود و پنج بود از سمت دانشگاه ثبت نام کردیم راهیان نور شهدا منت گذاشتند و راهی شدیم راوی اتوبوس ما حاج آقا فرجام بزرگوار بودند حاج آقا هر سری برامون صحبت میکردن از آقا سیدمیلاد میگفتن بنده تا اون روز آقا سیدمیلاد نمیشناختم اصلا اسمشونم نشنیده بودم آخه اهل استان همدان نیستم حاج آقا از اول سفر تا آخر سفر کلا از آقا سید گفتن یک ماه بعد اینکه از سفر برگشتم یکی از دوستان کانال تلگرامی آقا سید میلاد رو برام فرستادن منم گفتم ببینم این آقا سید کی هستن که حاج آقا فرجام هر لحظه اسمشونو میبردن خلاصه رفتم دنبالشون سید منه بی مقدارو صدا کردن و بین دلداده هاشون پذیرفتن و به لطف دوستان به پابوس مزارشون رفتیم از وقتی شناختمشون یک لحظه همیشه کمکم هستن همیشه حضورشونو حس میکنم هیچ وقت دست رد به سینه ام نزدن این امیدوارم بتونم راهشونو ادامه بدم نذر_راه_سیدمیلاد 🇮🇷 https://sapp.ir/shahid_seyyedmilad_mostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍃 ای از جوانان شهر با شهیدسیدمیلاد مصطفوی در اردوی راهیان نور🍃 🕚ساعت یازده شب بود که کاروانی از قزوین اومده بودن ، اکثرا جوانهایی بودند که اهل و این طور مسائل نبودند ، تا این جوانها رو دید به من گفت بیا بریم سراغ این جوانها براشون صحبت کنیم ، خلاصه با دو سه نفرشون گرم گرفت و شروع کرد صحبت کردن ، اول از واجبات دین صحبت کرد از خوندن گفت بعد وصل کرد به و از رشادتهای شهدا. با صحبتهای سید کم کم به تعداد بچه ها اضافه می شد بچه ها سوال می کردند و سید جوابهای زیبایی می داد واقعا من یقین پیدا کرده بودم که همه این جوابها و صحبتهایی که سید می کرد عنایت شده بود و به همین خاطر تاثیر عجیبی روی مخاطبین گذاشته بود. چشمام گرم خواب شده بود گفتم سید من میرم بخوابم گفت خواب همیشه هست ولی این رو از کجا دوباره میخوای پیدا کنی باهاشون صحبت کنی من گوش ندادم رفتم خوابیدم. چند ساعت بعد بیدار شدم که نماز شب بخونم دیدم نیست خیلی گشتم نبود. رفتم پشت بام ببینم خلوت همیشگیشه دیدم نیست از پشت بام دیدم سوله بچه های شهر قزوین برقش روشنه اومدم پایین رفتم دیدم سید با شمع وجودی خودش وسط محفل نشسته و همه دورش زدند.  قریب به هشتاد نفر نشستند و با جان و دل دارن به گوش میدن؛ از خجالت آب شدم . خنده و اشک بچه ها با هم قاطی شده بود. سید هم خاطرات می گفت هم طنز و نکته های اخلاقی؛ اشاره کردم میای بخونی؟ گفت نمیام اینا از نماز واجب ترن. دور و بر ما بسیار است بیم قحط است از این گونه فراوانی ها! تا صبح صحبتهای سیدمیلاد ادامه داشت، اذان که دادند بچه ها رو محیا کرد برای اومد طرف من گفت احسان جان الحمدالله به برکت مجلس بود تو این جمع آدم بی نماز تا دلت بخواد زیاد بود ، حتی چند نفرشون گفتند اهل خواری هم بودیم اما الان دیگه اومدند که با   رفیق بشن، اون لحظه بود که زمانی که من و امثال من تو خواب غفلت بودیم هنر سید میلاد این بود که خیلی ها رو از خواب غفلت بیدار کنه. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🇮🇷شما دعوتید به کانال شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی🇮🇷 https://eitaa.com/shahidseyyedmilademostafavi @shahidmiladmostafavi به کانال سید خندان بپیوندید✨👆 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
هر وقت خواستی ... و صلابت توام با مهربانی را در چهره ی یک ببینی چشمــانت را به سیدمیلاد مصطفوی بدوز ... چشمان این مرد ، مرگ را به سخره گرفته است 🇮🇷 @shahid_a_seydmilade_mostafavi
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ✨🍃خاطره کاروانی از جوانان قزوین و صحبتهای شهیدسید میلاد مصطفوی با این جوانان در اردوی راهیان نور✨🍃 ساعت یازده شب بود که کاروانی از قزوین اومده بودن ، اکثرا جوانهایی بودند که اهل و این طور مسائل نبودند ، تا این جوانها رو دید به من گفت احسان جان بیا بریم سراغ این جوانها براشون صحبت کنیم ، خلاصه با دو سه نفرشون گرم گرفت و شروع کرد صحبت کردن ، اول از واجبات دین صحبت کرد از خوندن گفت بعد وصل کرد به و از رشادتهای شهدا. با صحبتهای سید کم کم به تعداد بچه ها اضافه می شد بچه ها سوال می کردند و سید جوابهای زیبایی می داد واقعا من یقین پیدا کرده بودم که همه این جوابها و صحبتهایی که سید می کرد عنایت شده بود و به همین خاطر تاثیر عجیبی روی مخاطبین گذاشته بود. چشمام گرم خواب شده بود گفتم سید من میرم بخوابم گفت احسان جان خواب همیشه هست ولی این جوانها رو از کجا دوباره میخوای پیدا کنی باهاشون صحبت کنی من گوش ندادم رفتم خوابیدم. چند ساعت بعد بیدار شدم که نماز شب بخونم دیدم نیست خیلی گشتم نبود. رفتم پشت بام ببینم خلوت همیشگیشه دیدم نیست از پشت بام دیدم سوله بچه های شهر قزوین برقش روشنه اومدم پایین رفتم جلوتر دیدم سید با شمع وجودی خودش وسط محفل نشسته و همه دورش حلقه زدند.  قریب به هشتاد نفر نشستند و با جان و دل دارن به حرفاش گوش میدن؛ از خجالت آب شدم . خنده و اشک بچه ها با هم قاطی شده بود. سیدمیلاد هم خاطرات می گفت هم طنز و نکته های اخلاقی؛ اشاره کردم میای بخونی؟ گفت نمیام اینا از نماز شب واجب ترن. دور و بر ما بسیار است بیم قحط است از این گونه فراوانی ها! تا اذان صبح صحبتهای سید میلاد ادامه داشت، اذان که دادند بچه ها رو محیا کرد برای نماز صبح اومد طرف من گفت احسان جان الحمدالله به برکت مجلس عجیبی بود تو این جمع آدم بی نماز تا دلت بخواد زیاد بود ، حتی چند نفرشون گفتند اهل مشروب خواری هم بودیم اما الان دیگه اومدند که با  شهدا رفیق بشن، اون لحظه بود که فهمیدم زمانی که من و امثال من تو خواب غفلت بودیم هنر سید میلاد این بود که خیلی ها رو از خواب غفلت بیدار کنه. 🍃به کانال خوش اومدید🍃 🇮🇷🏴 @shahidseyyedmiladmostafavi 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺