eitaa logo
به محفل شهدا خوش آمدید
124 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
2 فایل
شهادت یعنی ... متفاوت به آخر رسیدن وگرنه مرگ پایان همه قصه هاست 🌷 @Ekram_93 «اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک» ♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.‏♡
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ؟؟ کسی است که جز ، دیگر کسی را نمی بیند . ؟؟ ما هستیم ، که جز کسی را نمی بینیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🥀
🌹🍀🥀🌴🥀🍀🌹 کوچه های دلت را به نام کن بدان در کوچه پس کوچه های دنیا وقتی گم می شوی تنهایت نمےگذارد!! با معرفتند رفیقشان باشی می کنند. 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹🥀 🥀
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷 زیباست اگر بگذارند مخصوص اگر بگذارند من از اظهار نظر های فهمیدم هم صاحب اگر بگذارند … ... میدونم کارم میدونم از حتی نباید به زبونم بیارم ... یه نیم هم به بکنید ... 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 🌹🌴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 گذشتے از روزهـاے خوش ! دعــا ڪن برایــم ... تا این مرا بہ بازے نگیرد 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود: جان، امروز شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنند. خنده ام گرفته بود.‏ مگه بهشان نگفتی که جبهه ای ؟ گفتند بخاطر غیبت اخراج شده ای. مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده... 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🥀 🕊🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 گفت را چگونه یاد گرفته ای؟ گفتم از آن گمنامی که معشوق را حتی به قیمتِ از دست دادن هویتش ، خریدار بود. خدایا بحق ما رو یک لحظه هم به حال خودمون توی این دنیا رها نکن. غرق دنیا شده را جام ندهند. 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 🌹 🌴🥀
🥀🕊🌹🎋🌹🕊🥀 کوچه‌هایمان را به نامشان زدیم ... تا هرگاه که آدرس منزلمان را میدهیم ... یادمان نرود که از گذرگاه خون کدام ، با آرامش به مقصد می رسیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 شادی روح و 🌷 🥀🌷
🌷🌴🕊🌹🕊🌴🌷 جاذبـه . . . هـمان چشـمهـای توست نگــــاهـم کن که بی تــو در زمین و آســـمان معلّق خـــواهــــم ماند . . . 🕊 🕊🌹 🕊🌹🕊 شادی روح و 🌹 🌴🌹
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 به جوانان بگویید : امروز چشم به شماست . بپاخیزید، اسلام و خود را دریابید ... را به من ببخش دلم می خواهد 🌷 🌷🕊 🌷🕊🌷 🌹 🥀🌴
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 باز دلِ تنگم هوای صحبت با تو دارد با تو که راه حق را پیمودی و از ما خاکیان جدا و به افلاکیان پیوستی ! من و تو در با هم شریکیم تو پلاکت را گم کردی و من هویتم را تو پلاکت را گم کردی و من همه چیزم را تو پلاکت را گم کردی و من خدا را به راستی چقدر زیبا مادرت زهرای اطهر سلام الله علیها را درک کردی که از خدا خواستی بمانی ، تا ایشان به جای عصرهای پنجشنبه بر مزارت پای گذارد . چه سعادتی نصیبت شد . کاش بودی... ... ... همان بهتر که نیستی همان بهتر که نیستی و این همه فساد را به نظاره نمی نشینی ! اینجا معنا ندارد خیلی از زمینی در ظاهر از زهرای مرضیه سلام الله عليها می گویند اما در ... خیلی از مردان ما از غیرت عباس علیه السلام می گویند ولی چیزی از غیرت نمی دانند... آری ! ما هویتمان را گم کرده ایم ما ترین عالم امکانیم پس ای برایمان بخوان که تو زنده ای و ما مُرده ... 🌷 🌷🕊 🌷🕊🌷 🥀 🕊🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌹 🌹 از این که نگاه زیباتون رو به من دوختین سپاسگزارم . خدای نکرده اگه یه وقتایی دل‌تون گرفت کافیه فقط صِدام کنید . امضاء : 🌹 🌹 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🥀🕊
؛ یک برای فرمانده شهیدش «مهدی باکری» ... در یک لحظه قایق در میان چند انفجار بالا و پایین می‌رود. سر می‌دزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه می‌گذراند. فرمانده گردان بدرلشگر 31 عاشورا در عملیات بدربود که سردار شهید مهدی باکری را در شرق دجله و در عملیات بدر در حالی که مجروح بود، در قایق گذاشت. . آنچه می خوانید از این شهید برای است... . خداحافظ_فرمانده  آتش آن است که در خرمن پروانه زدند😔 . قایق از میان گلوله‌ها راهی برای خود می‌یابد و پیش می‌رود. سکان در دست " رضا لطفی است. . پیکر زخمی آقا مهدی را در گوشه‌ای از قایق خوابانده‌اند. خون از پیشانیش می‌جوشد و سرازیر می‌شود😔. شعاعی از نور کمرنگ غروب آفتاب اسفندماه جلوه دیگری به داده است. . هستم ولی همه فکرم پیش است. . بعید می‌دانم مرغ از قفس پریده باکری دوباره به حصار قفس برگردد.😔 . لبهایش مترنم است. با اینکه در زیر آن آتش شدید فرصتی برای شنیدن نیست ولی به لبهایش چشم می‌دوزم. . الله و الله... الحمدلله، الله و الله... الحمدلله در یک لحظه در میان چند انفجار بالا و پایین می‌رود. سر می‌دزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه می‌گذراند. ناگهان نگاهم روی ثابت می‌ماند. عراقی‌ها به روی سیل‌بند آمده‌اند و بسوی قایق روی آب می‌کنند. هنوز چشم از سیل‌بند بر نداشته‌ام که آرپی‌جی زنها دوباره شلیک می‌کنند و قایق را هاله‌ای از آتش در میان می‌گیرد... روی دجله غوطه‌ورم. موج انفجار آرپی‌جی بداخل آب پرتابم کرده است. دست و پا می‌زنم و خود را روی آب نگه می‌دارم. لاشه قایق در فاصله‌ای دور در میان شعله‌های آتش می‌سوزد... . (شهید محمد قنبرلو تکیه کلامش این بودکه بعدازمهدی  زنده ماندن ارزش نداردوبایدشهیدشدوپیش عزیزرفت⚘ در نامه اش گفته:چطور ممکن است انسان و سوختن ها باشد و خود گوشه ای بنشیند و در پی و زندگی و رفاه باشد » . ... .