eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
462 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
📝(‌قسمت۱۳) 🌹شهید محمد‌ناصری 💠فرمانده زیرکوه بود. بیش‌تر از بقیه نفت می‌فرستادیم درِ خانه‌اش. فهمید. با عصبانیت آمد سراغمان. گفت: «چرا این کار رو می‌کردین؟» گفتیم: «خب، حساب شما فرق می‌کنه.» گفت: «چه فرقی؟» گفتیم: «شما بیش‌تر از بقیه زحمت می‌کشی.» گفت: «بار آخرتون باشه از همچین بذل و بخشش‌هایی می‌کنین.» پول نفت‌های اضافه را هم حساب کرد و داد.
یامهدی: 🍃ما مدعیان صف اول بودیم ، از آخر مجلس شهدا را چیدند🍃 همچنین انیمیشن سریالی یک تکه از ماه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ در کانال 🌷آشنایی با سیره و خاطرات شهدا🌷 🇮🇷https://eitaa.com/zdrgvbnm🇮🇷
ـ در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه.روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت. می گفت : مثل ارباب همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. از آن روز بیشتر از قبل مفهوم و و علیه السلام را فهمید.
🌷 🌺🕊 شهید مرتضی مسیب زاده 🦋 شهید خیلی دوست داشت با دوستان قدیمی و هیأتی اش رفت و آمد داشته باشیم 🍒 به همین خاطر معمولا مهمانی دوره ای داشتیم و زمانی که نوبت منزل 🏡 ما می شد، ایشون تاکید داشت که همه چیز ساده و به دور از تشریفات باشد🌟 تا همه احساس راحتی و صمیمیت بکنند 🍃 هیچ وقت اجازه نمی داد که دو نوع غذا تدارک ببینم 🍛🍝🌯 صمیمیت آقا مرتضی و دوستانش به حدی بود که یادم می آید در ماه مبارک رمضان 🌙 یکی از دوستان صمیمی اش قصد داشت ضیافت افطاری داشته باشد و چون ما در سفر مشهد بودیم، منتظر شدند تا برگردیم🌴 و بعد این مهمانی برگزار شد 😊 دوستان شهید به ایشان ارادت ویژه ای داشتند و همدیگر را برادر خطاب می کردند 🍇 و این دوستی حتی بعد از شهادت ایشان دستخوش تغییر نشد
📚| ✍|مادرش‌نوشته‌بود... قبل‌ازشهادت‌همه‌عکس‌هایش‌را پـاره‌ڪرددلیلش‌هـم‌زشت‌بـودن عکس‌هایش‌بودامااو‌می‌خواست با ایـن کار ڪمترین خـاطـره را برای‌ماباقی‌بگذارد... 🕊
از عملیاتها که برمی‌گشتیم، همه نیروها معمولا شدیدا خسته بودند، به محض رسیدن به مقر همه بچه ها براي استراحت مي رفتند و سرگرم كار خودشان بودند٬اما با اینکه شهید عبدالصالح زارع پا به پای بچه ها می‌جنگید و مثل بقیه مهمات حمل کرده و دست و پایش تاول زده بود. تازه شروع می‌کرد؛ کمک به رزمنده ها و براشون غذا می آورد، وسایل استراحت و استحمامشان را آماده می‌کرد. هميشه دوست داشت در كمك كردن به ديگران در صف اول باشد و بتواند مشكلات ديگران را حل كند 🖋راوی: همرزم شهید 💚‌💚 🌷|
سرِ سفره‌ےِ عقد آروم درِ گوشم گفت: میدونے من فَردا شَهید میشَم؟😌 خندیدم و گفتم..از کجا میدونے؟😁 نڪنه علمِ غِیب داری!🙄 گفت: آره..دیشب مادرم حضرتِ زهرا(س) رو تو خواب دیدمـ..😭♥️ ازدواجمونو بهم تبریڪ گفت بعدشم وَعده‌ے شَهادتمو داد.....😋💛 بُغض کردمُ گفتم: پس من چے؟🥺 میخوای همین اولِ کاری منُ تنها بزاری برے؟!😞 نبود شرطِ وَفا بِری و منو نَبری!😭 توڪہ میدونے فردا میخواے شَهید بشے چرا نشستے پایِ سفره عقد؟💍😢 چرا خواستے منو به عقدِ خودت دربیاری!؟ دستمو گرفت خندیدُ گفت:😄❤️ آخہ شنیدم شَهید میتونه بستگانشو شفاعت ڪنه!😌❤️ میخوامـ که اون دنیا جزوِ شفاعت شده هام باشے😎 میخوام مجلسِ عروسیِ واقعی رو اونجا برات بگیرم😌💚 ♥️|• روایت‌همسرشهید 🍃|• شهیدهادی‌ابراهیمے{مدافع‌حرم} @mohamadhadi67💚✨
🔰 | 🔻سر وصدا نداشت. هرجا می دید کاری زمین مانده عجله می کرد و کار را انجام می داد. اگر می دید جایی یادواره شهداست، خودش را می رساند و مشغول فعالیت می شد.برای معرفی شهید ابراهیم هادی خیلی زحمت کشید. برای رزمندگان عراقی از ابراهیم و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها می گفت. برای آنها پیشانی بند و چفیه تهیه می کرد.او جوانان عراقی را با راه و رسم شهدا آشنا نمود و همراه با آنها در عملیات ها حضور داشت تا اینکه در اطراف سامرا به قافله شهدا پیوست. ... ڪانال‌شهید مح‌ـمدهادےذوالفقارے⇙ 『◆ @mohamadhadi67 ◆』