eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم همیشه و همه جا همینطور بود با ی لبخند که آب بود روی آتیش ...!!! خ
💔 یا مولای من لا مولای له ای مولایی که غیر تو مولایی نیست ... آی مردم !!! علی(ع) بابامه ...🙌🙌🙌 ✍به روایتِ ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸 به رسم امانت از عکس هایی استفاده میشه که خود شهید عبدالله زاده استفاده کردند👌
💔 حسن یزدانی در حال دوپینگ!!! الحمدلله به خاطر وجود چنین جوون هایی... ولی اونایی که افتخار می کنند به آتئیست بودنشون بدونن که حتما در طول زندگیشون گرفتاری بزرگی براشون پیش میاد و به همون کسی که منکرش شدن پناه می برند... و اون حیّ لایموت آن مهربان بخشنده آن کریم خطاپوش حتما دستشونو می گیره و پناهشون میده👌 هر چند بعدها باز هم به جای "خدا کمکم کرد" بگن "شانس آوردم" ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_شصت_و_نه راوی: مادر شهید عینک ...م
✨ انتشار برای اولین بار✨

  

راوی: مادر شهید
عینک



با خودم فکر کردم حتما حالش بد تر شده است و نخواسته مرا بیدار کند. چون همیشه سعی داشت مزاحم کسی نباشد.

 با عجله از ماشین پیاده شدم. نگاهی به اطراف انداختم. اثری از او نبود. نمی دانستم چه کار کنم. خودم را به خیابان اصلی رساندم، دو طرف را نگاه کردم، اما نبود.
داخل کوچه، کنار ماشین، هیچ جا نبود.


یک دفعه متوجه مسجد شدم. جلو رفتم.
 در مسجد باز بود، آهسته داخل شدم، در حالی که با نگاه مرتب اطراف را جستجو می کردم، آهسته آهسته جلوتر می رفتم. یک مرتبه سایه ی یک نفر در گوشه ی شبستان مسجد، توجه ام را جلب کرد. یک نفر در حال راز و نیاز در گوشه ی دنجی از مسجد بود. 


جلوتر رفتم، محمدحسین در حالت قنوت بود. با خودم فکر می کردم بهتر است مزاحمش نشوم، اما نمی توانستم دل بکنم و بروم.

آرام گوشه ای رفتم و به تماشایش نشستم.
حالت عجیبی داشت.، گریه می کرد، اشک می ریخت، دعا می خواند و بدنش به شدت می لرزید.
 برای لحظاتی خودم را فراموش کرده بود. چنان غرق در حالت عارفانه ی او شده بودم که اصلا نمی فهمیدم کجا هستم و در اطرافم چه می گذرد.

وقتی نمازش تمام شد، چیزی به اذان صبح نمانده بود. رفتم وضو گرفتم و دوباره به شبستان برگشتم. وضعیت محمدحسین دیگر عادی شده بود.


نماز صبح را که خواندیم، دوباره راه افتادیم، اما این بار محمدحسین حالش خیلی بهتر شده بود. مناجات شب او را سرحال کرده بود. انگار دیگر دردی وجود نداشت، شروع به صحبت کرد؛ حرف هایی که برای لحظاتی انسان را از دنیای مادی اطراف خودش دور می کرد. وقتی از حالش پرسیدم، گفت :
«خداوند همه ی انسان ها را در بوته ی آزمایش قرار می دهد، حتی آن هایی که به مقام و منزلت بالایی رسیده اند. اینها همه اش امتحان الهی است. خوشا به حال آن هایی که سربلند و پیروز از این امتحانات بیرون آمدند و رستگار شدند و رفتند!» 

بعد شروع به خواندن شعر مورد علاقه اش کرد :
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی



وقتی حرف هایش تمام شد، اشاره ای به وضعیت جسمی و بدن مجروحش کرد و فقط این مصرع را خواند که:
ما نداریم از رضای حق گله


شاید باورتان نشود مادر جان! وقتی این حالات محمدحسین را دیدم تا تهران دیگر حواسم به خودم و جاده نبود.»



محمدعلی راست می گفت. آنچه ما از حالات او می دیدیم، ارزش غبطه خوردن را داست. 




 
... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🍃🌼 ...🌹🕊هنوز دوست‌هایش نیامده بودند تا را بگویند. نمی‌دانستم هنگام شهادت چه اتفاقی برایش افتاده است یک شب خوابش را دیدم. گفتم: چرا دیر کردی؟ گفت: کار داشتم باید تعداد بسیاری سوال، جواب می‌دادم. گفتم: از خودت بگو، وقتی زخمی شدی درد داشتی؟ گفت: راه افتادیم به سمت یک مقر برویم. فردی به من گفت: بایست ایستادم. پرسیدم: «چرا ایستادی؟» گفت: در غربت یک پیدا کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم گفت: پس بنشین. گفتم: سرم سنگین است، گفت: ابوالفضل سرت را روی من بگذار. سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم بلند شدم، دیدم در یک باغ بزرگ پر از میوه ایستادیم. به من گفت: آقا ابوالفضل چند تا از این بخوری سر دردت خوب می‌شود. منم تعدادی میوه خوردم.بعد هم رفتیم و . ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خسته ام از همه ے آنهایی ڪه حالشان خوب است... اگر حسادت به شما بد نیست حسادت مےڪنم به تو به آن به
💔 ! میشه برگردم به حال و هوای روزهایی که تازه باهات آشنا شده بودم؟ من چند ساله باهات رفیقم؟ چند ساله باهات حرف می زنم؟ چند ساله باهات اومد و رفت دارم؟ پس چرا به جای آدم شدن، دارم پسرفت می کنم؟ ! میشه یه پادرمیونی کنی که بدتر از این نشم...😔 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بذار سایه‌ات همیشه رو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه... #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمی
💔 داده ام دل به سر به و او واقعا این چنین بود که شد زاده🥀 اگر من و تو هم از دل و جان دل در بند داشتیم پیشوند اسم هر کداممان یک نوشته شده بود... این تصویر را چند وقت پیش دیدم و نمی دانم چه شد که ماند و ماند تا امشب ... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #آھ و فرمود: من مات من العشق فقد مات شهیدا هر ڪه از عشق بمیرد شهید است... خدایا شهادت....💔 #آ
💔 ‍... کاش حرف های ما هم از عمق بود جوری حرف می زدیم که در عمل ثابت می شد و اگر این طور بود چه فرقی می کرد دیگر مرد باشیم یا زن؟ یا حتی چند ساله... یا اینکه محل زندگی مان کجاست... در همین کوچه پس کوچه های شهر هم به دنبالمان می آمد🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و چه بسا چيزى را ناخوش داريد، در حالى كه خير شما در آن است و چه بسا چيزى را دوست داريد، در حالى كه ضرر و شرّ شما در آن است. و خداوند (صلاح شما را) مى‌داند و شما نمى‌دانيد. شاید چیزی رو به ضررت بدونی ولی همیشه برات بهترینارو میخواد بهش اعتماد کن همه چیز درست میشه...🍃 سوره بقره، آیه ۲۱۶ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ⏪👌 #چله_دورزدن_شیطون 🗓 روز سی و ششم 📛اگه گناه امونت رو بریده؛ سعی کن تو زندگیت انقدر با خدا س
💔 ⏪👌 🗓 روز سی و هفتم سلام رفیق خدا...🌺 امروز تمرین شکرگزاری داریم✅ قراره فقط قشنگیارو ببینیم☺️ بگردیم نکته مثبتای دور و برمونو پیدا کنیم👌 داشته های خودمونو ردیف کنیم😊 و فقط خدا رو شکر کنیم🤲 پس امروز غر زدن و ناشکری ممنوعه❌ بقیه قرارامون هم سرجاشه! موفق باشی رفیق فراموش نشه👌 ... 💞 @aah3noghte💞