eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#او_را.... 121 هنوز نتونسته بودم نمازم رو بخونم.شام رو با هم تو اتاق خوردیم.نشسته بودیم و با گوشی ه
.... 122 -مرجان چرا اینجوری میکنی آخه؟؟ بلند شد و شروع کرد به داد زدن! -برای اینکه داری واسه من جانماز آب میکشی! احمق تو همونی که تا دیروز تو بغل سعید ولو بودی!هرروز میومدی خونه ما که مشروب بخوری!معتاد سیگار شده بودی!اونوقت واسه من امل بازی درمیاری؟؟؟ دوباره نشستم. -آدما تغییر میکنن! -آدم آره،ولی تو نه!جوگیر احمق! با ناباوری نگاهش کردم. -مرجان درست صحبت کن! -نمیکنم.همینه که هست!میای پارتی یا نه؟ بلند شدم و رفتم کنارش. -مرجان... ترنم خفه شو.فقط جواب منو بده. فقط یه کلمه!دست از این کارات برمیداری یا نه؟ داشتم از دستش دیوونه میشدم!سرم درد گرفته بود. هر لحظه داشت عصبانی تر میشد! -با تو بودم!آره یا نه؟؟ -بشین... بلندتر داد زد -آره یا نه؟ چشم هام رو بستم و نفس عمیق کشیدم، -نه! تا چند لحظه خونه تو سکوت کامل فرو رفت. و بعد صدای آرومش اومد -به جهنم. چشم هام رو که باز کردم لباس هاش و کیفش رو برداشته بود و به سمت در اتاق میرفت. سریع رفتم دنبالش. -مرجان... هلم داد و با نفرت تو چشم هام زل زد. -دیگه اسم منو نیار!مرجان مرد! تو چارچوب در ایستادم و رفتن و فحش دادنش رو نگاه کردم و بی اختیار اشک از چشم هام فرو ریخت. باورم نمیشد که مرجان به همین سادگی از من گذشته باشه ولی این کار رو کرده بود!رو تخت ولو شدم و مثل ابربهار باریدم. تو حال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد. موقع خوبی بود!همین الان نیاز داشتم کسی حواسم از تمام دیشب تا حالام پرت کنه! هرچند که بخاطر گریه،صدام گرفته بود اما جواب دادم. -سلام -سلام عزیزم.خوبی؟ -ممنون زهراجون.توخوبی؟ -خداروشکر. از خواب بیدارت کردم؟چرا صدات اینجوریه؟! -نه. یکم گرفته. -ترنم گریه کردی؟ دوباره گلوم رو بغض گرفت. -یکم. -ولی بنظرم یکم بیشتر از یکم بوده! -با مرجان دعوام شد. -چی؟چرا؟ -چون دیگه مثل اون نیستم! -یعنی چی؟ -یعنی مرجان از این ترنم جدید خوشش نمیاد!واسه همین هم گذاشت و رفت... برای همیشه! -ای بابا...چه بد! -آره. بیخیال!امروز بریم بیرون؟ -واسه همین زنگ زده بودم. با زهرا قرار گذاشتم و رفتم سراغ لباس هام. شالم رو کیپ تر بستم،چادرم رو روی سرم انداختم و از خونه زدم بیرون. قرار بود هم دیگه رو تو پارک و آلاچیقی که قبلا یه بار رفته بودیم، ببینیم. ماشین رو پارک کردم و راه افتادم سمت آلاچیق "محدثه افشاری" @aah3noghte @RomaneAramesh ‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 روزایی که پیشم نبود و میرفت مأموریت، واقعاً دوریش واسم سخت بود😔 وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚 با دوستام میرفتم بیرون... قرآن میخوندم... خبر شهادتشو که شنیدم😭 خیییلی ناراحت شدم تو قسمتی از وصیت نامه ش نوشته بود: "زیبای من❤️خدانگهدار..." اوج احساسات و محبتش بود😌 بیقرار بودم... حالم خیلے بد بود😔 هر شب با خدا حرف میزدم التماس میکردم که خوابشو ببینم... که ازش بپرسم... چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔 یک شب با حضرت زینب (سلام الله عليها) حرف ميزدم بعد گفتم "خدایا... راضی ام به رضای تو… اون واسه حضرت زینب (سلام الله عليها) رفت" بعدش قرآن خوندم و خوابیدم اومد به خوابم❤️ تو خواب بهش گفتم: تو قووول دادی که برگردی چرا تنهااام گذاشتی...؟😭 چرا رفتی؟😭 گفت: من اسمم جزو لیست شهدا بود💚 من مذهبی زندگی کردم! گفتم: پس من چی…؟چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔 تو که جات خوبه...☺️بگو من چیکار کنم..؟😭 گفت: برو یه خودکار بیار! اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻 تو پرانتز…❤️"همسر مهربونم"❤️ گفت: "ما تو این دنیا آبرو داریم! شفاعتتو میکنم😌❤ با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم دیگه آرامش گرفتم💚 دیگه الان از مردن نمیترسم... میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه🌹 عقدمون💍 ۲۹ اسفند سال ۹۱ بود... روز ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها) شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها ) گره خورده بود...💚 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #ایھاالارباب ز تمام بودنےها تو فقط از آنِ من باش که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد... #صلےالله_علیڪ_یااباعبدلله #السلام_علیڪ_دلتنگم💔 #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 من كمی بيشتر از #عشق #تو را مےخواهم عشق راه و روشِ بچه دبستانےهاست😏 #شھیدجوادمحمدی #عشق_به_شھدا_بےنهایته #رفاقت_تا_شھادت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 📸قطعات پهپاد شکارشده آمریکایی توسط سپاه به نمایش درآمد 🔹نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دقایقی قبل در یک نشست خبری با حضور خبرنگاران، قطعاتی از پهپاد ساقط شده آمریکایی در روز گذشته را به نمایش گذاشت ✍اینجور که این پهپاد ، خرد شده حتم دارم جیگــر ترامپ، چاک چاک شده😉 ولی خودمونیم، ترامپ حق داره چشم دیدن بچه های سپاه رو نداشته باشه😅😂 ... 💕 @aah3noghte💕 @Efshagari2020
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت شانزدهم: #بےتوهرگز ❤️ #ایمان علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم
💔 قسمت هجدهم: ❤️ من برگشتم دبیرستان 😍... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ...😅 هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ... سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود😅 ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد😋 ... واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود❤️ ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد 😕... زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم😏 ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکَـم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش😏 ... یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد😌🤔 ... شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم😠 ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد☹️😳 ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ... چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ... - نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟😏 ... حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین .. قسمت نوزدهم: ❤️ حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقی افتاده؟😳 ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟😠 ... با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ... با عصبانیت گفتم: یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم💔 ... نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی😢 ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه... زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود☹️... - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ... - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم😏 ... - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...😜 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 طوفان حجت الاسلام مومنی در برابر مطالب نادرست روحانی به روحانی میگوید: متکبر، مغرور، وقیح، تهوع آور و.... قبلا اگه یه نفر ، حرفی میزد بعد منکر میشد و میگفت "دیوارحاشا بلنده😏" الانم که عصر ارتباطات و دنیای تصویره، دیوار حاشا هنوز برای بلنده😏 😏 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 📸قطعات پهپاد شکارشده آمریکایی توسط سپاه به نمایش درآمد 🔹نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلا
💔 بخونید و بفرسین برای اونایی که دارن کار سپاه رو کوچیک و ناچیز جلوه میدن😏 پیام های یک موشک🚀 و یک پهپاد 💥 سپاه پاسداران اعلام کرد که پهپاد جاسوسی "گلوبال هاوک یا MQ-4C " یکی از پیشرفته ترین هواپیماهای جاسوسی جهان است با یک موشک زمین به هوا ساقط کرده است.✌️ اعلام رسمی ساقط کردن یک فروند هواپیمای عملیاتی _ جاسوسی آمریکا توسط سپاه میتواند پیام های متعددی داشته باشد: 1⃣ پاسخ تهدید با اقتدار: جمهوراسلامی ایران در دفاع از منافع خود کوتاه نمی آید و هرگونه تهدید را با اقتدار پاسخ می دهد. " دوران بزن و دررو تمام شده است"😏 2⃣ رعایت خطوط قرمز در حفظ حریم ملی : جزء خاک لاینفک ایران است و اطلاق آبراه بین المللی از طرف آمریکا برای مقاصد جاسوسی، از طرف ایران واکنش های دردناکی را برای متجاوزان به دنبال خواهد داشت.😌 3⃣ شکست جنگ روانی و موازنه وحشت : جنگ روانی پرفشار آمریکا با هدف در روزهای گذشته اگر چه با پشتوانه حرکت نظامی و جنگنده ها همراه بود😏 اما عملیات اخیر نشان داد در اعتماد به نفس جمهوری اسلامی اندکی تزلزل دیده نشده و در دفاع از میهن اسلامی محکم تر از گذشته با عزمی راسخ و استوار ایستاده است‌. 💪 عزمی که جهت وحشت را به سمت نیروهای نظامی آمریکا معکوس خواهد کرد👊 4⃣ موازنه قدرت: سقوط پیشرفته ترین پهپاد عملیاتی جهان این پیام را برای آمریکائی ها به دنبال خواهد داشت که تجهیزات نظامی پیشرفته آمریکا در قبال قدرت نظامی و جنگ الکترونیک ایران بسیار آسان و دست یافتنی است.😏 5⃣ مانور رسانه ای و شهامت عملیاتی: آخرین پیام این عملیات موفق و اعلام رسمی آن از طریق رسانه های سپاه در شرایطی که آمریکا در ساعات آغازین این شکست را انکار می کرد این واقعیت را نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران مسئولیت اقدامات نظامی خود را با افتخار می پذیرد و از اعلام آن هیچ ترسی به خود راه نمی دهد.😌✌️ 6⃣ اقتدار ایران: یکی از مهمترین پیام های سقوط این پهپاد نوعی پیام به در سراسر جهان است که بدانند جمهوری اسلامی ایران در اوج اقتدار قرار دارد و تهدیدهای ترامپ، تروریستی خواندن سپاه، تحریم های خصمانه و در عین حال درخواست های ملتمسانه مذاکره ، اندک تغییری در روحیه انقلابی ملت غیور ایران نداشته و نخواهد داشت.😇 7⃣ اولین مانور قدرت سپاه بعد از تروریستی خواندن سپاه توسط ترامپ: عملیات اخیر نشان داد قدرت راداری و موشکی سپاه به گونه ای است که چنین هدفهایی که دارای وضعیتی غیر ثابت و رادارگریز قرار دارند را پیدا کرده و با کمترین درجه خطا و شلیک تنها یک موشک ساقط می کند.💪 ایران اهل شروع جنگ نبوده و نخواهد بود ولی اگر هر دشمنی بخواهد دست از پا خط کند باید منتظر باران موشک ها و خروج موشک های سپاه از آشیانه ها و تونل های زیرزمینی باشد!✌️💥🔥 ✌️ 💕 @aah3noghte💕
اروندهای امروز.mp3
3.74M
💔 🎙 راهیان نوری متفاوت با نگاهی گفتمانی به مسائل روز کشور ❓در دفاع مقدس چگونه از اروند عبور کردیم؟ از اروندهای امروز چگونه باید عبور کنیم؟ #اندڪےبصیرت #گوش_کنیم👌 💕 @aah3noghte💕
💔 🔴اجتماع عظیم #‌دختران‌_‌خیابان‌_‌انقلاب ✋در حمایت از #‌حجاب 👊اعتراض به #‌هتک‌_‌حرمت ها ❤️منتظر لبیک پورشور مردان ، زنان و جوانان از سراسر کشور هستیم 🌹حضـور هـر ایرانے بـه نیابت از یک شهیــد برای #اسلام و #حجاب تا حالا کاری کردی⁉️ ‼️شرمنده حضرت زهرا نشی‼️ #نشرحداکثری #آھ... رو این عکس، لوگو نچسبوندم منتشرش کنین تو کانالاتون😉
💔 هـر چہ #تُ دورے... من صـبورم💔 #مادران_انتظار #مادران_چشمبراه #شھیدمفقودالاثر #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #میخوای_شهید_بشی⁉️ دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم دنیا نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو ب
💔 ⁉️ زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند. خیلی تو هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم شدم. رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، یک آدم بی ارزشی مثل من رو می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث برادرام شدم!!! سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: این کجاست و من کجا!!! ... 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
#او_را.... 122 -مرجان چرا اینجوری میکنی آخه؟؟ بلند شد و شروع کرد به داد زدن! -برای اینکه داری واس
.... 123 طبق معمول سر ساعت اومده بود و با همون تیپ ساده ی قشنگش و کتابی توی دست،سنگین و آروم نشسته بود. زهرا هم از اوایل دوستیمون تغییراتی کرده بود. صبورتر و عاقل تر از قبل شده بود و مشخص بود که همیشه در حال خودسازیه. رسیدم به آلاچیق. چشم هام هنوز از گریه ی صبحم قرمز بود و دلم غمدار. آروم سلامی دادم و رفتم تو. زهرا ایستاد و بالا لبخند و چشم هایی که ازش شوق میبارید سر تا پام رو نگاه کرد. -سلام عزیییییزمممم!مثل فرشته ها شدی!مبارکه! اومد طرفم و محکم تر از همیشه بغلم کرد. -ممنون گلم. لطف داری! -قربونت برم. چقدر خوب شدی!ماشاءالله... ازش تشکر کردم و دستش رو گرفتم و به سمت نیمکت کشوندم. -چرا این شکلی شدی ترنم؟چرا ترنم سرحال همیشگی نیستی؟ سرم رو پایین انداختم و مشغول بازی با انگشت هام شدم. راست میگفت. اصلا حوصله نداشتم! زهرا دستش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا. -ببینمت!بخاطر مرجانه؟ اشکی که تو چشم هام حلقه زده بود رو همونجا خشک کردم و اجازه ی ریختن بهش ندادم. زهرا با انگشتش گونم رو نوازش داد و لبخند مهربونی،گوشه ی لبش نقش بست! -ترنم؟یادته که گفتم ادعا،پایان ماجرا نیست؟نمیخوای امتحان پس بدی؟نمیخوای به خدا ثابت کنی اینقدر دوستش داری که بخاطرش از همه چیز میگذری؟ نگاهم رو به سنگ فرش های کف آلاچیق دوختم. -زهرا؟ -جان زهرا؟ -چرا همه از من میگذرن؟! -همه؟!کی گفته؟! -زندگیم اینو میگه!خانوادم،مرجان و... و تو دلم گفتم سعید،سجاد...! -اینا همه ان؟!مگه گذشتنشون از تو،چیزی از تو کم میکنه؟ -نه.فقط یه گوشه از قلبم رو! -مگه قلبت نذریه که بین همه پخشش کردی؟! اگر به نااهل ندیش،اینجور نمیشه! -یکیشون نااهل نبود! اما رفت. بدم گذشت و رفت!😔 -کی؟! -چی بگم!فکر کن یه دلخوشی تو اوج روزای سخت! -عاشقش بودی؟ سرم رو پایین انداختم. ادامه داد -عاشقت بود؟ رفتم تو فکر! "عاشقم بود؟؟؟" -نمیدونم! -شاید اونم عاشق کس دیگه ای بوده! قلبم تیر کشید!یعنی سجادهم مثل سعید...؟ -نه!نمیدونم...آخه بهش نمیخورد. یعنی نمیتونست. نمیدونم!اون اصلا تو یه دنیای دیگه بود! -خب چرا فراموشش نمیکنی؟! تو چشم های زهرا نگاه کردم. فراموش کردن سجاد؟!مگه امکان داشت؟! -نمیتونم. حتی خیالش آرومم میکنه! -پس کار خودشه! چشم هام از تعجب گرد شد. -کار کی؟! -خدا! آروم تر سرجام نشستم. -یعنی چی؟! -یا وقت میده که خودت بفهمی هر عشق و آرامشی جز خودش،دروغه! یا ازت میگیره تا اینو بهت بفهمونه! دوباره حلقه ی اشک های مزاحم،تصویر زهرا رو تار کرد.😔😭 "محدثه افشاری" @aah3noghte @RomaneAramesh ‼️
❁﷽❁ 💔 #عشق_يعنے... ڪسےدرشہـرخودســرمےڪندامـا دلش‌در #‌بین_الحرمین آوارهـ‌ ماندہ.. #السلام_علیڪ_دلتنگم💔 #صلےالله_علیڪ_یااباعبدلله #آھ_ڪربلا... 💕 @aah3noghte💕
💔 در سرَم نیست... بـــجــز حال و ہوای #تُ.... رفیق #حال_و_ھوایت_را_بہ_سر_دارم_حسابی ... #شھیدجوادمحمدی #رفاقت #شھادت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 ۶ سال با فرمول روحانی و ظریف رفتیم جلو هیچ تحریمی برداشته نشد😏 کمتر از دو ماهه که با فرمول رهبری داریم میریم جلو ... یکی از کشورهای اروپایی گفته شاید بهتر باشه بخشی از تحریمها رو برداریم؛ غنی سازی اورانیوم رو دوباره شروع کردیم💪 و خود آمریکا پیش شرطهای مذاکره رو حذف کرده😂 ❤️ 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 قسمت هجدهم: #بےتوهرگز ❤️ من برگشتم دبیرستان 😍... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می
💔 قسمت بیستم: ❤️ روبروی من نشسته بود... سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... 😢 این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت😭😭 ... تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ... چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ... اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ... 〰〰 قسمت بیست و یکم: ❤️ یا زهرا ... اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سردار شهید افتاب از سمت نگاه شما می تابد هنوز 😍❤️🇮🇷 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حرف‌های صریح آقای اسکندری، عضو شورای مرکزی جنبش عدالتخواهی، پیش از خطبه نماز جمعه تهران: ستاد نماز جمعه ای که رحیم پورها و مطیعی‌ها را حذف می کند، حذف من دانشجو برایش کاری ندارد 😏 💕 @aah3noghte💕