شهید شو 🌷
#خطبه_غدیر 👈بخش چهارم خطبه غدیر: بلند کردن امیرالمومنین علیه السلام بدست رسول خداصلی الله علیه و
#خطبه_غدیر
مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دینِ الله وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِی النَّقِی الْهادِی الْمَهْدِی. نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبی وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِی (وَبَنُوهُ خَیْرُالْأَوْصِیاءِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّیَّةُ کُلِّ نَبِی مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِ (أَمیرِالْمُؤْمِنینَ) عَلِی.
مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْلیسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُکُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُکُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرضِ بِخَطیئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَکَیْفَ بِکُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْکُمْ أَعْداءُالله،
أَلا وَ إِنَّهُ لایُبْغِضُ عَلِیّاً إِلاّشَقِی، وَ لایُوالی عَلِیّاً إِلاَّ تَقِی، وَ لایُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ.
هان مردمان! او یاور دین خدا و دفاع کننده ی از رسول اوست. او پرهیزکار پاکیزه و رهنمی ارشاد شده [به دست خود خدا] است. پیامبرتان برترین پیامبر، وصی او برترین وصی و فرزندان او برترین اوصیایند.
هان مردمان! فرزندان هرپیامبر از نسل اویند و فرزندان من از صلب و نسل امیرالمؤمنین علی است.
هان مردمان! به راستی که شیطانِ اغواگر، آدم را با رشک از بهشت رانده مبادا شما به علی رشک ورزید که کرده هایتان نابود و گام هایتان لغزان خواهدشد. آدم به خاطر یک اشتباه به زمین هبوط کرد و حال آن که برگزیده ی خدی عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهید بود شما و حال آن که شما شمایید و دشمنان خدا نیز از میان شمایند.
آگاه باشید! که با علی نمی ستیزد مگر بی سعادت. و سرپرستی او را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزگار. و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش.
وَ فی عَلِی - وَالله - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ) (إِلاّ عَلیّاً الّذی آمَنَ وَ رَضِی بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله وَبَلَّغْتُکُمْ رِسالَتی وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبینُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
و سوگند به خدا که سوره ی والعصر درباره ی اوست: «به نام خداوند همه مهر مهر ورز. قسم به زمان که انسان در زیان است.» مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است.
هان مردمان! خدا را گواه گرفتم و پیام او را به شما رسانیدم. و بر فرستاده وظیفه ی جز بیان و ابلاغ روشن نباشد!
هان مردمان! تقوا پیشه کنید همان گونه که بایسته است. و نمیرید جز با شرفِ اسلام.
#ادامہ_دارد...
#غدیر
#خطبه_غدیر
#فقط_به_عشق_علی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
بار خدایا !❤️
از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که یأس از رحمتت، و نا امیدی از مغفرتت و محروم ماندن از فراوانی آنچه نزد توست را در پی دارد🍃🙏
پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!🌼🤲
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
ڪم ڪم سياهے عَلَمت ديدھ ميشود
آثـار خيــمه هاي غمت ديدھ ميشود...
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #سردار_بی_مرز خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) #قسمت_سی_و_چهار سال هفتاد و هفت به عنوان رایزن فره
💔
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
#قسمت_سی_و_پنج
اشرار جنوب تعدادی از نیروهای ما را گروگان گرفته بودند.
جلسه اضطراری به فرماندهی #حاج_قاسم تشکیل شد. اشرار، نیروها را به یک شهرک بین مرز ایران و افغانستان و پاکستان برده بودند که منطقه خودمختاری بود و نیروهای افغانی آنجا مستقر بودند و مےخواستند ایرانی ها را به افغانستان منتقل کنند.
حاج قاسم گفت:
_سران قبایل را دعوت کنید تا صحبت کنیم.
آمدند. جلسه تشکیل شد. حاج قاسم به آن ها گفت:
_زن و بچه های شما در آن شهرک هستند، ما هم نمےخواهیم دخالت کنیم. پس یا کمک کنید اشرار را بگیریم، یا آنها را قانع کنید نیروهای ما را برگردانند.
سران قبایل وقت خواستند و با اشرار صحبت کردند.
سردسته اشرار گفت ۲۴ ساعت وقت بدهید.
#حاج_قاسم پیام را که شنید، گفت:
_نه! فقط تا غروب، امروز تا غروب!
تا غروب، زمانی نبود که اشرار بتوانند تدبیر کنند و حاج قاسم هم کسی نبود که اشرار بتوانند از دست او فرار کنند.
زمانی نگذشته بود که دوربین نگهبانی نشان داد نیروهای گروگان گرفته شده در یک خط راس جغرافیایی به خط شده اند سمت پایگاه!
حاج قاسم هم سرقولش ماند و اشرار را بخشید.
💫 کار ندارم که کسی حرف را قبول دارد یا نه.
حزب وجناح، فرع است. اصل، #ولی_فقیه است.
اصل جمهوری اسلامی است.
این جا جایی است که اگر به خطر افتاد؛
اگر کسی با آن مواجه شد... ما با جان مان با او مواجه می شویم.
آدم ها می آیند و می روند.
#قاسم_سلیمانی مےرود، قاسم سلیمانی دیگری می آید.
احزاب و جریان ها اصل نیستند.
اصل اساسی نگاه دارنده این نظام، ولی فقیه است
با جان مان، با خون ما، از آن دفاع کنیم.. هزارباره!
#سردار_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
#ادامہ_دارد...
📚حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست...
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
آورده است که فردی نشسته بود و یارب میگفت.
#شیطان بر او ظاهر میشود و میگوید:
تا به حال این همه یارب گفتهای،
چه فایده داشتهاست؟
مرد دلش شکست ...
از دعا کردن منصرف شد و خوابید .
شب کسی به #خواب او آمد و گفت:
چرا دیگر یارب نمیگویی؟
جواب داد:
چون جوابی نمیشنوم و میترسم از درگاه خدا مردود باشم.
پس چرا #دعا بکنم؟
گفت:
#خدا مرا فرستاده است تا بگویم این یارب گفتنهایت
همان لبیک و جواب ماست ...
یعنی اگر خدا نخواهد صدای ما به درگاهش بلند شود
اصلا نمیگذارد #یارب بگوییم.!🍃
#یارب
#باخدا_باشیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
کفران نعمت کردهایم😔🤲
#از_ما_محرم_را_مگیر
ما ترک طاعت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ما جُرم بی حد کرده ایم بر نفس خود بد کرده ایم
آری جسارت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ای وجه رَبَّ العٰالَميِن دلتنگی ما را ببین 💔
خود را ملامت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ای صاحب فلک نجات ،🌅🌺 سرچشمه آب حیات
دل را به نامت کرده ایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
حال و هوای شهر ما دیگر هوای روضه نیست
آری جنایت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر🤲🙁
عَبد و غُلامت می شویم، سرمست نامت می شویم
هر صبح سلامت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ای فخر شاهان جهان،🌿🧡 جاروکشی در صحن تان
میل زیارت کرده ایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ای باعث بود و نبود ،
بی مهرتان ما راچه سود؟😞
عرض ارادت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
آقا در این شهر شلوغ، دور از فضای روضه ها 🕌
احساس غربت کرده ایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
در پای این بزم عزا، با دوستان باصفا✨🌈
عُمری رفاقت کردیم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
بی روضه ها افسرده ایم،😞💔
چون لاله ای پژمُرده ایم
میل ضیافت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
عالَم همه دشمن ولی،، آقا کنار نامتان
احساس عِزَّت کردهایم😇🤞
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
وقتی *مُحَرَّم* می رسد ،
بر جان ما غم می رسد🖤
عادت به هیئت کردهایم از ما *مُحَرَّم* را مگیر
ای شاه بانوی دمشق🥀
بی رونق است بازار عشق
ما استعانت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
با کاروان کربلا ،،
از کوفه تا شام بلا
شرح اسارت کردهایم⚔
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
از کوچه ها بازارها ،،
با آن همه آزار ها
غَم را روایت کرده ایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
از سنگها،دشنام ها ،
از شعله ها ،از بامها
ذکر مصیبت کردهایم
از ما *مُحَرَّم* را مگیر
#آقا_به_جان_مادرت ،،🙏
#ما_را_مرانی_از_درت
هرچند غفلت کردهایم😥
از ما *مُحَرَّم* را مگیر.🏴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در روایات داریم هر وقت خدا گفت :
《يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا 》
بگو لبیک .
من دوست دارم بگم ( جانم خدا جان)
یعنی میدونم داری با من حرف میزنی.
امرت رو بگو خدا جونم...
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
حماسه پاوه به روایت شهید چمران
تا آن لحظه که فرمان تاریخی امام صادر شد، ما حالت تدافعی داشتیم؛ اما بعد از فرمان منقلب کننده امام،دیگر جای سکوت و تماشا نبود؛وقت حرکت و قاطعیت و شجاعت بود.
آنجا بود که یک گروه پنج نفری از پاسداران را به فرماندهی اصغر وصالی و چند نفر از اکراد، با یک آرپی جی مأمور کردم که به بالای بزرگ ترین کوه های مسلط بر پاوه بروند و این پایگاه را از دست دشمن خلاص کنند.
به خدا سوگند!
این جوانان آن چنان عاشق و شیفته شهادت پیش می رفتند که برای خود من غیر قابل تصور بود.از روی لبه کوه،تمام قد، با قد برافراشته می دویدند.
دشمن می توانست بایستد و همه آنها را بر خاک بریزد؛زیرا سنگری محکم،قلعه ای محکم بر بالای کوه داشت؛ولی فرمان امام،آن چنان تحولی به وجود آورده بود،
آن چنان ایمانی در دل جوانان ما ایجاد کرده بود و آن چنان خوف و وحشتی در دل دشمن انداخته بود که دشمن می گریخت و دستان ما به سهولت به سوی آنان حمله می کردند؛
بالاخره این قله بلند را به سادگی و به سهولت به زیر سلطه خویش در آوردند.
سه گروه،هر گروه پنج نفر از دوستان خود را تجهیز کردیم و آنها از سه طرف به سمت فرودگاه حمله کردند.
به آنها گفته بودم که بعد از تصرف فرودگاه،تا تپه اول پیش بروند و در بالای تپه مستقر شوند.
آنها تپه اول را تسخیر کردند و به تعقیب دشمن پرداختند؛تپه دوم را نیز به تصرف در آوردند و به تپه سوم رسیدند،تپه ی سوم را نیز تسخیر کردند.همان بیمارستان مخوف را بدون هیچ تلفات و خسارتی،به تصرف خویش در آوردند و دشمن از هر طرف فرار کرد و شهر را تخلیه نمود.
#سالروزحماسه_خونین_پاوه
💕 @aah3noghte💕
💢خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را میکردیم، مدیریت دولت درعرصه #بورس درحال تبدیل شدن به مساله امنیت ملیست!
♦️دستکاری سرمایه مردم در "بازار سرمایه" هر دلیلی که دارد، خیر مردم را شامل نمیشود و بیشتر شبیه اهرم فشار به حاکمیت است.
"شورشِ شهریور" دلیل میخواهد؛ دلسوزان کشور بیشتر دقت کنند!
👌 بورس دست یه دولت کثیف لیبرال هست
راحت میتونه از این بورس برای به آشوب کشیدن استفاده کنه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب #تنها_گریه_کن #اکرم_اسلامی #انتشارات_حماسه_یاران 264صفحه|30000تومان #تخفیف_ویژه#270
💔
#معرفی_کتاب
📚《 من زنده ام》
🔰 تقریظ (یادداشت تایید) آیتالله #خامنه_ای بر کتاب من زنده ام:
✍کتاب من زنده ام را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده #اشک خواندم
و برآن صبر، همت، پاکی و صفای (آن خانم) و بر این هنرمندیِ در مجسّم کردن زیبائی و زشتیها و رنج و شادیها آفرین گفتم.
این کتاب از نوشته هائی است که #ترجمهاش [به زبانهای دیگر] لازم است.
به چهار بانوی قهرمان کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.
خاطرات دوران اسارت معصومه آباد
552 صفحه
#روز_خانواده_اسرا_مفقودین
#بازگشت_آزادگان
#آزادسازی_آزادگان_دفاع_مقدس
#معرفی_کتاب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#jihad
#martyr
شهید شو 🌷
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_112 آشفته و سراسیمه به گوشه ایی از صحن و سرایِ امام حسین پناه برم. همانجا که
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_113
دستم به دستگیره ی در نرسیده، درب باز شد.
دانیال بود.. با چشمانی قرمز و صورتی برافروخته. دیدنِ این شمایل در خاک عراق عادی بود. اما دانیال..
برایِ رفتن عجله داشتم (سلام. کجا بودی تو.. ده بار اومدم هتل که ببینم برگشتی یا نه..
از ترس اینکه بلایی سرت اومده باشه، مردمو زنده شدم..
حسام بهت زنگ نزد؟؟)
نفسی عمیق کشید (کجا داری میری؟)
حالتش عادی نبود. انگار بازیگری میکرد اما من وقتی برایِ کنکاش بیشتر نداشتم. همین که سلامت برگشته بود کفایت میکرد (دارم میرم حرم ببینم میتونم دوستای حسامو پیدا کنم.. دیشب از طرف موکب علی بن موسی الرضا اومده بودن، ما هم با همونا رفتیم زیارت.)
پوزخندی عصبی زدم (فکر نمیکردم امیرمهدی، انقدر بچه باشه که واسه خاطر چهارتا کج خلقی، قهر کنه و امروز نیاد دیدنمون. رفیقت هنوز بزرگ نشده.. خیلی....) ادامه ی جمله ام را قورت دادم.
در را بست و آرام روی تخت نشست (پس حرفتون شده بود.. دیشب که ازت پرسیدم گفتی نه..)
با حرص چشمانم را بستم (چیز مهمی نبود.. اون آقا زیاد بزرگش کرده ظاهرا..
جای اینکه من طلبکار باشم، اون داره ناز میکنه..
حالا چیکار میکنی؟؟ باهام میای یا برم؟)
دانیال زیادی ناراحت نبود؟؟ (حسام یه نظامیه هاا.. فکر کردی بچه بازیه که همه از کار و جاش سردربیارن.. بیا استراحت کنیم، فردا عازم ایرانیم.)
رو به رویش ایستادم (دانیال حالت خوبه؟)
دستی کلافه به صورتش کشید و با مکثی بغض زده جواب داد ( آره.. فقط سرم درد میکنه..)
دروغ میگفت. خیلی خوب میشناختمش.. نمیدانم چرا اما ناگهان قلبم مشت شد و به سینه کوبید.
نمیخواستم ذهنیتِ سنگینم را به زبان بیاورم (دانیال.. مشکلت چیه..؟؟ هیچ وقت یادم نمیاد واسه یه سر درد ساده، صورتت اینجوری سرخ و رگ گردنت بیرون زده باشه.)
تمام نیروی مردانه اش را در دستانِ مشت شده اش دیدم. زیر پایم خالی شد.
کنار پایش رویِ زمین نشستم. صدایم توان نداشت (حسام چی شده، دانیال ؟؟)
اشک از کنار چشمش لیز خورد. روبه رویم نشست و دستانم را گرفت (هیچی.. هیچی به خدا.. فقط زخمی شده.. همین.. چیز خاصی نیست.. فردا منتقلش میکنن ایران..)
کلمات را بی قفه و مسلسل وار میگفت.
چه دروغ بچه گانه ایی.. آن هم به منی که آمین گویِ دعایش بودم.
حنجره ام دیگر یاری نمیکرد. با نجوایی از ته چاه درآمده میخِ سیلِ چشمانش شدم. (شهید شده، نه؟؟)
قطرات اشک امانش بریده بود و دروغ میگفت.. گریه به هق هق اش انداخته بود و از مجروحیت میگفت.. از ماجرایِ دیشب بی خبر بود و از زنده بودنش میگفت..
تنم یخ زده بود و حسی در وجود قدم نمیزد..
دانیال مرا در آغوش گرفته بود و مردانه زار میزد.. لرزش شانه هایش دلم را میشکست..
شهادت مگر گریه کردن داشت؟؟ نه..
اما ندیدنِ امیرمهدیِ فاطمه خانم چرا.
فغان داشت.
شیون داشت.
نالیدن داشت.
دانه های اشک، یکی یکی صورتم را خیس میکردند..
باید حسام را میدیدم. (منو ببر، میخوام ببینمش..)
مخالفتها و قربان صدقه رفتن های دانیال هیچ فایده ایی نداشت، پس تسلیم شد.
از هتل که خارج شدیم یک ماشین با راننده ایی گریان منتظرمان بود.
رو به حرم ایستادم و چشم دوخته به گنبد طلایی حسین (ع) که شب را آذین بسته بود، زیر لب نجوا کردم (ممنون که آرزوشو برآورده کردی آقا.. ممنونم..)
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💕