eitaa logo
شاهکار ادبی
25 دنبال‌کننده
236 عکس
23 ویدیو
1 فایل
گذشت کار من و یار، شهریارا لیک در این میان غزلی ماند شاهکار از من ارتباط با ادمین: @MaABC11 خوشحال می شویم ابیات شاهکار را برای ما بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز چو حلقه مانده بیرون دریم با حلقه حریف گشته همچون کمریم چون حلقهٔ چشم اگر حریف نظریم باید که ازین حلقهٔ در درگذریم @shahkar_adabi
بی قرار توام و در دل تنگم گِله هاست آه بی تاب شدن ، عادت کم حوصله هاست همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست @shahkar_adabi
پُر نقش تر از فرشِ دلم بافته ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله ها را @shahkar_adabi
پلکی بزن‌ ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی‌ @shahkar_adabi
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود @shahkar_adabi
اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد @shahkar_adabi
"داو" دادن یعنی در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن؛ نوبت‌دادن.
جانم دریغ نیست ولیکن دلِ ضعیف صندوق سِرّ توست نخواهم که بشکنند @shahkar_adabi
این کشته ی فتاده به هامون، حسینِ توست وین صیدِ دست و پا زده در خون، حسینِ توست @shahkar_adabi
نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی @shahkar_adabi
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
آن که پرنقش زد این دایره مینایی کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد @shahkar_adabi
داد جا در دست، چون خاتم، سلیمان، مور را عزت افتادگان از صاحبِ دولت بجاست @shahkar_adabi پ.ن: تصویر برای روز اربعین 1397 (30 اکتبر 2018) است که می توانید با استفاده از گوگل ارث و تنظیم تاریخ، این تصویر را ببینید.
هدایت شده از استوری مذهبی
نوبت حسین آمد، کآورد به میدان رو نُه فلک به جوش آمد، منقلب دو عالم شد @shahkar_adabi
خاکساران بیشتر از فیضْ قسمت می‌برند كلبه‌ی دیوار کوتاهان پر از مهتاب بود @shahkar_adabi
گر نگنجید به ظرفم غمِ او، خُرده مگیر من یکی قطره و سامانِ غمشْ دریا بود! @shahkar_adabi
میان عاشق و معشوق، اگر باشد بیابانی درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی @shahkar_adabi
در راه او نشستیم چندان‌ که خاک‌ گشتیم زین بیشتر چه باشد صبرآزمایی ما @shahkar_adabi
منم پَرِ افتاده ی پرنده ای که پرواز کرده است... @shahkar_adabi
لباس نو نخریدم به شوق آن روزی که رنگ پیرهنم را تو انتخاب کنی @shahkar_adabi
چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا چشمانت می‌گویند "لا" ابروت می‌گوید "نَعَم" @shahkar_adabi
مرغْ سان از قفسِ خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کُنَد شهبازم @shahkar_adabi
ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما @shahkar_adabi
و من مسافرم، ای بادهای همواره! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید. @shahkar_adabi