🔻دیوان «کمالالدین اهلی ترشیزی» با تصحیح و تحقیق دکتر «سیدوحید سمنانی» منتشر شد
▪️جناب آقای دکتر #سیدوحید_سمنانی، موسسۀ شهرستان ادب و همکارانتان در این موسسه، انتشار دیوان #کمال_الدین_اهلی_ترشیزی با تصحیح و تحقیق شما را تبریک میگوید.
امیدواریم در راه خدمت به فرهنگ و ادب این مرز و بوم همواره موفقیتهای بیشتری کسب کنید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آواره و کلبه
(این شعر را #گئورگ_تراکل سروده است. امّا بعدها فیلسوف بلندآوازه #مارتین_هایدگر آن را در مقالۀ «نطق» دستمایۀ تفسیری از ذات زبان کرده است. این شعر را به مناسبت زادروز هایدگر با ترجمۀ دکتر #محمدهادی_محمودی منتشر میکنیم)
▪️چون برف بر دریچه میبارد،
آواز ناقوس غروب بلند میشود.
سفره بسی را آماده است
و خانه سراسر مهیا است.
آوارگانی چند
از پی راهی تاریک به درگاه میرسند.
زرفام شکوفه میدمد، بر درخت مبارک
از زمین میجوشد آب خنک.
خاموش قدم به درون میگذارد آواره؛
درد سنگ بسته بر آستانه.
آنجا میدرخشند در نور ناب
بر سفره نان و شراب.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سپتامبر خشک
(داستانی کوتاه از #ویلیام_فاکنر به مناسبت زادروز خالق #خشم_و_هیاهو)
▪️«چو، یا خبر، یا هر چه بود، در آن غروب خونین ماه سپتامبر، که از پی شصت و دو روز بیباران میآمد، مانند آتشی که به علف خشك بیفتد در شهر پیچیده بود. صحبت از میس مینیکوپر و يك نفر سیاه پوست بود. حمله کرده، اهانت کرده، تهدید کرده: هیچ کدامشان درست نمیدانستند چه اتفاقی افتاده است؛ همهشان در آن شب يكشنبه در آن مغازۀ سلمانی جمع بودند و بادبزن سقفی کار میکرد، بدون آن که هوا را خنك كند، و هوای کثیف را، در امواج مکرر بوی ماندۀ پماد صورت و روغن سر و نفس و عرق تن خود آنها، روی سر آنها برمیگرداند.
سلمانی گفت: "منتها ویلمیز نبوده." مرد میانه سالی بود، لاغر، به رنگ ماسۀ صحرا، با چهرهای ملایم، که داشت صورت يك مشت را میتراشید. "ویلمیز رو من میشناسم. سیاه خوبیه. میس مینیکوپر رم من میشناسم"...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11700
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
37.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ابریشم_شعر
▪️شناخت #مولوی
(سخنرانی دکتر #قربان_ولیئی در اردوی #آفتابگردان_ها، به بهانۀ روز بزرگداشت مولانا جلالالدين بلخی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻غم هجر
(شعری از #مولوی در پرونده #شعر_پاییزی به مناسبت بزرگداشت جلالالدین محمد بلخی)
▪️ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا
سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت
چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا
آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو
غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا
خوش بخرام بر زمین تا شکفند جانها
تا که ملک فروکند سر ز دریچه سما
چون که شود ز روی تو برق جهنده هر دلی
دست به چشم برنهد از پی حفظ دیدهها
هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی
از دی این فراق شد حاصل او همه هبا
زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما
بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی
کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا
گفت چگونهای از این عارضه گران بگو
کز تنکی ز دیدهها رفت تن تو در خفا
گفت و گذشت او ز من لیک ز ذوق آن سخن
صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا
☑️ @ShahrestanAdab
🔻دامن حقیقت را حقیقتجویی فلاسفه به دروغ آلوده کرده است
(نظری بر رمان #دن_کیشوت به قلم #محمدقائم_خانی، به مناسبت زادروز #میگل_د_سروانتس)
▪️«سروانتس به روایت مشهور، خالق اولین رمان است. یعنی اولین داستان که ویژگیهای داستانهای مدرن را داراست. درباره اثر مشهور او "دن کیشوت" سخنان زیادی گفته شده و تحلیلهای زیادی انجام شده است. ویژگیهای کار به گونهای است که از منظرهای متفاوت میتوان به آن پرداخت. یکی از آنها توجه به تسخری است که او به اصل سالک گذشته میزند. معمولاً چنین چیزی بدیهی پنداشته میشود. و بسیاری این تسخر را نوعی مژدهگانی شروع دنیای جدید میدانند. اما جدای از این نقیضهتشویقی، آیا پس پشت تمسخرهای او میتوان نشانهای مبنی بر سخنی ایجابی پیدا کرد؟ و حتی بالاتر، آیا ممکن است حکمتی در گوشه پنهان این هجویه وجود داشته باشد؟ آیا دن کیشوت سخنی است صرفاً بر پایه تسخر، چونان داستانهای پستمدرن نقیضهمحور قرن بیستم؟ یا آن که سخنی در این کتاب هست که او را در ابتدای دوره جدید قرار میدهد؟ آیا در فاصله بین واقعگرایی روایت و شخصیت مضحک دن کیشوت، چیزی غیر از تمسخر نیز وجود دارد؟ یکی از بهترین نقاط داستان برای پرداختن به این سوال، توجه به فصلهای ۳۳ تا ۳۵ کتاب اول است. جایی که کشیش داستان "کنجکاو بیتدبیر" را برای بقیه حضار میخواند...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11703
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی #علیرضا_قزوه
(بند سوم ترکیب بند عاشورایی #با_کاروان_نیزه، بهطور اختصاصی از رسانۀ #شهرستان_ادب)
🔗 فیلم کامل این شعرخوانی را در صفحۀ آپارات شهرستان ادب مشاهده نمایید:
www.aparat.com/shahrestanadab
🔗 آثار «علیرضا قزوه» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشان
(شعری از دیوان #اهلی_ترشیزی با تصحیح دکتر #سیدوحید_سمنانی)
▪️از دود آه بر سر ما سایبان بس است
خرگاه لاجوردی ما آسمان بس است
ما را که هست از آتش هجران دلی کباب
خونابِ دیده، هم می چون ارغوان بس است
گر محو شد ز تختۀ هستی نشان من
نام تو بر صحیفۀ دل جاودان بس است
ور نیست در حریم وصال تو ره مرا
روی نیاز مانده بر آن آستان بس است
گر سوختم به داغ تو شادم که روز حشر
در خیل بندگان تواَم، این نشان بس است
گر نیست غیر درد و غم از عشق حاصلم
حاصل مرا ز دنیی و عقبی همان بس است
ما را امید زندگی از آب خضر نیست
یک جرعه می ز ساغر پیر مغان بس است
اهلی اگرچه نیست تو را دست زرفشان
درها به کف ز خامۀ گوهرفشان بس است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نقد و بررسی رمان #طاعون اثر #آلبر_کامو
(دومین نشست از سری میزگردهای آزاد ادبی «درنگ» با محور "یاریگری" و با حضور #ابراهیم_اکبری_دیزگاه، #علیرضا_سمیعی و #محمدقائم_خانی در معاونت فرهنگی هنری حوزه نمایندگی ولی فقیه جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی برگزار شد)
▪️«...اصلیترین خاصیٌت رمان، آئینهگی است. رمان، شما را به خودتان نشان میدهد تا با دیدن خودتان، زوایای پنهانتان را پیدا کنید. اگر قبل از شیوع کرونا "طاعون" را میخواندید یک اتٌفاق در شما میافتاد و اگر در زمان کرونا آن را بخوانید، وضعیٌت فرق میکند. شما میتوانید خودتان را جای شخصیٌتهای این رمان بگذارید. آیا "تارو" هستم که فرار کنم یا دکتر "ریو" که بمانم و به مردم کمک کنم؟ آیا شبیه کشیش "پانلو" هستم و به وظایف دینیام عمل میکنم؟ وقتی خودم را در آینهی این رمان میبینم، زاویهای از خودم را کشف میکنم و با کشف خودم میتوانم در جامعهام درست زندگی کنم. اتٌفاقاً در موقعیٌتی که هستیم این رمان بیشتر به ما کمک میکند که چه واکنشی به وضعیٌتی شبیه به "طاعون" داشته باشیم...»
🔗 مشروح این نشست را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11705
☑️ @ShahrestanAdab
42.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی #مرتضی_حیدری_آل_کثیر
در مراسم پیاده روی #اربعین #کاروان_شاعران_و_نویسندگان_ایرانی، آبان ۱۳۹۶
☑️ @ShahrestanAdab
🔻صدای تو
(به مناسبت درگذشت زندهیاد استاد #محمدرضا_شجریان و به مناسبت زادروز استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از استاد «شفیعی کدکنی» که به مناسبت هفتاد سالگی استاد «شجریان» سروده بودند، بهروز میکنیم)
▪️بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب ارچه های و هو کند، زِ خویش شستوشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای توست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن صفیر نغمههای توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻موکب مارمولکی
(داستانی کوتاه از #مریم_مطهری_راد به مناسبت #اربعین حسینی در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«ساعت یک ظهر روز چهارم، عمود ۱۷۰ را رد کرده بودیم که سرگروه اعلان استراحت داد. از خدا خواسته چپیدیم تو یکی از موکبها که هر چی از بیرون آرام به نظر میرسید داخل شلوغ و ملتهبی داشت. خانمها با اسباب و اثاثیه و بچه هر کدام جایی گرفته بودند و انگار سیم خاردار دورشان کشیده باشند با احتیاط از کنارشان رد میشدیم. اگر کمی زودتر بود یا اگر اینقدر خسته و کوفته نرسیده بودیم اینجا نمیماندیم و میرفتیم دنبال موکب خلوتتری! ولی تصمیم گرفته بودیم هرطور شده همینجا گوشهای هرچند دنج نباشد پیدا کنیم و حتی نشسته کمی بخوابیم. دوستان، هرکدام برای خودشان جایی باز کردند. من، هدف را گوشۀ بالای اتاق، سمت راست قرار دادم و با ببخشید، عذرخواهی میکنم و شرمندگی از روی سر و کلۀ مردم رد شدم. تا پا گذاشتم تو مکان مورد نظر، زنی که پوشش عربی داشت با خشونتی غیرعادی، انگار از مرز و ناموسش دفاع میکرد به زبان خودشان سرم داد کشید و خواست از دور و برش دور شوم...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
Shahrestanadab.com/Content/ID/11706/
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
37.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ابریشم_شعر
▪️شناخت #حافظ
(سخنرانی دکتر #کاووس_حسن_لی در اردوی #آفتابگردان_ها، به بهانۀ روز بزرگداشت حافظ شیرازی)
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پناه
(شعری از حضرت #حافظ)
▪️ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت
به طلبکاری این مهرگیاه آمدهایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امین
به گدایی به در خانه شاه آمدهایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم
حافظ این خرقه پشمینه بینداز که ما
از پی قافله با آتش آه آمدهایم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻میخواستم قصهای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند
(نشست نقد و بررسی داستان #وضعیت_بی_عاری با حضور #حامد_جلالی، #محمدهادی_عبدالوهاب و #محمدقائم_خانی در کتابفروشی بهنشر)
▪️«...فرم و محتوا باید تهنشین شود در جایی، شاید در ناخودآگاه هنرمند. به شخصه موقع خلق من فقط و فقط به این فکر می کردم قصهای بگویم که مردم از خواندنش لذت ببرند. جالب است بعداً وقتی خودم به کار رجوع میکنم، شگفتزده میشوم که این را اینجا گفتم، در حالی که آن موقع اصلاً در ذهنم نبود. نمونهاش این است که آقای خانی وقتی در جلسهای از هزار و یک شب صحبت کردند من گفتم که چه نکته جالبی دارد میگوید، بعد رفتم آن فصل را خواندم دیدم من اصلاً آنجا نوشتهام. اینقدر به لحظة لذت بردن خودم و مخاطب فکر میکردم اصلاً در ذهنم نبود که این تکنیک را به کار بردهام.
من بعد از چهل سال یک رمان نوشتم. یک جوان ۱۵ ـ ۲۰ ساله نیستم. چهل سال هنرهای مختلفی کار کردم، کتابهای مختلفی خواندم، حتما اینها رفتند یک گَل و گوشه در ذهنم نشستهاند...»
🔗 متن کامل این نشست را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11711
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«جمیله سادات کراماتی»، شاعر توانمند مشهدی درگذشت
▪️متاسفانه باخبر شدیم سرکار خانم #جمیله_سادات_کراماتی، شاعر توانمند مشهدی، صبح امروز در اثر ابتلا به بیماری سرطان دار فانی را وداع گفتند.
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب و مجموعه شاعران همراه با این موسسه، درگذشت ایشان را به خانواده محترم کراماتی تسلیت میگوید و برای آن مرحومه از خدای متعال رحمت و مغفرت طلب میکند.
گفتنیست از ایشان مجموعه شعر «ماه را دوست دارم که شبهایت را...» بهجامانده است.
☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعرخوانی سید #حمیدرضا_برقعی
(در ستایش پیامبر اسلام به مناسبت سالروز رحلت #حضرت_محمد صلیاللهعلیه، حلقۀ شعر #آفتابگردان_ها، دی ۱۳۹۳)
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شه ذوالعطا
(شعری از #امیرحسین_کمال_زارع -اعضاء دوره هفتم #آفتابگردان_ها- به مناسبت شهادت #امام_حسن مجتبی علیهالسلام)
▪️«آیینۀ جمال و جلال خدا، حسن
مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن
سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن
پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن
در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن
مهرش کنار چشمۀ چشمش روان شده
کوه کرم، اَريكۀ آتشفشان شده
«حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ» شده
خِجلتزده سپهر، کران تا کران شده
بر سفرهاش نشسته امیر و گدا، حسن
خاک درش به فرق شهان تاج افتخار
گوید تبارکالله از این خلق، کردگار
چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار
«آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»
سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن
افتاده دل به دام سیهزلف در شکن
کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن
ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن
کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن
وِرد لب غریب به هر کوی «یاحسن!»
نقاش جان! به صفحۀ خاکش حرم بکش
دستی برآر و خط عدم روی غم بکش
پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش
خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش
هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن
مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل
نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل»
شمشیرِ شيرِ معركۀ شیر با جمل
خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل
تا پا نَهَد به معرکۀ اشقیا، حسن
او را جمال طلعت شمسش زبانزد است
مهرو، کشیدهابرو و گیسو مُجَعّد است
در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11716
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قهرمانها اجارهنشین اند
(یادداشت #محمدهادی_عبدالوهاب بر #اجاره_نشین_خیابان_الامین اثر تازۀ #علی_اصغر_عزتی_پاک)
▪️«...اسطوره به تکرار زنده است. تکراری که در دل رؤیا و تخیل و قصه، ولی گاه در واقعیتِ محض بازآفرینی میشود. احتمالا روزی دست تقدیر، در خانه ما را هم خواهد زد. در این بین نقش روایت اهمیتی اساسی دارد. چه بسیار اسطورههایی از تاریخ این ملت که عدم و ضعف روایت و روایتگر، پیوندشان زده به خاک و فراموشی. و چه بسیار برساخته تخیلی از اسطورهها و کهنالگوها که ادبیات و سینمای غرب در طَبق اخلاص به جهان عرضه کرده و آرمان و تاریخش را به این ستونها استوار ساخته. به راستی اگر دوربین آوینی، جنگ ما را روایت نمیکرد، چه تحریفها و تناقضها و ابهاماتی که دامن جوان جنگندیده را نمیگرفت و چه سیاستمدارانی که با وارونهسازی تاریخ، سورنوشت ملتی را تغییر نمیدادند. این "اجاره نشین" از آنهاست که باید ادامه داد. از آنهاست که رفته کسی را که تورلیدر حرمهای سوریه بوده، گیر آورده و از زیر زبانش سرگذشت یک قهرمان بیرون کشیده. قهرمانی که حالا در گوشه گوشه شهر، به شکل پیرمرد میوهفروش، لولهکش اجارهنشین و کارمند اداره بایگانی نشسته و منتظر قلم جستجوگر و زبان روایتگری است که بشنود و بنویسد و دانهدانه این پازلهای گمشده تاریخ معاصر ایران را سرجایش بگذارد.»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11713
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻«جمیله سادات کراماتی»، شاعر توانمند مشهدی درگذشت ▪️متاسفانه باخبر شدیم سرکار خانم #جمیله_سادات_کرا
🔻نذر ضریح
(شعری از زندهیاد سرکار خانم #جمیله_سادات_کراماتی در سالروز شهادت #امام_رضا علیهالسلام)
▪️دلم گرفته چگونه تو را صدا نکنم
غریب و غمزده باشم رضا رضا نکنم
غریب و غمزده باشم میان صحنوسرا
دلم، کبوتر پربسته را رها نکنم
شکستههای دلم را چگونه همسایه
روانۀ حرم و گنبد طلا نکنم
به شکوه با گله گفتم نگاه کن گفتی:
به زائر حرمم میشود نگاه نکنم
دلم که نذر ضریح تو بود آوردم
به نذر خویش مگر میشود وفا نکنم
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شهسواری: ایرانشهر وامدار خاطرهنویسان و نویسندگان پیش از خود است
(نشست رونمایی سه جلد اول رمان #ایرانشهر با حضور #محمدحسن_شهسواری و #علی_اصغر_عزتی_پاک)
▪️«...معمولاً اسم گذاشتن برایم بسیار سخت است و این کتاب نیز تا مدتها اسم نداشت. ایرانشهر اسم بزرگی بود و بضاعت من اندک. ظرف و مظروف به هم نمیخورد اما وقتی جلوتر رفتم و فهمیدم قرار است چه رمانی بنویسم به خودم قول دادم حاصل چیزی شود که در خور این نام باشد. فضای رمان هم این اجازه را به من میداد. از صدسال پیش جنوب خوزستان مرکز اقوام ایرانی بوده است؛ آبادان به خاطر پالایشگاه و خرمشهر به خاطر بندر بودنش. و نیز وقتی جنگ شروع شد مردم از تمام نقاط ایران برای دفاع به آنجا آمدند.
بیش از ده کتاب در حوزه خاطرات جنگ منتشر کردهام که برخی از آنها در همین ایرانشهر استفاده شده. مثلا خاطرات یکی از کلاهسبزهای نوهد که ۲۱ ساعت با او مصاحبه کردم. ضمن آن که فصلهای مبسوطی در اولین و ششمین رمانم در جنگ میگذرد...»
🔗 مشروح این نشست را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11707
🔗 «ایرانشهر» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
www.adabbook.com
☑️ @ShahrestanAdab
32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعرخوانی دکتر #اسماعیل_امینی در دومین شب از #شب_های_شعر_اعتراض، ویژه #شعر_طنز
#شعر_اعتراض
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شیخی ظلمات
(شعری از #احمد_میراحسان)
▪️«شیوخی از شوخ و عفونت
شوخیای تاریخ
درهم شدۀ پلشتی و
شوریده مغزی
فرمانروای نیابتی نفت سیاه و کوفت و ظلمات دل،
آخرین
از آل نهی شدهها و منکرات و نکراء
وزش شهوات و هیچ
دلقکی برده
که سلطان نامت دادهاند
وزش شهوات و بزدلی
این تنها پیراهنت نیست که تنپوش فاحشگان است
جسمت در صحنه جهان استریپ تیز میکند
روحت برهنه میشود
و این قلب هرجایی که یک دنیا را به تماشا میخواند:
شب فروافتاده بر عقلی هدرست
پیچاپیچ روده پر از مدفوع به جای مغز
نوکری با تاجعمامهای از آتش
چهرهای با هفت پستان سگ هار
با قلادهای تا سعیر
با تقدیری ملعون
این توست غلامی که امیر امارات نانت دادند
فرمانروای اوهام جنایت و دم شیاطین
درنده آموختۀ هند جگرخوار
حیوان دستاموز سرمایه جهانی
دنبالۀ بنیامیه
ادامه یزید
سرخباد کوه صهیون و خون دامنگیر کودکان یمن،
چشمانت، را لو میدهد
فرمانروای فاضلاب دنیای دون
موش بویناک جنایت و خیانت
وزغ باد شدهای که پنداشته گاو است...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11721
☑️ @ShahrestanAdab