eitaa logo
شهرستان ادب
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
297 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرستان ادب
🔻شجاعت برای حرکت از تیپ به شخصیت ( سوژۀ تازه‌ترین یادداشت است. این رمان نوشتۀ است و روایتی است از دو مرد از دو طیف متفاوت جامعه. ) ▪️ «... معمولاً وقتی قرار است در دوران مدرسه به سراغ چنین شخصیت‌هایی بروند، معلم دلسوزی را به تصویر می‌کشند که قصد راهنمایی بچه‌ها به راه درست را داشته و از هیچ کوششی برای نیل به این هدف مضایقه نمی‌کند. باز هم تصویری کلیشه‌ای و باز هم تکرار و تکرار... این معلم دلسوزِ مهربان، تصویر دروغی است که دهه‌ها به جامعه ارائه شده است؛ چون معلم‌ها و نظام آموزشی جدید دستاورد روشنفکران در دورۀ رضاخان بوده و نویسندگان نیز از همین‌طبقه برخاسته‌اند، کمتر کسی سعی کرده تا واقعیت‌های نظام آموزش‌وپرورش را به تصویر بکشد. انگار در اقدامی هماهنگ، همه در برابر واقعیت این نظام آموزشی در ایران سکوت کرده‌اند و با دروغ بزرگ «معلم دلسوز» مسیر بقای این نظام را هموار کرده‌اند. واقعیت آموزش‌وپرورشی که رضاخان راه انداخت، همانند خود استبداد بود و تکثیر کلیشه‌ها. رضاخان مستبد بود و پیشرفت را در تکثیر کلیشه‌ها در تعداد زیاد می‌دید. آموزش‌وپرورشی هم که روشنفکران در حکومت او تأسیس کردند، سراسر استبدادی بود و تنها هدفش، تولید آدم‌های تکراری در جامعه بود. زهرا شاهی در این‌کتاب به‌خوبی از این تصویر کلیشه‌ای دروغین فاصله گرفته و معلمی مستبد و ناکارآمد و نیز شاعری شکست‌خورده، آفریده که کاری جز اعمال خشونت به بچه‌ها ندارد و به تنها چیزی که نمی‌اندیشد، رشد بچه‌هاست. نویسنده با شجاعت، کلیشۀ دروغین معلم دلسوز را کنار گذاشته و تصویر دقیق دبیر مستبد را برگزیده است... » ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9925 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 هفت شعر به یاد زلزلۀ بم (در ساعت ۵:۲۶ بامداد ۵ دی ۱۳۸۲ شهر و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را زلزلهای به قدرت ۶٫۶ ریشتر لرزاند و تنها در چند ثانیه ۴۰هزارنفر کشته، ۳۰هزارنفر زخمی و هزاران نفر بیخانمان شدند. طبق آمار رسمی ۹۰ درصد از ساختمان‌های شهر بم ۱۰۰ درصد تخریب شد. فاجعه آن‌قدر بزرگ بود و هست که اکنون پس از 15 سال، هنوز بهت و اندوهش برای بسیاری از مردم تازه است. بم رفت (مانند آخرین کاروانی که رفته بود از آن دو هزار سال پیش از این) و سایۀ دراز بارو بی بارو ماند ... (زندهیاد ) شاعران بسیاری تحتتأثیر این حادثۀ اندوهبار شعر سرودهاند. چه از سر سوگواری، چه همدردی، چه عبرت، چه گلایه ... هر شاعر با زبان و نگاه خودش سعی در ثبت این غم بزرگ و ملی ایرانیان کرده بود. امروز در سالگرد این زلزلۀ غمبار، به مرور هفت شعر مرتبط با زلزلۀ بم در آنروزها، از هفت شاعر ایرانی میپردازیم. شاعران این شعرها عبارتاند از: زندهیاد ، ، زنده‌یاد ، ، ، و .) ▪️ علیرضا قزوه : زمين را میکشند از زير پامان مثل بم يکروز نمیبينيم در آيينه خود را صبح‌دم يکروز قيامت میشود صد بار از بم بيشتر ، يک صبح بساط هفت گردون باز میريزد به هم يکروز حدوثی ناگهان خواب جهان را برمیآشوبد حياتی تازه خواهد يافت آدم از عدم ، يکروز دوباره ساعت صبح قيامت زنگ خواهد زد سواری میرسد ناگاه از سمت حرم يک روز به قدر پلک بر هم خوردنی آخر به خود آييد به فکر مرگ باشيد آی مردم دستکم يکروز ادامۀ این شعرها را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6116 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻اختتامیه #سومین_کنگره_قلم_های_بیدار گرامیداشت #شهید_حججی 6دی کارگاه ترانه: 3تا5عصر(اصفهان) شب شعر:18:30 تا20:30(نجف آباد) باحضور #علی_محمد_مؤدب #محمدرضا_طهماسبی و شعرای برگزیده ☑️ @ghalamhaye_bidar ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نشست نقد و بررسی مجموعه شعر #سیاه_مست_سایه_تاک سروده #مرتضی_امیری_اسفندقه در خبرگزاری مهر برگزار می‌شود 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9920 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خلاصه‌ای از سخنرانی #آیت_الله_جوادی_آملی درباره #فردوسی و اهمیت حماسه در شعر عصر انقلاب اسلامی ▪️در تازه‌ترین مطلب #پرونده_پرتره_فردوسی سخنرانی اخیر آیت الله جوادی آملی (29 آذر 1397) درباره ی فردوسی و اهمیت حماسه در شعر عصر انقلاب اسلامی را می بینید. فیلم کامل این سخنرانی را در آپارات شهرستان ادب ببینید: 🔗 aparat.com/v/8NKch ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 پرونده‌کتاب «کجا بودی الیاس» در سایت شهرستان ادب گشوده شد ▪️دیروز، پنجم دی‌ماه، سالگرد عملیات بود. عملیاتی که در سال 1365 انجام شد و با شکست مواجه شد. لو رفتن این عملیات منجر به شهادت تعداد زیادی از رزمندگان ما شد که برخی منابع تعداد آن‌ها را حداقل هزارتن برشمرده‌اند. سی‌سال بعد از عملیات کربلای چهار، اجساد مطهر 175 شهید غواص در منطقۀ ابوفلوس عراق کشف شد که با دستان بسته به شهادت رسیده بودند. تشییع پیکر این شهدا در سال 1394 یکی از پرشکوه‌ترین مراسمی بود که تاکنون برگزار شده بود. تألم جمعی مردم از این کشف ناگهانی، بار دیگر فرهنگ شهادت را در یاد و خاطرۀ شهر زنده کرد. شهدایی که زنده‌به‌گور شده بودند، با دست‌های بسته... . کشف اجساد مطهر این شهدا بازخوردهای متفاوتی در میان قشر هنرمند داشت. عده‌ای با قلم و دست و زبان به انعکاس این حادثه پرداختند. شعرهایی در این خصوص منتشر شد، تابلوهای نقاشی کشیده شد و داستان‌هایی نگاشته شد. مؤسسۀ شهرستان ادب نیز در سال 95 کتابی با نام منتشر کرد که شامل داستان‌هایی از نویسندگان مختلف با موضوع بود. این کتاب با 12 داستان خود توانست به‌سرعت خوانده و دیده شود و حادثۀ شهدای غواص کربلای چهار را، به ثبت برساند. سایت شهرستان ادب نیز در سالگرد عملیات کربلای چهار، دوازدهمین پرونده‌کتاب خود را به کتاب «کجا بودی الیاس» اختصاص داده است و یاد و خاطرۀ شهدای این عملیات،‌ به‌خصوص شهدای غواص را گرامی داشته است. این پرونده اکنون شامل چند یادداشت و خبر است و طی روزهای آینده نیز با مطالب تازه‌ای به‌روز خواهد شد. شما برای مطالعۀ مطالب این پرونده می‌توانید به صفحۀ اختصاصی آن نیز مراجعه کنید: 🔗 www.shahrestanadab.com/کجا-بودی-الیاس ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 داستانِ رجعتی پیامبرگونه ( طی یادداشتی به معرفی کتاب پرداخته است که در این صفحه از پرونده‌کتاب کجا بودی الیاس به خوانش آن می‌پردازیم.) ▪️ «... کتاب‌ «کجا بودی الیاس؟» که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه در رابطه با شهدای دست‌بستۀ غواص است و توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده‌است، تلاشی جمعی‌ست از جانب نویسندگانی که می‌خواستند با عمل خود از سرنوشت بنی‌اسرائیل دوری گزینند و شاید به‌همین‌خاطر این نام را برای کتاب‌شان برگزیدند! داستان‌های کتاب مختلف‌اند و هرکدام قلم و سبک و فضای خودش را دارد و وجه اشتراک همۀ آن‌ها در ارتباط‌شان با شهدای غواص است. هرکدام داستانی را می‌گوید از کسانی در گوشه‌ای از این‌دنیای پیچیدۀ‌ متصل به‌هم، که به‌نحوی پرشان به پر «سلسله موی دوست» گرفته ‌است و در این «حلقۀ دام بلا»‌ گرفتار آمده‌اند. یکی از افسری عراقی می‌گوید. دیگری بر زبان زنی فروشنده در مترو تهران جاری می‌شود و آن یکی را یکی از شهدا تعریف می‌کند... » ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9930 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 فکری برای مردم (ستون شعر شهرستان ادب را تازه می‌کنیم با شعری اجتماعی از زنده‌یاد . عمرانی در این شعر مسئولان را مورد خطاب قرار می‌دهد و آن‌ها را به دقت در احوال مردم دعوت می‌کند.) ▪️ ای سربلند، دور و برت را نگاه کن فکری برای مردم فردای راه کن یا صبح را برای شکفتن زمان بده یا روزگار اهل دغل را سیاه کن گردت گرفته‌اند پلنگان غزال رنگ بشکن حصار و دین‌شکنان را تباه کن در کاروان هم‌سفرت اهل دل کم است دفع فساد فتنه‌گزاران چاه کن با پیر در مسیر ولایت قدم بزن ذوق زلال آینه را رسم راه کن تا ابرهای فاصله را دربدر کنی تردیدهای نوشده را غرق ماه کن دشمن اگر نگاه تو را اشتباه خواند از دل به قصد غربت حق اشتباه کن تا با تو جاودان شود این خاک سربلند ای سربلند، دور و برت را نگاه کن ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 «پرسونا» در شعر فروغ (امروز، هشتم دی‌ماه، زادروز است. شاعری که اگرچه عمر طولانی نداشت، اما در شعر فارسی درخشید و جاودان ماند. به این مناسبت، یادداشتی می‌خوانیم از خانم ، که به بررسی مفهوم در شعر فروغ پرداخته است. ) ▪️ «... یونگ از پرسونا به شخصیت بیرونی و اجتماعی فرد تعبیر کرده است. آن‌جاکه سیمای آدمی، مقبول طبع او نباشد، پس ناگزیر و بنا به مصلحت‌اندیشی، برای ایفای نقش با پنهان‌شدن در پشت نقاب، به سخن‌گفتن می‌ایستد. ... شعر «کسی که مثل هیچکس نیست» با روایت فروغ از یک‌خواب گنگ و نامفهوم آغاز می‌شود و از آن‌جاکه از زبان یک‌کودک پریشان بر می‌آید، با منطقی منطبق بر همین احوال بیان می‌شود. خوابی که تحقق و تعبیر آن با اتکای به نشانه‌ها و باورهای عوامانه و رایج در فرهنگ ما امکان‌پذیر است؛ یعنی عباراتی نظیر این سطور: «و پلک چشمم هی می‌پرد/ و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند/ و کور شوم اگر دروغ بگویم...». پرحرفی، بدیهه‌گویی و توضیح واضحات، همین‌طور تکرارهایی که بیشتر به‌نظر می‌رسد ناشی از حرافی‌های کودکانه و به‌قصد تخلیۀ روانی باشد تا یک‌صنعت و آرایۀ ادبی. ضمن این‌که با تأکید، از وقوع رویدادی عظیم خبر می‌دهد: کسی می‌آید/ کسی می‌آید/ کسی دیگر/ کسی بهتر/ کسی که مثل هیچ‌کسی نیست/ مثل پدر نیست/ مثل انسی نیست...». حتی چنان‌که می‌بینیم ویژگی‌هایی که فروغ برای قهرمان آرمانی‌اش نام می‌برد، مطابق با معیارهای کودکانۀ اوست: این‌که قدش از درخت‌های خانۀ معمار هم بلندتر باشد، از پاسبان و صاحب‌خانه نترسد و بتواند تمام حروف‌های سخت کلاس سوم را آن هم با چشم بسته بخواند و بی‌آن‌که کم بیاورد هزار را از روی بیست‌میلیون بردارد... » ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9935/ ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 خواب دریچه ( در مدت کوتاه شاعری‌ خود، سبک شعری‌اش را یافت و به سمت گرایش پیدا کرد. دفتر شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نیز، که مهم‌ترین دفتر شعر اوست، در قالب سروده شده است. با وجود این، فروغ از جمله شاعرانی بود که با قالب کلاسیک شعر را آغاز کرد. در بین تجارب کلاسیک فروغ ، باید به غزلی اشاره کرد که در استقبال از () سرود و تنها غزلی‌ست که از او به‌جا مانده است. ابتهاج و فرخزاد در شب شعرها با یکدیگر تعاملات ادبی داشتند و سایه از جمله افرادی بود که در روز تشییع جنازۀ فروغ حضور داشت. او شعری داشت با مطلع: «امشب به قصۀ دل من گوش می‌کنی / فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی» که مورد استقبال شاعرانی از جمله سیمین بهبهانی، شهریار و فروغ قرار گرفت. فروغ در استقبال از این شعر، تنها غزلش را سرود و در بیت پایانی آن به نام سایه اشاره کرد و تخلص خود را نیز آورد. بعضی منتقدان بر این باورند که این تنها غزل فروغ، نخستین غزل نوی معاصر است و اگرچه این غزل بر استقبال از شعری با جهان کلاسیک سروده شده ، اما نگاه نوگرای فروغ آن را تبدیل به غزلی نوگرا کرده است. سایت شهرستان ادب در سال‌روز این شاعر معاصر، این غزل را بنا بر ارزش تاریخی آن، به شما خوانندگان محترم تقدیم می‌کند. ▪️ چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی دست مرا که ساقۀ سبز نوازش است با برگ‌های مرده هم‌آغوش می‌کنی گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستی‌ات، که مرا نوش می‌کنی تو درۀ بنفش غروبی که روز را بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی در سایه‌ها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت او را به سایه، از چه سیه‌پوش می‌کنی؟ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻در اخبار نبشته‌است... | شماره چهاردهم (گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات در ایران و جهان به روایت شهرستان ادب) ▪️این هفته در چهاردهمین مطلب #در_اخبار_نبشته_است، خبرهایی داریم از گفته‌های آیت‌الله جوادی آملی درباره اهمیت فردوسی و حماسه‌سرایی، یک نویسنده عجیبِ داستان‌های خواب‌آور، صحبت‌های شاعر و نویسنده برجسته ایتالیایی درباره سیاست‌های مهاجرتی، تدریس ادبیات در دانشگاه‌ها از زبان دکتر یاحقی، نگاه نویسنده افغانستانی به زبان فارسی، شباهت داستان‌های جان اشتاین‌بک و آمریکای ترامپ. از شما دعوت می‌کنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخوانید. مطالب این هفته، از نوشته‌های هفته گذشته گاردین، نوول ابسرواتور، ایبنا، لوموند، نیو‌استیتمن و با همکاری #گروه_ترجمه_شهرستان_ادب گردآوری شده است. این اخبار را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9939 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 افسونِ دنیایِ سنتی ما ( در صفحه‌ای دیگر از پرونده‌کتاب یادداشتی می‌خوانیم از که به معرفی این کتاب پرداخته است.) ▪️ «... کتاب «نعلین‌های آلبالویی»‌ اثر «مهدی نورمحمدزاده»، مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه خواندنی است که می‌خواهد درست در وسط همین جنگل‌های آپارتمانی شهر‌، حضور پررنگ افسون‌ها و راز و رمز‌های دنیای سنت را نشان دهد. همان اتفاقات غیرمنتظره‌ای که انگار دستی از غیب به‌عمد آن‌ها را به نحوی در کنار هم چیده‌است تا اتفاقی برای ما رقم بخورد. ... دنیای شخصیت اول هر کدام از داستان‌های کتاب در فضا و زمان متفاوتی شکل گرفته‌است؛ برای مثال نحوۀ پدیدار شدن مسائل برای فردی که در شهرک اکباتان در تعارض میان وفاداری و خیانت مانده و آن کسی که برای یافتن فراموش‌شده‌های در دل تاریخ به کوه و جنگل می‌زند، متفاوت است؛ ولی به نظر می‌رسد تلاش نویسنده برای دادن روحی واحد به تمام این داستان‌ها مثمر ثمر بوده است و توانسته در عین تنوع بالای صحنه‌های ترسیم شده در کتاب، آن معنای واحدی که مقصودش بوده را در دل تمام آن‌ها جا دهد... .» ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9947 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 صدای اتاق‌های خالی ( ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یک داستان کوتاه از به‌روز می‌کنیم. این داستان پیش از این در جلسۀ شهرستان ادب خوانده شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.) ▪️ « زن چادرش را گرفت جلوی صورتش و دم گوش مرد چیزی گفت. هر دو رفتند توی آشپزخانه. زن در کابینت‌ها را باز کرد و یکی‌یکی دیدشان. بعد هم فضاهای خالی بین کابینت‌ها را دید و به مرد چیزی گفت. مرد هم گفت: «آقا چرا دو تا جای خالی داره؟». گفتم: «یکیش ماشین ظرفشوییه، یکیش لباسشویی!». مرد گفت: «ماشین ظرفشویی؟» گفتم: «آره. از این بزرگ‌ها! دوازده نفره‌ها!» باز هم مات‌شان برد. محسن آمد سمت من و روبه‌رویم ایستاد: «حیفت نمیاد خونه دسته‌گلتو بدی دست اینا! حتی نمی‌دونند ماشین ظرفشویی چیه!». تلاش کردم با دست بزنمش کنار. اما هنوز جلویم ایستاده بود: «حاجی اذیتشون نکن! چرا این‌طوری می‌کنی! بعد آخه اینا قیافه‌شونش شبیه این حرف‌ها نی...». گفتم: «بابات یه چیزی می‌دونه که تو نباس بدونی. پس بهتره صداتو ببری». محسن شوکه شد! چشم‌هایش چهار تا شد! تا حالا باهاش این‌طوری حرف نزده بودم. آرام از جلویم رفت کنار و نزدیک آشپزخانه شد... .» ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9944 ☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزارش تصویری دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9902 ☑️ @Shahrest
🔻گزارش مشروح دوازدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9946 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی #سیاه_مست_سایه_تاک سروده‌ی #مرتضی_امیری_اسفندقه در خبرگزاری مهر 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9952 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 «تکبیر خداوند» به روات «ماشادو د آسیس» (در ، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفته‌ایم و صفحه‌ای از آن را با یکدیگر خوانده‌ایم. این‌بار به سراغ رمان رفته‌ایم از .) ▪️ «... «چشم، سویِ آسمان کردم که دم ‌به دم گرفته‌تر می‌شد، اما معلوم نبود که ابری است یا صاف است. روحم را به آسمانی دیگر پرواز دادم؛ به آن پناه‌گاه، به دوستم. بعد با خود گفتم: «اگر ژوزه دیاس به دادم برسد و به مدرسۀ علمیه نروم، صبح و شب آن‌قدر دعا و نماز می‌خوانم که به هزار دور تسبیح برسد». سنگ بزرگی برداشته بودم. دلیلش این بود که بار کلی نذر ادا نشده، بر دوشم بود. آخرین بار، دویست دور تسبیحِ تکبیرِ خداوند و دویست دور، سلام بر مریم بود، نذر این که بعد از ظهری که قرار بود برای گردش به سانتا ترزا برویم باران نبارد. باران نبارید، اما من نماز و دعا را فراموش کردم. از همان بچگی، عادت داشتم که از خداوند چیزهایی طلب کنم و برای اجابت آن نذر کنم. بار اول دعاهام را خواندم، دفعۀ بعدی هی عقب انداختم و وقتی آن ‌همه نذر روی هم انبار شد، فراموش‌شان کردم. به این ترتیب از بیست به سی و پنجاه رسیدم. بعد به صد رساندمش و حالا دم از هزار بار می‌زدم. این جوری با تعداد دعا و نماز به مشیت الهی، رشوه می‌دادم... » ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9943 ☑️ @ShahrestanAdab