🔻اصالت زنانه در شعر
(یادداشت #پژمان_سرلک بر مجموعهشعر #پری_روز سرودۀ #حسنا_محمدزاده)
▪️«...محمدزاده آنقدر روشن سروده که هرانسانی را تنها با ذرهای ادراک شاعرانه جذب و میخکوب خواهد کرد.
شعر محمدزاده پر است از ایهام. او شاعرانه رفتار میکند و میسراید. شاعری در میان ما، در خیابان، روی بام، در اتوبوس و هرجا... باید چشم گرداند و او را دید که مشتاقانه سر تکان میدهد و در دفترچۀ صورتیاش چیز مینویسد و با شیطنتی دخترانه هرچیزی را که بخواهد با شکلی دوستداشتنی جان میبخشد و مال خود میکند:
سگرمههای خیابان همیشه درهم بود
که ردپای تو در داستان من کم بود (نبض صدا)
خیابان در حالت طبیعی و در نگاه انسان عادی اخم نمیکند، تحرک ندارد، تنها خیابان است و جادهندۀ آدمها و ماشینها در خود و این تفاوت بزرگ شاعر با انسانی عادی است. شاعر در هرزمانی و از هرچیزی در شعرش سود میجوید و این در شعر محمدزاده کاملاً محسوس است. در این اثر همهچیز زنده است و میتواند خود روح داشته باشد تا شعر او را خواندنیتر کند... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10830
☑️ @ShahrestanAdab
🔻«دریای زمین» و یگانگی تضادها
(یادداشت #محمدامین_پورحسینقلی بر مجموعۀ #دریای_زمین نوشتۀ #اورسلاکی_لوژان در پرونده #رمان_فانتزی شهرستان ادب)
▪️«...نامهای حقیقی در برابر نامهای ساختگی، قراردادی و یا کاربردی قرار دارند و هر انسانی، نامی حقیقی دارد که اگر دیگران آن را بدانند، میتوانند قدرتهای او را مهار کنند. دریای زمین، قهرمانان مختلف و روایتهای گوناگونی را در پنججلدش معرفی میکند، اما مهمترین آنها جادوگری است با نام حقیقی گِد و نام کاربردی اسپارو هاوک (جوجهشاهین) که مجموعۀ رمان دربرگیرندۀ سیر زندگی او (از نوجوانی تا پیری) است؛ سیری که هم آفاقی و هم انفسی است.
چالشهای داستان و نبردهایی که در طول آن بهوقوع میپیوندد، برخلاف نبردهای واضح بین خیر و شر و نور و تاریکی است. نیروهای تاریکی وجود دارند، بهخصوص در میانههای رمان... اما ادامۀ داستان و بهخصوص پایانبندی اولین و آخرین قسمت از این پنجگانه، چیزی جز اندیشۀ وحدت وجودی بین همۀ شئون و ارکان جهان و حتی میان خصلتهای نیک و بد خود انسان نیست...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10835
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کبابماهی
(ستون داستان سایت شهرستان ادب را با داستان تازهای از #امیرحسین_روح_نیا بهروز میکنیم)
▪️«لطیف، یککمچۀ دیگر ذغال به منقل کبابی ریخت. گرد سیاه به هوا برخواست و به هرسو پراکنده شد. با انبر، ذغالها را روی هم انباشت. دستهایش را تکاند و دورش را فوت قایمی کرد تا گرد ذغال را از اطرافش براند. فاضل از نردۀ بالکن جدا شد و از مسیر ابرِ سیاهِ لطیف، کنار رفت و گفت: "... این انصاف نیست".
ـ چی انصافِ که این نیست؟!
ـ بالأخره یکجا باید قال قضیه رو بکنیم.
ـ به تو چه؟ ... قَیِّمِ مَردمی؟
ـ نمیشه دست رو دست گذاشت، نگاه کرد.
لطیف، شیشۀ نفت را از کنار ستون برداشت. شَستش را حائل در بطری کرد و نفت را به ذغالها پاشید. صدای جِرقوجِرق از منقل برخواست. انگار که تگرگ به خشکهدرختان باغ زده باشد...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10822
☑️ @ShahrestanAdab
🔻قهرمانِ قلعۀ جنی
(یادداشت #سمیه_آورند بر رمان نوجوان #هیچکس_جرئتش_را_ندارد در پروندهپرترۀ #حمیدرضا_شاه_آبادی)
▪️«رمان "هیچکس جرئتش را ندارد" در روستای بهرامآباد اتفاق میافتد که هیچیک از اهالی، زندگی تجملاتی ندارند. سر جادۀ روستا قلعهای وجود دارد که از اموال خان آن روستا بوده و بعد از فوت او به قلعۀ تکیه معروف میشود. اما حالا سهسال است که به قلعۀ جنی مشهور شده و هیچکس پا به آنجا نمیگذارد؛ زیرا یکی از اهالی که ساحره است، علائم وجود جنها را دیده و مردم جرأت پاگذاشتن به قلعه را ندارند.
روزی یکی از اهالی پیر و سرشناس محل، حالش وخیم میشود و آرزو میکند که در روزهای پایان عمرش دستمال تعزیهخوانیاش را روی سینهاش بگذارند. حال آنکه دستمال در قلعۀ جنی جا مانده است. حمید، فتاح، یونس و قادر که از نوجوانان ده بودند، تصمیم میگیرند که هرطورشده وارد قلعۀ جنی شوند و آن دستمال را بیاورند؛ اینجاست که تازه اتفاقهای رمان آغاز میشود...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10836
☑️ @ShahrestanAdab
🔻پریشانی زبان و زمان، ذهن و زمانه
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر رمان #خشم_و_هیاهو اثر معروف #ویلیام_فاکنر)
▪️«...نباید تصور کنیم که موضوع اصلی رمان فاکنر، پریشانی ذهن انسانهاست، که البته هست؛ ولی مهمتر از آن پریشانی زمانه است. اهمیت خشم و هیاهو در اینباره نیست که نشان میدهد ذهن انسان پریشان شده، که پیش از او به این سخن اشاره شده بود و امروز حرفی بسیار پیش پا افتاده است؛ اهمیت این اثر در این است که میگوید «پریشانی ذهن ما از پریشانی زمان است»، وقتی زمان پریشان باشد، پریشانی امری وجودی میشود که خود را در همهجا، ازجمله ذهن انسانها نشان میدهد. بنابراین با راهحلهای تکنیکی و دمدستی نمیتوان آن را حل کرد، اما چرا فاکنر برای نمایش این مسأله، این همه خودش را به آب و آتش زده است؟...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10679
☑️ @ShahrestanAdab
🔻البلاءُللولا
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #صحن_فیروزه سرودۀ #فاطمه_نانی_زاد بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️تو همانی؛ آنکه من از هر نظر میخواهمش
بیبروبرگرد و اما و اگر میخواهمش
بارها از آینه پرسیدهام این راز را
من چرا اینگونه هستم؛ اینقَدَر میخواهمش؟!
دور اگر افتادم از او چشم دنیا شور بود
چشمتان روشن که با چشمان تر میخواهمش
هر چه میخواند برایم البلاءُللولا
بیشتر از بیشتر از بیشتر میخواهمش
هرچه از عشقش بگویم، گفتنی دارم هنوز
جملهای گویا و موجز، مختصر؛ میخواهمش
☑️ @ShahrestanAdab
🔻خاطرهانگیزترین ترانههای کودک دهه ۶۰ و ۷۰ | بخش اول
(یادداشتی از #سیده_نرگس_میرفیضی در پروندۀ تخصصی #ترانه_خوانی)
▪️«اگر دنیای کودکی هرکدام از ما را زیر و رو کنند، به احتمال زیاد به زمزمۀ آوازها و ترانههایی خواهند رسید که در تلفیق با بسیاری از خاطرههای آن دوران در حافظۀ ما ثبت و ضبط شدهاند. از اینرو نقش پررنگ ترانهها در شکلدهی به شخصیت کودکان انکارناپذیر است. بههمینسبب معمولاً اولین گزینهای که برای انتقال مفاهیم به کودکان، مورد استقبال همۀ اقشار فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرد، ابزار شعر و ترانه است. از آنجاییکه هرترانهای یکوجه نوشتاری و یکوجه موسیقیایی و اجرایی دارد، پرواضح است که ترانههای کودکانه نیز برای رسیدن به گوش مخاطب خود به یکتریبون پرطرفدار نیاز دارند. بعد از پیروزی انقلاب و در دهۀ شصت و هفتاد شمسی، برنامهسازیهای متعدد برای کودکان اوج گرفت و اقبال عمومی به سمتی هدایت شد که ساخت فیلمها و سریالهای موزیکال برای کودکان به اوج شکوفایی خود برسد...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10495
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تهیدستان
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از #محمدتقی_عزیزیان بهروز میکنیم)
▪️با تهیدستان که باشم حال و روزم عالی است
سهمش از باران فراوان، هر که دستش خالی است
آن بهشتی را که وعده میدهی بیرنج نیست
چشمهای سرخ مادر، خونبهای قالی است
گاهی آدم حاصل رنج کسی را میخورد
شانههای باد، زیر گیسوان شالی است
دل بریدن از جهان با پختگی گل میکند
سختی دل کندن از شاخه نشان کالی است
گریهام می گیرد و دست تو در دست کسی است
سهمش از باران فراوان، هر که دستش خالی است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در حاشیۀ جنگ | نگاهی به مجموعهداستان #زیرخاکی نوشتۀ مجید قیصری به قلم #لیلا_بهرامی
(پروندهپرترۀ #مجید_قیصری)
▪️«...نثر داستان بسیار روان و ساده روایت میشود. زبان و لحن بهدرستی در این مجموعه بهکار گرفته شده است. داستانها اغلب شخصیتمحور هستند. گفتگوها در داستان، ساده و صمیمی است. مشخصۀ بارز گفتگوها کوتاهبودن آنهاست. بخش جذاب داستان، اتفاقهای آن است که تعلیق خوبی را ایجاد میکند تا مخاطب با علاقمندی، روایت را دنبال کند.
نویسنده با نوشتن این مجموعهداستان، ما را با شخصیتهایی آشنا میکند که در حاشیۀ جنگ هستند. حادثهها در داستانهای این مجموعه، برخی باورپذیرهستند و برخی هم باورپذیر نیستند. مانند زیرخاکی؛ هنگام درآوردن زیرخاکی برای لحظهای پنداشتم با برداشتن حصیر، چیز کوچکی را از باغچه درآوردند؛ چون توصیفی که از باغچه شده، آنقدر باغچه را بزرگ نشان نداده که باورم شود قبری که سهراب در آن لحظه کنده با آن وقت کم، آنقدر بزرگ باشد که چیزی با ارتفاع یک و شصت در آن، جا شده باشد...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10837
☑️ @ShahrestanAdab
🔻ترس
(ستون داستان سایت شهرستان ادب را با داستان کوتاه «ترس» از نویسندۀ مطرح معاصر، #احمد_محمود، بهروز میکنیم)
▪️«...آب باران رو آسفالت راه افتاده بود. باد هو میکشید و آب را رو آسفالت میرقصاند. قطرههای درشت باران، رو شیشه جلوی وانت، لرزان به بالا کشیده میشد. یحیی رو فرمان قوز کرده بود و پدال گاز را تا تخته فشرده بود.
خالد کبریت کشید که سیگاری بگیراند. دستش میلرزید. کبریت خاموش شد. باز کبریت کشید. باد تو میزد، سرش را پایین گرفت. سیگار روشن شد.
دودش رابلعید و پرصدا بیرون داد. وانت تا بالای شیشه عقب، پر بود از کاغذ سیگار، سیگار خارجی و جوهر. خالد رو تشک اتومبیل سُر خورد و خودش را پایین کشید و چشمها را روی هم گذاشت. صدای یکنواخت لاستیکها تو گوشش بود.
از صدای سومینگلوله، خالد پرید و خودش را بالا کشید. دوج هشت سیلندر تو آیینه پیدا بود. بهنظر میرسید که سینهاش از زمین کنده شده است.
پوزه پهن دوج به پوزه کوسهای میماند که خشمگین به شکار، حمله آورده باشد...»
متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10820
☑️ @ShahrestanAdab
🔻اعمال محدویت در صفحه #اینستاگرام شهرستان ادب
▪️طی چند روز گذشته، صفحۀ اینستاگرام شهرستان ادب با اعمال محدودیتهایی از سوی این نرمافزار مواجه شده است. در ابتدا مطلب «از کران تا بیکران» که سرودهای از #علی_داودی تقدیم به «سردار #قاسم_سلیمانی» بود حذف شد و بعد از آن میزان بازدیدهای صفحۀ شهرستان ادب به صورت چشمگیری کاهش یافت. براساس این سیاست اینستاگرام، مطالب صفحۀ شهرستان ادب برای بسیاری از شما مخاطبان گرامی این صفحه نمایش داده نمیشود.
ازاینرو پس از این، مطالب ما پس از آنکه در صفحۀ اصلی اینستاگرام شهرستان ادب بهروز میشود، جهت اطلاع شما مخاطبان عزیز به صورت استوری نیز نمایش داده خواهد شد.
از این که صفحۀ شهرستان ادب را دنبال میکنید و مطالب آن را با دوستان خود به اشتراک میگذارید، متشکریم.
صفحۀ موسسه فرهنگیهنری شهرستان ادب در اینستاگرام
🔗 instagram.com/shahrestanadab/?hl=en
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 آوارگی نگهبان
(یادداشت #محمدقائم_خانی بر مجموعهداستان #جشن_همگانی در پروندهپرترۀ #مجید_قیصری)
▪️«...شاهکار مجید قیصری در داستان "هرشب یکی از این گله کم میشود" در کدام فراز است؟ احتمال زیاد دارد که شما پس از خواندن داستان "هرشب یکی از این گله کم میشود" از مجموعۀ "جشن همگانی"، دست بگذارید روی عبارات صفحه ۱۰۴:
"عدهای معتقدند گرگ با شامۀ تیزی که دارد، آمدن عزرائیل را حس میکند؛ ولی عدهای دیگر میگویند قدرت بینایی گرگ این توان را به او داده که آمدن عزرائیل را ببیند و شروع به سر و صدا کند. سگ، نگهبان زندگان است و گرگ، نگهبان مردگان."
حقیقتاً جملات حیرتانگیزی است. چه حجابها که ندریده این عبارات. نگاه علمزدۀ مادی ما را کنار گذاشته، دارد از ارتباط گرگ با عزرائیل صحبت میکند...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6851
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻گزارش تصویری شانزدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10817 ☑️ @Shahres
🔻گزارش مشروح شانزدهمین #ماه_شعر #آفتابگردان_ها
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10841
☑️ @ShahrestanAdab
🔻استاد #حسین_آهی، شاعر و پژوهشگر معاصر درگذشت
▪️باخبر شدیم استاد حسین آهی، شاعر و پژوهشگر بزرگ معاصر، روز گذشته دار فانی را وداع گفتند.
استاد آهی، فرزند علی آهی (شاعر و پیرغلام اهل بیت) بود که درسال ۹۴ چشم از جهان فروبست. حسین آهی، مسلط به زبانهای عربی، پهلوی و آلمانی بود و در زمینۀ ادبیات دارای اشعار، تألیفات، مقالات و تصحیحات بسیار مهمی بود. استاد آهی به سبب فعالیتهای رسانهای ادبی خود چهرهای آشنا و شناختهشده برای دوستداران ادبیات بود؛ ایشان طی سالها همکاری با رادیو و تلویزیون فعالیتهای تأثیرگذاری داشتند که برنامههای «کاروان شعر و موسیقی» و «تماشاگه راز» از آن جمله بود.
مؤسسۀ شهرستان ادب و همۀ هنرمندان همراه با این مجموعه، این ضایعۀ دردناک را به فرزند استاد آهی، حافظ آهی (نویسنده و محقق) و همچنین عروس محترم ایشان، سرکار خانم فرناز شهیدثالث (نویسنده و عضو دورۀ مدرسهرمان شهرستان ادب) و جامعۀ ادبی کشور تسلیت عرض میکند و برای آن مرحوم، رحمت الهی و برای بازماندگان، صبر جزیل از خداوند خواستار است.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عرض تسلیت خدمت آقای #محمدحسین_نجفی
▪️باخبر شدیم جناب آقای محمدحسین نجفی در سوگ از دست دادن مادر خانم گرامی خود نشستهاند. مؤسسۀ شهرستان ادب و همکاران ایشان در دفتر رسانه، این مصیبت را به آقای نجفی صمیمانه تسلیت میگویند. امید که این عزیز درگذشته، مورد رحمت و مغفرت خداوند متعال قرار گیرد.
گفتنیست محمدحسین نجفی، شاعر و از همکاران دفتر شعر مؤسسۀ شهرستان ادب است که کتاب #بهارخواب از ایشان به چاپ رسیده است.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تسلیت خدمت جناب آقای #موسی_عصمتی
▪️بانهایت تأسف و تأثر باخبر شدیم پدر گرامی آقای موسی عصمتی، شاعر بزرگوار، دار فانی را وداع گفته است. گفتنیست موسی عصمتی از شاعران موفق همروزگارمان است که مجموعهشعر #بی_چشمداشت از ایشان توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
مؤسسه شهرستان ادب و هنرمندان همراه با این مجموعه، این ضایعۀ دردناک را به آقای موسی عصمتی و خانوادۀ محترم ایشان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از خدای متعال رحمت و مغفرت طلب میکند.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻وصف تو
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #نماندن سرودۀ #سجاد_حقیقت_شناس بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️دل کندن از تو در توان من نیست
میخندی و من هیچ دلم روشن نیست
از لحن خداحافظیات معلوم است
در این رفتن امید برگشتن نیست
▪️و من سربههوا شدم، سرم را بشکن
بیدغدغه پای سفرم را بشکن
یا از قفس رهایی آزادم کن
یا لطف کن و بالوپرم را بشکن
▪️مخلوقی چون تو آفریدن دارد
وصف تو ز خالقت شنیدن دارد
دل را تابِ تحمل روی تو نیست
زیباییات ای ماه! ندیدن دارد
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 انجیل پنجم
(بررسی تطبیقی #شازده_کوچولو و #انجیل به قلم #علی_جوان_نژاد در سالگرد درگذشت #آنتوان_دوسنت_اگزوپری)
▪️ «... به عبارتی پاسخ اگزوپری برای رهایی بشر، همان دعوت مسیح است: محبت. اگزوپری دوستی و محبت را چیزی گرانبها و کمیاب معرفی میکند که مدتهاست به فراموشی سپرده شده و همین فراموشی باعث و بانی کوری و سرگردانی بشر است. پس شازدهکوچولو مانند آموزگاری سعی در آموزش دیگربارۀ محبت دارد. کلمهای که از شدت تکرار، از معنا تهی شده. پس باید آشناییزدایی اتفاق بیفتد، در قالب «اهلی شدن» ریخته شود و با دیدگاهی کودکانه برای دیگر بار کشف شود و این خود نوعی دوباره زادهشدن است، آنچنان که مسیح گفت:
بهراستی، به راستی ترا میگویم، تا کسی از نو زاده نشود، ملکوت خدای را نتواند دید. (یوحنا:3/3) »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10846
☑️ @ShahrestanAdab
🔻شهکربلا
(استاد #حسین_آهی، شاعر و پژوهشگر بزرگ، روز گذشته از میان ما رفت. در اندوه این درگذشت، به بازخوانی غزلی عاشورایی میپردازیم از استاد آهی)
▪️میخواست کفر، افکند از جوش، کعبه را
تا اهل دین، کنند فراموش، کعبه را
بگرفت جا به دامن کربوبلا حسین
با درد و غم نمود همآغوش، کعبه را
شد زنده دین حق ز قیامش اگرچه، کرد
اندر عزای خویش سیهپوش، کعبه را
خون خدا به کربوبلا موج میزند
بینم ولیک، ساکت و خاموش، کعبه را
بوی خوشی که میوزد از تربت حسین
گویی که برده تا ابد از هوش، کعبه را
بنگر مقام و رتبه، که در پیش کربلا
شد حلقۀ ارادت، در گوش، کعبه را
از بس که اشک ریخته، در ماتم حسین
چون زمزم است، چشمۀ پرجوش، کعبه را
یا نیست جز خیال شه کربلا به سر
یا خاطرم نموده فراموش، کعبه را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازخوانی خاطراتی از #هوشنگ_ابتهاج دربارۀ تصنیف و تصنیفسرایی
(به انتخاب #حسین_سامانی در پروندۀ تخصصی #ترانه_خوانی)
▪️«...اولین کاری که میکنم اینه که آهنگ رو حفظ میکنم؛ طوری که دیگه میتونم از اول تا آخرشو بخونم. در نتیجه افاعیلشو مینویسم. برام فرق نمیکنه که فَعَل بنویسم یا فع یا مفاعیلن. بستگی داره که اون کلمه چه جایی رو میگیره؛ یعنی فرضاً اگه مفاعیلن مینویسم حتماً باید اون کلمه مفاعیلن باشه که کلمه تجزیه نشه. پایهها رو بر این اساس مینویسم؛ مثلاً مینویسم:
فعل فعل مفاعیلن فعل فاعلاتن
یعنی دیگه برام معلومه که برای مثلاً فَعَل چی باید بذارم. از یه طرف هم وقتی آهنگ رو حفظ میکنم میفهمم که آیا تو این آهنگ قرینه هست یا نه. خود این خیلی مهمه و موقع کلام گذاشتن، من به این قرینههای آهنگ خیلی توجه دارم. صدبار، هزاربار آهنگو میخونم و کلام رو هم موقع خوندن آهنگ میسازم. آهنگ منو با خوش میبره و براساس آهنگ کلمات رو میسازم...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10491
☑️ @ShahrestanAdab
🔻جای خالی
(معرفی کتابهایی با موضوع مرگ به قلم #سیده_زهرا_محمدی در پروندۀ #ادبیات_کودک_و_نوجوان)
▪️«...مسألۀ مرگ و ازدستدادن عزیزان و غم و اندوه پس از آن برای بازماندگان، بهویژه کودکان، همیشه یکی از دلنگرانیهای پدر و مادرها بوده است؛ اینکه کودک آنها چطور میتواند با این مفاهیم آشنا شوند و اصلاً در آن موقعیت بحرانی، عکسالعمل کودکان با این مسأله چگونه است...
شاید بهتر باشد ابتدا والدین و معلمین و بزرگترها این آگاهی را پیدا کنند که کودکان از کی و چهموقع مرگ جزو دغدغههای ذهنیشان میشود و اصلاً آنها مرگ را در هرسنی چگونه میبینند...
"روی سیم تار" کتابی است که مدت زمان زیادی نیست که شهرستانادب آن را برای مخاطبانش وارد بازار نشر کرده است. در این کتاب حسین قربانزاده، نویسندۀ کتاب به موضوع مرگاندیشی پرداخته است. انتشارات شهرستانادب این کتاب را برای نوجوانان چاپ کرده است، اما از من که میشنویید این کتاب را برای جوانان تهیه کنید...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10842
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تشویش
(بهمناسبت سالروز درگذشت استاد #غلامرضا_شکوهی، ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از ایشان بهروز میکنیم)
▪️من زین دیار خسته و جانکاه میروم
با میل خویشتن نه، به اکراه میروم
تشویش مبهمی به دلم خانه کرده است
بادم که بیهدف همه جا راه میروم
همچون حباب در دل تنگم بهانه ایست
کز دست با شنیدن یک آه میروم
گهوارهی طلایی خورشید میشوم
وقتی که زیر پای تو ای ماه میروم
چون آفتاب بیرمق خستهی غروب
تا قتلگاه خویش به دلخواه میروم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻عاشقانهای برای همسرم
(مطلب ویژۀ پروندۀ شعر عاشقانه در سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا)
▪️ بین این همه مناسبت تقویمی و روز ملی یا جهانیِ عشق، بهراستی روز عشق و دلدادگی کدام است؟ شاید هر یک از ما نخستین نگاه، نخستین سلام یا نخستین روز پیوند یا وصل را روزی از روزهای عشق در تقویم شخصیِ زندگیمان برشمریم، اما باید اولین روز ماه ذیالحجه را یکی از زیباترین روزها در این باب دانست؛ یعنی سالروز پیوند آسمانی امام علی علیهالسلام و حضرت صدیقۀ طاهره سلاماللهعلیها.
به همین مناسبت، پروندۀ #شعر_عاشقانه سایت شهرستان ادب هدیهای برای شما در نظر گرفته است؛ ۳۵شعر عاشقانه که ۳۵شاعرِ عاشقانهسرای معاصر برای همسر خود سرودهاند.
اشعاری از #مهدی_اخوان_ثالث، #علی_محمد_مؤدب،#مبین_اردستانی، #قیصر_امین_پور، #حسین_منزوی، #محمدحسین_نجفی، #قربان_ولیئی، #امید_مهدی_نژاد، #علی_داودی، #بهروز_آورزمان، #مصطفی_محدثی_خراسانی، #هوشنگ_ابتهاج، #عبدالرحیم_سعیدی_راد، #سیدمحمدمهدی_شفیعی، #میلاد_عرفانپور، #زهیر_توکلی، #کبری_موسوی_قهفرخی، #عالیه_مهرابی، #فاطمه_طارمی، #محمدعلی_بهمنی، #سعید_پورطهماسبی، #انسیه_موسویان، #مژگان_عباسلو، #آرش_شفاعی، #زهرا_محدثی_خراسانی، #فریدون_توللی، #مریم_کرباسی، #هدیه_طباطبایی، #فاطمه_هاوشکی، #حامد_عسکری، #ساجده_جبارپور، #حمید_مصدق، #سودابه_امینی، #نغمه_مستشار_نظامی، #سعید_تاجمحمدی.
متن کامل این اشعار را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10741
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تاریخسازانِ آینده
(یادداشتی از #مهدی_نورمحمدزاده بر کتاب #شماس_شامی در پروندهپرترۀ #مجید_قیصری)
▪️«سالها پیش یکی از دوستان کوهنورد در مسیر صعودی که باهم همراه بودیم، از کتاب عجیبی سخن گفت که ظاهراً با پیدا شدن چند کتیبۀ تاریخی در اطراف شام، نوشته شده و به شکل مستند بسیاری از وقایع تاریخی اسارت خاندان امام حسین علیهالسلام در شام را روایت میکند. آنقدر جذب تاریخ سوزناک و مصایب دردناک اهل بیت شده بودم که تا نزدیکیهای قله از کتاب "شماس شامی" و روایت جذابش برایم گفت و انگار برایش سؤال بود که چرا منِ نویسنده هنوز این کتاب مستند تاریخی را نخواندهام!
اسم کتاب را به خاطر سپردم. مدتی بعد که در یکی از نمایشگاههای کتاب، عنوان کتاب و اسم نویسندهاش را دیدم، واقعاً حیرت کردم! مجید قیصری داستاننویس کجا و تاریخنویسی کجا؟! کتاب را خریدم و خواندم، یک داستان خوب با روایت جذاب و پرتعلیق!...»
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10853
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 روایت یک شاعر از جهانی پرهیاهو
(یادداشت #نیلوفر_بختیاری بر مجموعهشعر #هیاهو سرودۀ #محمدمهدی_خانمحمدی )
▪️ «... باتوجه به آنکه «هیاهو» نام هیچیک از اشعار این مجموعه نیست، لاجرم باید در درونمایۀ این اشعار به دنبال چرایی انتخاب این نام بود. آنگاه خواهیم دید برخی اشعار اجتماعی مجموعه به مفاهیم ازدحام و هیاهوی جهان مدرن اشاره دارد. در صفحۀ 41 کتاب، این مصراع را میبینیم: «خسته از تیترها و تهمتها: رادیکال، جنگجو، فاشیست، خشن»، اما در صفحۀ 53 به نکتۀ جالبتری برمیخوریم: «مجلس صوفی کجا و بادۀ صافی کجا/ گوش کردم حرفی از «او» بین هوهوها نبود». دقت در واژۀ هوهو و درونمایۀ بیت که هیاهو را منتقل میکند و توجه به این معنا که در میان هیاهوی صوفینمایان حرفی از« او» نبود، کمک میکند یکبار دیگر با دقت به نام مجموعه بیندیشیم. آنگاه میبینیم در خود کلمۀ هیاهو میتوان یاهوی پنهانشدهای را دید و آن را اینگونه تأویل کرد که در میان این «هیاهو»ها نوعی پناهجستن به عرفانی فردی وجود دارد... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10856
☑️ @ShahrestanAdab
🔻جذبۀ عشق
(ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از #زیب_النسا متخلص به «مخفی» بهروز میکنیم. زیبالنسا از قدیمیترین شاعران زن ایرانیست که در عصر خود به حکمت و هنر سرآمد بوده است)
▪️خواهم کشم به دیده، آن خاک آستان را
با بوسه از لب دل آن پای پاسبان را
پوشیده جذبۀ عشق در من پلاس محنت
سلطان لباس فاخر بخشد ملازمان را
آخر دهد به توفان بنیاد خانۀ خویش
مرغ نظر چو بیند؟ بر آب آشیان را
تا کی به رغم دشمن در امتحان عتابم
بشناس بهترک زین یاران جانفشان را
مفروش دیده ارزان گوهر به خاطر دل
یاران روا مدارید بر دوستان زیان را
بر حال زار بلبل رحمی کرشمۀ گل
شاهان کشیده دارند بهر گدا عنان را
دادت خدای، مخفی، درِّ سخن وگرنه
زین گونه نیست درّی در سینه بحر و كان را
☑️ @ShahrestanAdab