eitaa logo
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدمغفوری
2.6هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
32 فایل
👈سعی کن طوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ! وقتی خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداره👉 نمازشبخونامونند👈 @Shabahengam 🌙 کانال‌احکام‌شرعی 👈 @Ahkammarfe گروه تبادلات شاهرخ💫مغفوری👇 @shahrokhzarghamm #کانال_وقف_مادر_سادات💚 #کپی_با_ذکر_یافاطمه"س"
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدمغفوری
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺 . #برادر 1 #کباب (#راوی :آقای رضا كيانپور) . با سختی زياد رسيديم به ما
🌺 (53) 🌺 . 2 ( :آقای رضا كيانپور) وارد خط اول نبرد شديم. صدای سربازان عراقی را از فاصله پانصد متری می شنيديم. نيروهای رزمنده خيلی راحت وآسوده بودند. اما من خيلی میترسيدم. روز اولی بود که به جبهه آمده بودم. به سنگرهای ديگر رفت. نيمه شب بود که برگشت. با ده تا کمپوت! با همان حالت هميشگی گفت: بياييد بزنيد تو رگ! بچه ها می گفتند اينها را از سنگر عراقی ها آورده! صبح زود بود که درگيری شد. صدای تيراندازی زياد بود. شليک توپ و خمپاره هم آغاز شد. يکی از بچه ها توپ ۱۰۶ را آورد. در پشت سنگر مستقر شد. با شليک اولين گلوله يکی از تانکهای دشمن هدف قرارگرفت. شاهرخ که خيلی خوشحال بود، داد زد: دَمِت گرم. مادرش رو...!! تا نگاهش به من افتاد، حرفش را قطع کرد. اعضای گروه مثل خودش بودند. اما بی ادبی بود جلوی برادر کوچکتر... سريع جمله اش را عوض کرد: بارک الله، مادرش رو شوهر دادی! يک موشک از بالای سرم رد شد و به سنگر عقبی اصابت کرد. از يکی ازبچه ها پرسيدم: اين چی بود!؟ جواب داد: موشک تاو (اين موشک سيم هدايت شونده دارد. با سيم از راه دور کنترل می شود تا به هدف اصابت کند. قدش نزديک به يک متر و قدرت بالایی دارد) بعد ادامه داد: ديروز شاهرخ اينجا بود، عراقی ها هم مرتب موشک تاو شليک می کردند. شاهرخ هم يک بيل دستش گرفته بود. وقتی موشک شليک می شد بيل رو میزد و سيم کنترل موشک را منحرف می کرد. اين کار خيلی دل و جرات میخواد. سرعت عمل بالای او باعث شد دوتا از موشک ها کاملا منحرف بشه و به هدف اصابت نکنه. ...
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدمغفوری
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺 .#برادر 1 #کباب (#راوی :آقای رضا كيانپور) ✍با سختی زياد رسيديم به ماهشه
🌺 (53) 🌺 . 2 ( :آقای رضا كيانپور) ✍وارد خط اول نبرد شديم صدای سربازان عراقی را از فاصله پانصد متری می شنيديم. نيروهای رزمنده خيلی راحت وآسوده بودند. اما من خيلی میترسيدم.🤕 روز اولی بود که به جبهه آمده بودم. به سنگرهای ديگر رفت. نيمه شب بود که برگشت. با ده تا کمپوت!😋 با همان حالت هميشگی گفت: بياييد بزنيد تو رگ‼️ بچه ها می گفتند اينها را از سنگر عراقی ها آورده!💪 صبح زود بود که درگيری شد. صدای تيراندازی زياد بود🥀👋. شليک توپ و خمپاره هم آغاز شد. يکی از بچه ها توپ ۱۰۶ را آورد. در پشت سنگر مستقر شد. با شليک اولين گلوله يکی از تانکهای دشمن هدف قرارگرفت. که خيلی خوشحال بود، داد زد: دَمِت گرم. مادرش رو...!!تا نگاهش به من افتاد، حرفش را قطع کرد😇. اعضای گروه مثل خودش بودند. اما بی ادبی بود جلوی برادر کوچکتر... سريع جمله اش را عوض کرد: بارک الله، مادرش رو شوهر دادی يک موشک از بالای سرم رد شد و به سنگر عقبی اصابت کرد. از يکی ازبچه ها پرسيدم: اين چی بود!؟ جواب داد: موشک تاو (اين موشک سيم هدايت شونده دارد. با سيم از راه دور کنترل می شود تا به هدف اصابت کند. قدش نزديک به يک متر و قدرت بالایی دارد) بعد ادامه داد: ديروز اينجا بود، عراقی ها هم مرتب موشک تاو شليک می کردند. هم يک بيل دستش گرفته بود. وقتی موشک شليک می شد بيل رو میزد و سيم کنترل موشک را منحرف می کرد✌️😉. اين کار خيلی دل و جرات میخواد. سرعت عمل بالای او باعث شد دوتا از موشک ها کاملا منحرف بشه و به هدف اصابت نکنه.🤝 ...