.
.
میگفت :
از قشنگیای حرف زدن با خدا
اینه که مطمئنی
اشتباهتو به روت نمیاره..🙃💕
#مَعبودَمـ🕊
#شهیدانه
روایتۍازشھیدهادۍ🗞-!-
رفتمپیشِابراهیم،هنوزمتوجھ
حضورِمننشدهبود!
باتعجبدیدمهرچندلحظھسوزنۍ رابھپشتِپلکچشمشمیزند!😧
گفتم؛چیکارمیکنۍداشابرام؟
تامتوجھِمنشد،ازجاپریدوگفت:
هیچۍ،چیزۍنیست!🚶🏻♂️♂
گفتم:بایدبگۍبرایچۍسوزن
زدۍتوصورتت😕!!
مکثۍکردوخیلۍآهستھگفت:
سزاۍچشمۍکھبهنامحرم بیفتههمینھ...!💔
-ابراهیمبهنامحرمآلرژۍداشت!
حتۍبراۍِصحبتبابستگانِنامحرمشان همسرشرابالانمیگرفت...!
#چقدرمثلشهداییم؟...⁉️
1_963367963.mp3
8.65M
#دعای فرج
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌺🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد
#ابر_گروه_مجمع_الذاکرین_ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی قبل | اجرای سرود #سلام_فرمانده توسط کودکانی از کشورهای : *لبنان ، نیجریه ، بنگلادش ، گینه، پاکستان ،عراق و تاجیکستان* در *#گلزار_شهدای_کرمان*
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاخ همہ شاهانِ جهاݩ را کہ بگردے
دربـارِ کسے پنجره فولاد ندارد...🌿
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
۰
پُرسیـدَملبـآسپاسـدآریچهرنگۍاسـت؟!
سَـبزیــآخاڪۍ؟!
+خَندیـدوگُـفت:ایـنلِبـآسها
عآدتڪَردهاندیـآخونیباشَندیـاگلی..:)
•.
#شھیدانہッ!.
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (45) 🌺 #کله_پاچه (#راوی : آقای كاظمی) مرتب می گفت: من نمیدونم، بايد هر طور شده
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (46) 🌺
.
#اسیر 1
(#راوی : آقای محمد تهرانی)
.
آخر شب بود. #شاهرخ مرا صدا كرد و گفت: امشب برای شناسایی میريم #جاده _ابوشانک. در ميان نيروهای دشمن به يكی از روستاها رسيديم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. يکدفعه ديدم سرنيزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چيکار می کنی!!
گفت: هيچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد كسی آن اطراف نيست. خوب به آنها نزديک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. كمی از روستا دور شديم.
شاهرخ گفت: اسير گرفتن بی فايده است. بايد اينها رو بترسونيم. بعد چاقویی برداشت. لاله گوش آنها را بريد و گذاشت کف دستشان و گفت: بريد خونتون!! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اينها #افسرای_بعثی بودند. کار ديگه ای به ذهنم نرسيد!
شب های بعد هم اين کار را تکرار کرد. اگر میديد اسير، فرمانده يا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می بريد و رهايشان می کرد. اين کار او دشمن را عجيب به وحشت انداخته بود تا اينکه...
#نشر_این_پیام_صدقه_جاریه_است
#ان_شاالله_عاقبت_بخیر_شید_و_شهید
.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
1_963367963.mp3
8.65M
#دعای فرج
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌺🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد
#ابر_گروه_مجمع_الذاکرین_ع
✨زیارت نامه شهدا✨
🦋اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🦋
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
@shahrokhmahdi
#کانال_وقف_مادر_سادات_هست
#یازهرا_سلام_الله_علیها
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
#معرفی کتاب به رنگ خدا
این کتاب زندگی شهید عبدالمهدی مغفوری از شهدای شاخص لشکر 41 ثارالله در دوران دفاع مقدس به روایت همسر شهید است که در تیراژ یک هزار و 500 نسخه، ۱۸۳ صفحه و با قیمت 36 هزار تومان توسط انتشارات کنگره شهدای استان کرمان به چاپ رسیده است.
در بخشی از این کتاب آمده است
برای خرید بچه ها را بیرون برد، تا برایشان کفش بخرد. فروشنده کفش اسپرتی آورد که رویه ی کفش با حروف انگلیسی نقاشی شده بود. با تعاریفی که فروشنده کرد، گفتم: مهدی اینها کفش های خوبی هستند، جنس خوبی هم دارند، گفت: «نه روی این کفش ها انگلیسی نوشته شده». گفتم: «خب انگلیسی نوشته شده باشد، ایرانی هستند خارجی که نیستند، گفت: «نه خانم جان ! تبلیغ بیگانه است، نباید این جور کفشی برای بچه ها خرید کفش اسپرتی خرید که نشانه ای از فرهنگ بیگانه نداشته باشد.»
بعد از دید و بازدید دوستانش فهمیدم عید آن سال هم به رسم سال پیش به کارکنان سپاه یک سکه تمام بهار آزادی عیدی داده اند، پرسیدم: «مهدی امسال عیدی سکه دادند»؟ گفت: آره. گفتم: خانم ها می گویند دو سه سالی هست که سکه عیدی می دهند.»
گفت: «آره»، گفتم: «کو؟ گفت: دادم برای جبهه های جنگ. گفتم: حداقل به ما هم نشون می دادی، ما هم قیافه ی سکه را ببینیم، بعد به جبهه اهدا می کردی. گفت: «نه خانم جان ! برق سکه ی دنیا فريبت میده، ممکنه دست و دلت بلرزه، نتوانی دل بکنی، نبینی بهتره.»
وقتی با هم بیرون می رفتیم، می گفت: «چادرت را طوری بگیر که نیاز نباشه تو کوچه باز کنی، دوباره رویت را بگیری، لباس زن را مورد نامحرم نباید ببینه. برای پوشیدن جوراب هم دقت داشت. طبق عادت جوراب ضخیم می پوشیدم . اگر جوراب نازک و پانما بود، تذكر می داد. یک بار که سوار ماشین شدم ؛ گفت: «اینها جورابند پوشیدی؟ گفتم: مگه چطورند؟ گفت: «نازکند، گفتم: نه نازک نیستند. باید دقت کنی تا پای زیر جوراب را ببینی! گفت: «اگر می خواهی همراه من بیرون بیایی با جوراب ضخیم تر می پوشی یا دو جفت جوراب باهم بپوشی - با وجود آنکه جوراب ها نازک نبودند، رفتم یک جفت جوراب دیگه پوشیدم.»
#معرفی_کتاب_به_رنگ_خدا
#زندگینامه ی شهید_مغفوری
#سلام_اربابم
ڪارم اینسٺ ڪه هر روز همان اول صبح☀️
یڪ سلامے طرفِ ڪرببلایٺ بڪنم🕌
دسٺ بر سینہ و با دیده ے پُر اشڪِ خود
طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایٺ بڪنم🕌
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج 🌱
••●❥💐✧💐❥●••
•
🕊🌹🕊
مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین
روزے بہ ربناے زمین،آسمانترین
رخ میدهے میانِ تپشهاے روزها
اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام اے نور خدا
در تاریڪے هاے زمین☀️
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج
AUD-20220517-WA0031.mp3
14.64M
سلام فرمانده ترکی
جانانیم امام زمانیم
#سلام_فرمانده
ابتکاری جالب از دانش اموزان استان آذربایایجان غربی 👌👌👌👌
#تلنگࢪانھ🤓✨
وقتے کہ خشمگیݩ شدے...
بہ جاے اخم کࢪدݩ😡
لبخند بزݩ🙂
• ببیݩ چقدࢪ باعث میشہ
که شخص مقابڵ
از حسݩ اخلاقٺ
لذٺ ببࢪه...🌱
با اینک حق با خودتہ...🌿
•دࢪ ࢪوایاٺ داࢪیم کہ هࢪ بنده اے،
بعد از غضب بتونہ خودش ࢪو کنتࢪڵ کنہ...⚡️🖇
خدا آࢪامش و ایماݩ به او عطا میکند...:)🍃
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِحُسین
هدایت شده از رفیق شهیدم ابراهیم هادی
ســـݪامورحمت🍃
سخنهاےدلےشماروسرمزارداداشابراهیم میخوانیــمبفرمایید🌸
https://harfeto.timefriend.net/16529593827349
ۅیا⇩
@Faeghe313
هر روز صد صلوات از طرف یک شهید هدیه به محضر امام زمان جهت سلامتی وتعجیل در فرج حضرت به نیت گشایش در مشکلات زندگی وجامعه
🌷1.شهید👈سید مهدی حسینی
🌷2.شهید👈سید حسن حسینی
🌷3.شهید👈سید حمید حسینی
🌷4.شهید👈سید رضا حسینی
🌷5.شهید👈ابراهیم هادی
🌷6.شهید👈اکبر جزینی
🌷7.شهید👈منصور جزینی
🌷8.شهید👈محمد رضا پناهی
🌷9.شهید👈حسین معزغلامی
🌷10.شهید👈محمد رضا دهقان
🌷11.تمامی شهدای گمنام
🌷12.شهید👈جواد محمدی
🌷13.شهید👈مهدی اسحاقیان
🌷14.شهید👈سید سجاد حسینی
🌷15.شهدای مدافع حرم
🌷16.شهید👈مشلب
🌷17.شهید👈نوید صفری
🌷18.شهید👈سید مجتبی بنی جمالی
🌷19.شهدای سلامت
🌷20.شهید👈خلیل بختیاری
🌷21.شهید👈حمید گرجی
🌷22.شهید👈رسول مساوات
🌷23.شهید👈طاهرکمریی
🌷24.شهید👈رضا سلیمی
🌷25.شهید👈مهدی سلیمی
🌷26.شهید👈مجتبی یداللهی
🌷27.شهید👈مرتضی ابراهیمی
🌷28.شهدای جنگ
🌷29.شهید👈
🌷30.شهید👈
🌷31.شهید
🌷32.شهید
🌷33.شهید
🌷34.شهید
🌷35.شهید
🌷36.شهید
🌷37.شهید
🌷38.شهید
🌷39.شهید
🌷40.شهید
عزیزان نام شهیدی که در اقوام شما هست بفرمایید تا ثبت کنم
اگه تعداد شهدا از چهل نفر بیشتر باشه
تعداد رو در این چهل روزتقسیم میکنیم
و روزی به نیت چند شهید صلوات هدیه میکنیم به امام زمان عج الله🌺
لینک گروه خدمت عزیزانی که تمایل دارند در این طرح شرکت کنند👇
https://eitaa.com/joinchat/3834576973Cc97fb4eb35
شهیدشاهرخضرغاموشهیدمغفوری
ســـݪامورحمت🍃 سخنهاےدلےشماروسرمزارداداشابراهیم میخوانیــمبفرمایید🌸 https://harfeto.timefr
عزیزان می تونید پیام بزارین سر مزار یاد بود شهید ابراهیم هادی می خونند...
💐🍂💐🍂💐🍂؛💐؛🍂💐؛🍂💐؛
🍂💐🍂؛
💐🍂؛
🍂 ؛
شهید ابراهیم هادی دوست امام زمان عج بود ...
ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده...
هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد ... و نیمه های شب برگشت ؛ آنهم خوشحال و سرحال ...!
مرتب داد میزد امدادگر ؛ امدادگر ... سریع بیا، ما شاالله زنده است!
بچه ها خوشحال شدند ... مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب... ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ...
رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟
با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها ...
اما وقتی رفتم انجا نبود ... کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!!
بعد ها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم...
عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم.
حال عجیبی داشتم ... زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی
هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم.
آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات میدهد. او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.
آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش...
منبع: کتاب سلام برا ابراهیم صفحه 117 و 118
💐🍂
🍂💐🍂
💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂💐🍂