eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
93 ویدیو
397 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
۲_کشمکش با خود_کشمکش فرد باخودش باشد، یعنی فرد میخواهد دنیای درونش را با دنیای بیرونش پیوند دهد یا میخواهد یکی را بر دیگری غالب کند. ۳_کشمکش با طبیعت_شمکش میتواند بین انسان با طبیعت باشد، مثل سیل، زلزله، طوفان، بهمن، کولاک، گرما و… ۴_کشمکش فرد با سرنوشت کشمکش شاید جدال بین یک فرد باشد با سرنوشت.، مثل انسانی که اطرافیانش یا جامعه یا دولت موانعی هستند برای اینکه او به سرنوشت دلخواه خود دست پیدا کند اما او با تمام ازن موانع می‌جنگد. او اجازه نمی‌دهد دیگران، جامعه، حوادث و… سرنوشتش را تغییر دهد. ۵_انسان در برابر خدا(یان)/سرنوشت: این مورد را می‌توان بخشی از کمشکش انسان در برابر خویشتن و انسان در برابر جامعه در نظر گرفت (بسیاری از افراد چهار کشمکش اصلی را دو مورد نام‌برده شده بعلاوه‌ی انسان در برابر انسان/طبیعت حساب می‌کنند). این یک استدلال منطقی است، چون مقابله با سرنوشت نوعی کشمکش درونی و مذهب بخشی از ساختار جامعه است، ولی قرار دادن سرنوشت یا خدا – خدایان در طرف دیگر کشمکش تمایزی کارآمد است. (ادیپ شهریار، اودیسه). ۶_انسان در برابر ماوراءالطبیعه: شاید در نگاه اول، درگیری با ماوراءالطبیعه با درگیری با سرنوشت/خدا یا نماینده‌ای از خویشتن یا طبیعت مساوی به‌نظر برسد، ولی به لطف رشد داستان‌های ماوراءالطبیعه‌ی معاصر می‌توان آن را به‌صورت جداگانه هم مورد بررسی قرار داد. (پرندگان هیچکاک، درخشش استیون کینگ). ۷_انسان در برابر ماشین/تکنولوژی: تردید درونی انسان نسبت به شگفتی‌های تکنولوژی عامل ایجاد داستان‌های بسیاری بوده که در آن‌ها آدم‌بدها برای کسب قدرت و رسیدن به اهداف پلید خود از تکنولوژی استفاده می‌کند و یا تکنولوژی خود جامعه را تسخیر می‌کند یا از خود تاثیر منفی به جا می‌گذارد. (دنیای قشنگ نو، ماتریکس) شاید بتوان داستان‌هایی را که در یک دنیای گل و بلبل رخ می‌دهند، ضعیف در نظر گرفت، چون در آن‌ها قهرمان با کشمکش جدی برای رسیدن به چیزهایی که می‌خواهد روبه‌رو نیست یا اصلاً این کشمکش وجود ندارد. اما از طرف دیگر اگر کشمکش بیش از حد قوی و خطرناک باشد، داستان رنگ و لعاب خود را از دست می‌دهد. مثل بسیاری از چیزهای دیگر، کار عاقلانه این است که تعادل را بین این دو رعایت کرد. @shahrzade_dastan
عامل‌های کشش در داستان 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ‌بی‌شک برای همه شما اتفاق افتاده است که هنگام مطالعه داستان چنان جذب آن شده‌اید که به کل از وضع و موقعیت طبیعی از آنچه که اطرافتان می‌گذرد غافل شده‌اید و به آسانی نمی‌توانید از مطالعه آن دل بکنید. این مسئله برمی‌گردد به عامل کشش در داستان که توانسته است مخاطبش را پایبند خود کند و توجهش را جلب کند. عواملی که می‌تواند این جاذبه را ایجاد کند از این قرار است: ۱_ درگیری و کشمکش ۲_حادثه‌های متعدد و پرهیجان ۳ _بکر بودن و تازگی ۴_ صمیمیت و شیرینی حوادث ۵_ طنز ۶_ عمق دید و شخصیت پردازی در داستان ممکن است سر یکی از عوامل فوق به تنهایی و یا دو یا چند عامل با هم ایجاد کشمکش و جذابیت شوند. در اینجا ما به عامل کشمکش می‌پردازیم. در مجموع تاکنون شش نوع درگیری در داستان و نمایشنامه فیلمنامه شناخته و دسته‌بندی شده است: ۱ _درگیری انسان با انسان بر سر مسائل عقیدتی ،مادی یا رقابت بر سر تصاحب عنوان شخص یا چیزی. ۲_ درگیری انسان با یک جامعه یا گروهی از انسان‌ها بر سر مسائل عقیدتی ،مادی اجتماعی و غیره ۳_ درگیری انسان با طبیعت برای حفظ جان یا رسیدن به چیزی یا جایی. ۴_ درگیری انسان با خود و وجدان نفس اماره ۵ _درگیری انسان با خدایان و دیگر عوامل موهوم یا واقعی فراطبیعی. نوعی سرکشی و طغیان برای رهایی از سلطه جابرانه آنان در جهت به دست آوردن آزادی فردی و به دستگیری سرنوشت خویش. ۶_ رقابت با آنان درگیری دو ملت دو جامعه یا دو گروه از انسان‌ها با یکدیگر . بعضی از داستان‌ها ممکن است دو یا چند درگیری را با هم داشته باشند. با این حال حتی در چنین داستان‌هایی یک کشمکش مهم‌تر و اصیل‌تر از سایر کشمکش‌هاست و بقیه در بعد کوچکتری مطرح شده‌اند و اهمیت کمتری دارند. درگیری لزوماً به معنی دعوا و زد و خورد و بحث و مشاجره نیست. بلکه گاه می‌تواند در ظاهر بسیار ظریف باشد. الفبای داستان نویسی جواد عرب اسدی @shahrzade_dastan
جدال و کشمکش قسمت اول 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 عامل جدال که به وسیله آن هم ،تجربه دارای جهتی مشخص میگردد و هم به سوی مقابله با تجربههای دیگر حرکت میکند و بدین وسیله با حفظ نیروی تجربی خود وارد جدل و جدال با سایر تجربهها میگردد و در واقع میزند و میخورد، عوض میکند و خود عوض میشود تا جدال آبستن حادثه ای گردد و حادثه مثل ،تجربه به سوی حوادث دیگر حرکت کند و وجود طرح و توطئه قصه را ممکن .گرداند این است اساس دیالکتیک قصه هنری. هنری «جیمز گفته است که «در هر قسمت هر قصه باید چیزی از قسمتهای دیگر باشد ، و در عامل جدال نه فقط عامل تجربه وارد مرحله عمل میگردد بلکه حادثه در بطن آن نطفه میبندد و عمل ناشی از مقابله تجربهها را در سلسله مراتب تجربه‌ها اعمال و جدالهای بعدی داستان شرکت میدهد. جدال روبرو شدن دو ،نیرو و جبهه گرفتن آنها در برابر یکدیگر است؛ جدال سنگربندی دو متخاصم و دو نیروی مخالف است؛ جدال آمادگی ذهنی دو نیرو است و همان طور که آمادگی برای جنگ و هر صف آرایی جدا از درگیری واقعی در رزم نمیتواند باشد جدال نیز جدا از حادثه وجود ندارد. حادثه با جدال پیش میآید و منازعه را به اوج میرساند. جدال وسیله تنازع بقاست و قله آن حادثه است. هر تجربه با مخالف خود در پیکار .است ذات جدال در اینجاست. در همان نگاه اول درمی یابیم که در هر جدال، دو طرف وجود دارد یکی از طرفین همیشه انسان است و طرف دیگر یا طبیعت ،است یا انسانی دیگر و یا خود انسان در جوامع جدید یک طرف اغلب انسانی است مبارز در برابر اجتماعی خفقان ،گرفته دیکتاتوری مسلسل به دست و عمالش و یا در برابر غول بوروکراسی و یا غول ماشین و یا وحشت جنگ. جدال با ،طبیعت گاهی جدال با زمینی است بایر و گاهی جدال با خدایی است قاهر و زمانی جدال با سرنوشتی است وحشتناک و فاجر این جدال در آویختنی است با پدیدههای خشن طبیعی که کور هستند و میخواهند مهار نشوند و بالأخره در پایان قصه یا مهار میشوند و یا با سرکشی همیشگی خود انسان را خرد و نابود میکنند. موبی دیک» ، «پیرمرد و دریا ، یک وجب خاک خدا» ، چنین قصه هایی هستند و انسان در این قصه ها، نیروی هوشیاری خود را به کار انداخته است تا طبیعت را به زانو درآورد. مقابله زار» محمد با گاو در صفحات اول «تنگسیر» چوبک کشتن گرگ در یکی از فصول قصه «نفرین زمین» آل احمد نمونه‌های مناسبی برای جدال انسان با طبیعت میتوانند باشند شاید جدال انسانی با انسان دیگر قسمت اعظم قصه های جهان را به خود تخصیص داده باشد. موقعی که قصه ،نویس دو انسان از دو جبهه مخالف عاطفی ،فکری جسمانی و یا اجتماعی را در برابر هم قرار میدهد و میکوشد با پیش آوردن حوادث مختلف نیروهای آن دو را امتحان کند و به سود یکی از آنها نتیجه گیرد شاید از مؤثرترین برداشت تاریخ داستان سرایی استفاده می.کند البته جدال فقط مربوط به قصه نیست. قرنها قبل از پیدایش قصه به مفهوم امروزی، نمایشنامه و عرصه صحنه میدان نبرد نیروهای متخاصم بود. گاهی یک جدال عمومی تمام نمایشنامه را به خود تخصیص داده بود هملت یکی از بهترین نمونه هاست. هملت همیشه در برابر خود قرار دارد و جدالهای کوچکتر یعنی جدالهای هملت با مادر خود، با «افیلیا» ، با برادر و پدر «افیلیا» - که هر یک بالأخره منجر به حادثه ای شوم و مصیبت بار میگردد . در داخل جدال عمومی نقش اساسی خود را ایفا میکنند و پیشرفت حوادث و حرکت جدال عمومی را ممکن می سازند. ادامه دارد 📚قصه نویسی ✍رضا براهنی @shahrzade_dastan
جدال و کشمکش در داستان قسمت دوم 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 بیشتر داستانهای واقع گرایانه قرن نوزدهم مبارزه انسان با انسان است گرچه گاهی شخصیتهای داستان با عوامل طبیعی و یا با خود نیز به مبارزه برمی خیزند ولی قصه نویس قرن نوزدهم همیشه به دنبال پیدا کردن روابط موجود بین انسانهاست و میخواهد از این طریق هم به روابط فردی افراد پی ببرد و هم رابطه آنها را با اجتماع تعیین کند. گاهی قهرمانان «دیکنز» ، «تولستوی» ، «بالزاک» و «داستایوسکی با اجتماع نیز در حال مبارزه هستند، چرا که ممکن است یکی از طرفین مجادله، نماینده اجتماع موجود باشد و دیگری به دنبال برانداختن نظام آن اجتماع و بنیان گذاشتن نظامی دیگر در این قبیل موارد، شکاف عمیقی که بین طرفین جدال وجود دارد موقعی پر میشود که حادثه ای در اوج جدال وقوع یابد و در نتیجه آن طرفین مجادله غالب یا مغلوب گردند. در اغلب قصه های خانوادگی همیشه مثلثی هست که هر سه ضلع آن را انسان تشکیل میدهد و در خارج از محیط خانواده در اغلب داستانهای اجتماعی عاشقانه طرفین جدال بلاشک انسان هستند. فقط جدالهای بزرگ در یک قصه اهمیت ندارند، بلکه جدالهای کوچک نیز - مثل سازهایی که در یک ارکستر، نقش چندان اساسی ندارند ولی به یکپارچگی و موزون بودن آهنگ کمک میکنند . به نوبه خود در تحرک یافتن داستان نقش کوچک یا بزرگ خود را ایفا میکنند. سامرست موآم ، موقعی که از «مادام بواری» «گوستاو فلوبر» صحبت میکند میگوید در قسمتی از کتاب فلوبر برای نشان دادن زندگی خسته کننده «اما» ، تکنیک جالبی به کار میبرد او چند حادثه ناچیز را که از یکنواختی زندگی «اما» حکایت میکنند در یک جا جمع میکند این حادثه ها که در مجموع برای «اما» خسته کننده هستند تک تک از نظر خواننده بی ارزش نمیتوانند بود و به همین دلیل خواننده آنها را به راحتی میخواند بدون آنکه از وقوف به ماهیت زندگی «اما» لحظه ای غافل بماند. ادامه دارد 📚قصه نویسی ✍رضا براهنی @shahrzade_dastan
جدال و کشمکش 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 در بوف کور ،هدایت کار عضلانی و جسمانی، بسیار کم است. ولی «من» بوف کور همان قدر که پیوسته با خود در جدال ،است در برابر زنی که چشمان اثیری دارد و پیرمرد خنزر پنزری جهتی مجادله آمیز گرفته است و به همین دلیل در خیال یا در واقع زن خود را قطعه قطعه میکند و در آخر داستان به شکل پیرمرد خنزر پنزری درمی آید و هویت خود را در هویت مشابه پدر و یا عمویش که همان پیرمرد خنزر پنزری باشد پیدا میکند در تنگسیر تمام جدالها عملی است و طرح ریزی برای قتل به طور ناگهانی و در مدت زمان بسیار کمی صورت میگیرد. تصمیم به ،قتل به صورت رگه شفافی در مغز زار محمد برق می زند و او تفنگ خود را برمیدارد و راه میافتد. زار محمد با عمل عضلانی و جسمانی خود را از جدال قصه نجات میدهد ولی من بوف کور همیشه در ذهن خود با دیگران در جدال است و اعمالش شدت حدت اعمال عضلانی و جسمانی قهرمان تنگسیر را ندارند. جدال او عاطفی است، ولی تردیدی نیست که هر دو قهرمان با انسان سروکار دارند و جدالها و حوادث زندگیشان از روابط بین انسانها ناشی میشود. شاید قصه قرن بیستم بیش از قصه قرون پیشین از جدال با خود سرچشمه گرفته باشد ولی تأثیر داستایوسکی را نمیتوان بر قصه قرن بیستم نادیده گرفت. در اغلب قصه های داستایوسکی، شخصیتها هم از درون و هم از بیرون جبهه میگیرند و اگر بخواهند اقدامی بکنند و چیزی را تا مرحله عمل پیش ببرند خود را از درون به سوی آن عمل متلاشی میکنند و تمام نیرو و قدرت عاطفی و فکری و عضلانی و جسمانی خود را بر سر عملی که گویی فقط برای‌انجام آن ساخته شده‌اند به کار می اندازند. در قصه های داستایوسکی اغلب تلفیقی از هر سه جدال وجود دارد. موقعی که یکی از پسرها «در برادران کارامازوف» میگوید همه چیز مجاز است ، در واقع نتیجه یک جدال درونی با خود و خدا را به صورت فکری صاعقه آسا بیان می.کند و یا موقعی که راسکلنیکف آدم میکشد، درواقع جدالی خودآگاهانه را با عملی کاملا روشن به پایان میرساند و یا موقعی که او جریان قتل را با پلیس در میان میگذارد «جدالی در خود و با خود که جدال با روحی گناهکار اما نادم است با حادثه ای اعتراف به اوج میرساند و آنگاه با وقوف تمام سرنوشت خود را میپذیرد. ادامه دارد 📚قصه نویسی ✍ رضا براهنی @shahrzade_dastan
جدال و کشمکش قسمت چهارم 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 تحت تأثیر روانشناسی ،جدید فلسفه «کی یرکه گور» ، و نیچه و سمبولیستهای قرن نوزدهم فرانسه و تحت تأثیر تحقیقات «برگسون» در موضوع «زمان» و معرفی تک گفتار درونی به وسیله ادوارد دوژاردن و تحت تأثیر داستایوسکی و بالأخره تحت تأثير عوامل ناشی از زندگی قرن بیستم تنی چند از نویسندگان ،بزرگ جدال را به سوی قشرهای درونی روح و ضمیر ناخودآگاه کشاندند و بدین وسیله بسیاری از قصهها بر اساس جدال با خود ساخته شد. در چنین قصه ای نویسنده هرگز از حضور «خود» غایب نیست و همه چیز را در پیش خود میبیند و حس می.کند شاید با نمونه ای از «بوف كور بتوانیم موضوع را روشن ترش کنیم چگونه میتوانستم فراموش بکنم؟ چشمهایم که باز بود و یا روی هم میگذاشتم در خواب و در بیداری او جلو من بود. از میان روزنه پستوی ،اطاقم مثل شبی که فکر و منطق مردم را فرا ،گرفته از میان سوراخ چهارگوشه که به بیرون باز میشد دائم جلو چشمم بود. آسایش به من حرام شده ،بود چطور میتوانستم آسایش داشته باشم؟ تفکر ،ذهنی همیشه جدال ذهنی را پیش میآورد. در این جدال ذهنی که در محفظه ضمیر آدم صورت میگیرد، «من» با «من» ، صحبت میکند و همیشه خود با خود» در جدال .است گرچه شخصی دیگر در ذهن این «من نفوذ کرده است ولی این شخص آن چنان ذهنی گردیده است و آن چنان «من» همیشه در تنهایی خود به دنبال واقعیت و عینیت اوست که گویی تمام زندگی «من» ، جز «او» ، چیز دیگری نیست. «من» در بوف کور، در کنار جدالهایی که با دیگران دارد همیشه با خود نیز در جدال است که آیا خواب دیده و یا بیدار بوده است آیا به او دست بزند و یا دست نزند آیا تصمیمی را به مرحله عمل درآورد، یا به کلی از خیر آن بگذرد در اغلب قصه هایی که در آنها هدایت میخواهد از شر خود خلاص شود این مبارزه درونی این جدال با خود تقریباً تمام قصه را اشغال کرده است. جدال با خود تقریباً در تمام قصه های «کافکا» جویس » ، « ويرجينيا وولف» ، ويليام فالکنر و تقریباً در قصه های بیش از سه چهارم نویسندگان امروز به چشم میخورد و این شاید به دلیل درونی شدن قصه نویس امروز است که اغلب قهرمانهای داستانهایش در تنهایی به دنبال هویت واقعی خود میگردند و حالت جزیره ای را دارند که فقط سرش از آب دریا بیرون است و قسمت اعظمش در زیر آب مدفون گردیده است «تنهایی»، مضمونی است که در آن جدال با خود همیشه وجود دارد و قصه نویس جدید که گاهی اجتماع با بی اعتنایی ،خود درونی و جزیره ایش ساخته است اغلب در پیکار جاودانی با خود به سر میبرد. هیچ قصه ای بدون جدال نمیتواند باشد و اگر قصه ای بدون جدال ،باشد دیگر قصه نیست و البته همان طور که گفتیم جدال فقط در میدان عمل تظاهر نمیکند بلکه گاهی ذهنی و عاطفی است و بیشتر در درون نویسنده میگذرد و شاید تصادم واقعی هرگز در خارج از ذهن یک قهرمان صورت نگیرد و او اصلا نخواهد قهرمان دیگر به جدال درونی او پی ببرد. 📚قصه نویسی ✍ رضا براهنی @shahrzade_dastan
کشمکش در داستان 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 حال میخواهیم بدانیم که کشمکش دقیقاً از کجا آغاز میشود. نقطه شروع کشمکش زمانی است که مانعی در راه نیاز ایجاد شود. یعنی مانع نیاز انگیزه اهمیت مبحث عدم تعادل و کشمکش. به جرئت میتوان گفت که در بحث اصول و فنون داستان نویسی هیچ مبحثی اهمیت مبحث کشمکش را ندارد هر اثر داستانی در هر مکتب ادبی با هر سبک و سلیقه ای که خلق شود ناگزیر باید حاوی حرکت و تعقیب و ماجرا باشد و لازمهٔ حرکت تضاد و کشمکش» است. اساساً حرکت در عالم مادی بر تضاد بین اشیا استوار است فلاسفه میگویند اگر تضاد نباشد اتفاقی نمی افتد تحولی صورت نمی گیرد و چیزی نو ایجاد نمیشود. در اینجا ذکر نکته ای به اختصار لازم است و آن اینکه تضادی که در اینجا منظور نظر است و بدون آن چرخ عالم هستی متوقف میشود تضاد فلسفی است که در حقیقت تزاحم است تزاحم عبارت است از برخورد و تلاقی و تفاوت موجودات مختلف که شرط و زمینه حرکت است. تضاد فلسفی علامت تحول پذیری جهان مادی است، اما آنچه به منزله تضاد منطقی نامیده میشود به کلی مفهومی جدا از تضاد فلسفی دارد. تضاد ،منطقی که وقوعش از نظر عقلی محال است یعنی جمع شدن دو صفت در یک شیء واحد، در زمان واحد و از جهت واحد اگرچه بتوان فرض کرد که هیچیک از دو صفت در شیء نباشد و صفت سومی جای آن دو را بگیرد؛ مثلاً، محال است که یک خوراکی (واحد) در زمان واحد و از جهت واحد هم تلخ باشد و هم شیرین نه اینکه قسمتی از آن تلخ و قسمتی شیرین باشد یا امروز شیرین و فردا تلخ باشد، بلکه این دو صفت تلخی و (شیرینی دقیقاً و از هر جهت در یک جزء واحد جمع شوند). قصدمان از آوردن این بحث فلسفی این بود که بگوییم داستان نویس نباید هنگام خلق اثرِ خود این دو نوع تضاد را با یکدیگر خلط کند. او اگر تضاد منطقی را به جای تضاد فلسفی در اثرش وارد کند و ممکن و شدنی جلوه دهد، خواننده اش را با صحنه هایی غیر قابل قبول مواجه خواهد کرد؛ مثلاً، در یک کار واقع گرا اگر یکی از اشخاص داستان در یک لحظه خاص در شهر تبریز ،باشد دیگر نمیتوان گفت که او خود او دقیقاً در همان لحظه از نظر جسمی در مشهد هم هست. اگرچه میتوان فرض کرد که جسمش در تبریز و حواسش متوجه مشهد باشد یا اینکه الان در تبریز باشد و روز بعد در مشهد. برهم زدن قوانین طبیعی در آثار واقع گرا و رئالیستی «ضعف منطق «داستان به شمار میرود مگر اینکه نویسنده قالب دیگری را برای داستانش انتخاب کند و مثلاً درصدد آفرینش صحنه های ،خیالی ،عجیب و خنده آور باشد که در آن صورت هم باز خواننده در حقیقت به وقوع تضاد منطقی در عالم بیرون ایمان نمیآورد. بلکه خود میداند که نویسنده برای ایجاد لذت روحی بیشتر است که قوانین طبیعی را به هم زده است. خواننده این قرارداد هنری را برای بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کردن با اثر به راحتی میپذیرد بنابراین در عالم ،داستان هرگونه ،حادثه حرکت و تحول مشروط به تضاد تضاد) ممکن و شدنی است حتی در داستانهایی که اعتنای چندانی به حادثه ندارند و بیشتر قصد شخصیت پردازی دارند نیز این قاعده به قوت خود باقی است زیرا شناخت آدمها نیز وقتی ممکن است که حرکت ،کنند، سخن بگویند و با دیگران تعامل و برخورد داشته باشند نویسنده کتاب شناخت عوامل نمایش در این باره مینویسد: از آنجا که هر پدیده ای را با ضد آن بهتر میتوان شناخت اشاره به جمله تُعرَفُ الآشیاءُ بِاَضْدادِها در ترکیب و هماهنگ کردن اشخاص ،بازی تا آنجا که ممکن است باید اشخاصی را در مقابل هم قرار داد که هرچه بیشتر در جهات گوناگون باهم متفاوت و متضاد باشند. اشخاص بازی هنگامی خود را به خوبی میشناسانند که از حالت عادی خارج شده دستخوش هیجانات غیر قابل کنترلی شده ،باشند چراکه در شرایط عادی اشخاص ماسکهایی بر چهره میزنند تا مانع از نفوذ دیگران به حریم وجود خود شوند و تنها در لحظات بیخودی است که این نقاب از چهره اشخاص فرومی افتد و شخصیت ایشان آشکارا به نمایش گذاشته میشود. دلیل دیگر بر اهمیت بحث کشمکش این است که در خواننده «انتظار ایجاد میکند که خود یکی از با ارزش ترین و دوست داشتنی ترین حالاتی است که خواننده را با اثر پیوند میدهد. 📚پیک قصه نویسی ✍مهدی حجوانی @shahrzade_dastan
سلام لطفا برای این هفته داستانی بنویسید که در آن شخصیت داستان با غذایی که می‌پزد و زندگی خود درگیری و کشمکش دارد. در این داستان از حواس پنجگانه نیز استفاده نمایید. ارسال آثار به آیدی زیر @Faran239 @shahrzade_dastan
سلام لطفا برای این هفته داستانی بنویسید که در آن شخصیت داستان با غذایی که می‌پزد و زندگی خود درگیری و کشمکش دارد. در این داستان از حواس پنجگانه نیز استفاده نمایید. داستانهای ارسالی در کانال منتشر و نقد خواهند شد. ارسال آثار به آیدی زیر @Faran239 @shahrzade_dastan
انواع کشمکش در داستان 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ا_ کشمکش انسان با طبیعت در این نوع ،کشمکش شخص بازی محوری در مقابل قدیمیترین حریف خود یعنی طبیعت قرار می‌گیرد . حریفی که از بدو پیدایی اش تاکنون همواره در کشمکشی بی وقفه با آن بوده، به منظور تسلط بر آن و یا مهار کردن عصیانش از دل و جان کوشیده و درصدد بوده است با کشف قوانین عملکرد آن و یا با دست یافتن بر مکانیزم ،تحولاتش نه تنها خود را از چشم زخم آن در امان دارد بلکه نیروی عظیم آن را نیز در مجرایی بگرداند... که در انجام یافتن مقاصد او درآید. نمونه ای از کشمکش انسان با طبیعت داستان کوتاه زورق بی حفاظ نوشته استیفن کرین نمونه خوبی از کشمکش آدمی با طبیعت است. ۲_ کشمکش انسان با انسان در این نوع ،کشمکش اختلاف بین دو طرف ماجرا بیشتر براساس یک امر خصوصی است و پایه و مبنای ایدئولوژیکی ندارد. یعنی بیش از آنکه در بند علل اجتماعی مسئله ،باشد عواقب اخلاقی آن برایش مهم است. نمونه ای از کشمکش انسان با انسان داستان کوتاه کباب غاز نوشته محمدعلی جمالزاده نمونه ای از کشمکش انسان با انسان است. ۳ کشمکش انسان با جامعه در این نوع ،کشمکش گرچه به ظاهر افرادی به صورت انفرادی و به خاطر حفظ منافع شخصی به مقابله با یکدیگر میپردازند اما در حقیقت هریک از ایشان سمبل و نمادی برای یک نوع طرز تفکر جهان ،بینی و نگرشی اجتماعی هستند... از این رو، شکست یک طرف دعوا نه تنها شکست آن فرد که به مثابه شکست و نابودی یک نوع جهان بینی و شاید نشانه ای از سقوط یک قشر اجتماعی باشد. نمونه ای از کشمکش انسان با جامعه قصه کوتاه سفر» به شهر «سلیمان نوشتهٔ ف. عموزاده خلیلی را برای نمونه نام میبریم دخترکی در کارگاه نمور قالیبافی که متعلق به مردی سرمایه دار است، با مشقت کار می.کند. او آرزو دارد که روزی قالیچه حضرت سلیمان را .ببافد از پیرزنی که همراه او کارگر کارگاه است نقش پرنده هایی را میخواهد که بتواند قالیچه دلخواهش را ببافد. پیرزن ابتدا دخترک را نصیحت میکند دست از این خیالات افسانهها ،بردارد ولی وقتی با اصرار او مواجه میشود نقش پرنده هایی را در اختیارش می‌گذارد. به این ترتیب دخترک دست به کار میشود. صاحب کارگاه در برخورد اول از کار خودسرانه او به خشم می آید اما وقتی زیبایی بیش از حد قالیچه نیمه تمام را میبیند در دل شاد می.شود از یک سو دخترک با تلاش خستگی ناپذیر کار را به پیش میبرد و از سوی دیگر صاحب کارگاه بر سر قیمت قالیچه با یکی از دلالها چانه میزند دخترک آن قدر کار میکند که اندک اندک بینایی اش را از دست میدهد و در اواخر کار فقط از طریق لمس نخها رنگشان را تمیز میدهد. تا اینکه عاقبت کار قالیچه به پایان میرسد پرندگان قالی به حرف می آیند و با یکدیگر به گفت وگو مینشینند آنها از معامله صاحب کارگاه خشمگین اند و دختر را صاحب اصلی خویش میدانند. دخترک با تنی تبدار و رنجور و حالی نزدیک به مرگ، قدم به باغ زیبای قالیچه می.گذارد پرندگان نیز برای اینکه قالی به دست صاحب کارگاه نیفتد به پرواز در می آیند سقف شکاف میخورد و قالیچه به سوی آسمان پرواز میکند ۴ کشمکش انسان با خود این نوع ،کشمکش که بر اساس مبارزۀ انسان با خودش استوار است توانایی نویسنده را در تجسم بخشیدن به یک کاوش درونی در معرض آزمایش قرار میدهد. در این نوع کشمکش، تکلیف شخص بازی با خودش معلوم نیست حسابش را با خود روشن نکرده است. مردد است. نمیداند چه ...کند پرداخت چنین موجودی استادی و مهارتی را میطلبد که خارج از توانایی نویسندگان تازه کار است... اشکال و سختی کار نیز در آن است که نویسنده باید به مدد تواناییهای تکنیکی و تخیل سرشار ،خود برای شخص بازی محوری که در درون خود فرو رفته و به ظاهر آرام به نظر میرسد اعمال و گفتاری فراهم آورد که علاقه تماشاکن یا خواننده را جلب کند یعنی به کشمکش ذهنی شخص بازی عینيتى فيزيكي قابل رؤیت و فهم دهد. 📚پیک قصه نویسی ✍مهدی حجوانی @shahrzade_dastan
☘☘☘دوستان آموزش‌های مورد نیاز و مورد علاقه خود را از کانال با هشتک دنبال کنید. و.... @shahrzade_dastan
سلام لطفا برای این هفته داستانی بنویسید که در آن شخصیت داستان با غذایی که می‌پزد و زندگی خود درگیری و کشمکش دارد. در این داستان از حواس پنجگانه نیز استفاده نمایید. ارسال آثار به آیدی زیر @Faran239 @shahrzade_dastan