eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
93 ویدیو
395 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
طنزنویسی 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 کنایه داستان بدون کنایه مثل نقاشی بدون بعد [پرسپکتیو] است. کنایه تناقض زندگی روزمره ما را برملا میکند؛ تناقض همه آن حقایق نیم بند، نیرنگها و خودفریبی هایی که با آنها روزمان را شب میکنیم. چیزهای اطراف ما آن طور که مینمایند نیستند و اساس کنایه طنزآمیز یا طنز در همین تناقض یا عدم تناسب بین زندگی واقعی و آن نوع از زندگی است که ما فکر میکنیم باید باشد به نظر ما کارهای دنیا باید معنی یا منطقی داشته باشد اما ندارد؛ جهان باید متین باشد، اما اصلاً .نیست و باز ما فکر میکنیم دنیا مثل تیم فوتبال یا شرکت چمن کاری دنبال یک هدف جدی است اما آخر سر کاشف به عمل می آید که این هدف، هدفی مسخره بوده است به همین دلیل هم کنایه برای نویسنده در حکم منبع طنزی بسیار غنی و پایان ناپذیر است. رمانهای دانشگاهی از آثار کینگزلی آمیس گرفته تا آثار ریچارد روسو مثالهای خوبی در این مورد است. به نظر مقامات دانشگاهی آموزش عالی یا دانشگاهی کاری جدی است؛ چون دانشگاه مکانی جدی است اما وقتی روسو در آلت دست نشان میدهد که چطور رئیس گروه ادبیات و زبان انگلیسی دانشگاه روی تخته‌های بالای سقف «دفتر گروه قایم میشود تا یواشکی به حرفهای همکارانش در جلسه رأی گیری راجع به خودش گوش کند، میفهمیم دانشگاه چقدر مسخره است حتماً دمای این اتاقک بالای سقف سی و پنج درجه است. دارم شرشر عرق میریزم و اگر سرم را خم کنم یک دانه درشت عرق از نوک دماغم میچکد و از لای شکاف تخته های سقف که دارم از لایشان جلسه را دید میزنم با صدای پقی درست میافتد وسط میز جلسه!» همان طور که ولتر هم سالها پیش ،گفته، دلیل دیگر اینکه چرا ،کنایه یک همچین منبع طنز قدرتمندی در اختیار نویسنده میگذارد این است که زندگی چیز جفنگی است ولی ما سعی میکنیم از معنای زندگی سر درآوریم. حاصل این تلاش بیفایده هم خلق بهترین آثار طنزآمیز عالم بوده است به نظر من یکی از بامزه ترین آثار طنزآمیز در قرن حاضر کتاب راهنمای سفر مفتی به کهکشان نوشته داگلاس آدامز است این اثر بر اساس تلاش برای سر درآوردن از معنی زندگی دنیا و همه چیزهای آن نوشته شده که البته آخرش جواب نا امید کننده ای به دست میآمد چهل و دو که خودش یک معمای جدید است جان گی، نویسنده اپرای ،گدایان هم نوشته که: «همه چیز نشان میدهد که زندگی یک شوخی است. یک موقعی فقط فکر میکردم زندگی این جوری ،است، اما حالا دیگر مطمئنم» طنزنویس هم کارش را روی همین نکته متمرکز میکند اینکه زندگی روزمره تئاتر بی ثباتی است با دکور صحنه ضعیف و نمایشنامه ای .بد در حقیقت این نمایش آن قدر بی سروسامان است که ممکن است هر لحظه نمایشنامه نویس همه چیز را با کنار زدن پرده ها و خراب کردن گریم بازیگرها و نشان دادن شکل و شمایل واقعی آنها به هم بزند. 📚اسرار و ابزار طنزنویسی ✍محسن سلیمانی @shahrzade_dastan
کنایه و نماد در داستان قسمت اول 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 یکی از بهترین ویژگیهایی را که برای موفق ترین داستانها ذکر کرده اند اختصار آنهاست. البته هدف هر نویسنده ای هم این‌است که کم و گزیده بگوید و نه بیش از آن. این گفته بدان معنی نیست که همۀ داستانهای خوب مختصر و کوتاه ،هستند بلکه معنی آن این است که هیچ چیز در داستان زیادی نیست و هر کلمه و هر جزئی از داستان چنان باید انتخاب شود که بیشترین تأثیر را روی خواننده بگذارد. عيناً مثل مواد منفجره است درست است که میزان تأثیر یک انفجار متناسب است با قدرت مواد منفجره و مقدار آن. ولی تنگی فضایی که مواد را در آن کار گذاشته اند نیز اهمیت دارد. تنها هنگامی نویسنده موفق میشود اختصار را رعایت کند که: الف) در انتخاب کلمات سخت گیری کند. ب) جزئیات و حوادثی را برگزیند که به هدف داستانش بیشترین کمک را میکند. ج) از چیزهایی که تأثیرشان در داستان کمتر است، صرف نظر کند. د) تا آنجا که ممکن است جزئیاتی را انتخاب کند که چند بعدی باشند؛ یعنی در عین اینکه در داستان مفهومی ظاهری دارند هم زمان به مقاصد دیگر او نیز کمک کنند. زیرا هر نویسنده ای قطعاً میداند آن نکته ای که هم به تشریح بیشتر شخصیت میپردازد و هم طرح داستان را جلو میبرد مفیدتر از نکته دیگری است که فقط هدف اول یا فقط هدف دوم را تأمین میکند. دو ابزاری که هر نویسندهای به کار میگیرد تا اختصار را رعایت کند؛ یعنی نماد و .کنایه هر دوی اینها تأثیر داستان را چند برابر میکنند ولی از طرفی هم باید خوانندگان بلوغ فکری و آگاهی لازم را برای فهم این علائم داشته باشند. 🍁نماد نماد ادبی نماد ادبی بیش از معنی ظاهری خود معنی میدهد. این نماد میتواند یک موجود شخص حالت عمل و یا چیزهای دیگری باشد. این نمادها هر کدام علاوه بر معنی ظاهری و تحت اللفظی خود در داستان معانی دیگری نیز دارند: الف) نامهای نمادین_ مثال ساده ای از نمادگرایی، «نامهای نمادین در داستان است. اکثر نامهایی که روی اشخاص مختلف می‌گذارند در وهله اول تنها برچسبی جهت شناختن آنهاست. به ندرت از طریق نامها میتوانیم افراد را نیز بشناسیم. البته غیر از ملیتشان که از اسم افراد میتوان حدس زد. با وجود این هستند نویسندگانی که نام شخصیتهای داستانشان فقط اسمی ظاهری ،نیست بلکه با نام گذاری قصد دارند چیزی هم دربارهٔ شخصیتهایشان به ما بگویند. جان گالزورظی در سه رمان دنباله دار خود به نام «فورسایت ساگا، فامیلی فورسایت را برای شخصیتهای اصلی خود انتخاب کرده تا دوراندیشی آنها را به ما القاء کند. در داستان دیگر همین نویسنده یعنی درخت به ژاپنی چطور؟ در این داستان نام شخصیت اصلی یعنی آقای نیلسون را میشود به دو بخش تقسیم کرد و گفت پسر ،نیل یا پسر هیچی نام شخص دیگری که در این داستان روبه روی آقای نیلسون است یعنی آقای تندرم از دو کلمه (درم) به معنی وزنۀ کوچک برای توزین اشیاء) و «تن» به معنی ماده شیمیایی دباغی ترکیب شده است. ممکن است فکر کنیم که نویسنده به هنگام انتخاب این نامها معانی بالا را در ذهن داشته و یا فکر کنیم که او فقط به خاطر گوش نواز بودنشان آنها را انتخاب کرده است. خوانندگان هم ممکن است حدسهای دیگری ،بزنند ولی در مجموع میتوانیم بگوییم که نامها چندان هم بد انتخاب نشده اند. در داستان «جوانی» نوشته ،کنراد نامها دقیق‌تر انتخاب شده اند. نام کاپیتان بیرد انتخاب شده تا سن بالای این شخص را برساند و نام مان به آدمی که معاون کاپیتان کشتی و نماد شور و زندگی است میخورد. 📚تاملی دیگر در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan
نماد و کنایه در داستان قسمت دوم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 موجودات و اعمال نمادین_ مهم تر از نامهای نمادین موجودات و اعمال نمادین هستند. در بعضی از داستانها این نمادها چنان طبیعی جا می افتند که نقش نمادین آنها را در بار اول غیر از خوانندگان حرفهای کمتر کسی تشخیص میدهد. داستانهای دیگری هم هستند که در آنها، نمادها نقش محوری و اصلی دارند در این داستانها اغلب واقع گرایی کمتر به چشم میخورد و طبعاً اگر خواننده بخواهد چیز مهمی دستگیرش شود ناگزیر باید نمادها را به طریقی تحلیل و تفسیر کند. در داستانهای نوع اول نمادها هدف داستان را تقویت کرده بر معنی آن میافزایند. داستانهای نوع دوم همۀ معنی و مفهوم داستان بر دوش نمادها حمل میشود. در داستان اشکها اشکهای «بیهوده آن مرغابی سفید و آرام که روی دریاچه می لغزد به طور نمادین با فائق آمدن فردریک بر شرمندگی اش در تنهایی و دست برداشتن از گریه ارتباط برقرار میکند. موقعی که مادر فردریک میخواهد جایی برود، به او میگوید تا وقتی که از گریه کردن دست برنداشته، همانجا بماند و به مرغابی نگاه .کند فردریک همانجا می‌ماند و همان طور به مرغابی زل میزند تا کم کم ساکت میشود «هنگامی که مرغابی با آن چشم ،باز روی آب لغزید و دور آن انحنا ،گشت چیزی نامرئی در حالت ،مرغابی فردریک را آرام کرد.» برخلاف مادر فردریک مرغابی اصلاً به گریه‌های فردریک توجهی ندارد و از دست او ناراحت نمیشود. موقعی که فردریک سعی میکند به مرغابی دست ،بزند، مرغابی روی آب سر میخورد و بدون آنکه پلک بر هم بزند بدون خجالت و رودربایستی به سرعت دور آن انحنای کنار دریاچه میگردد. سالیان ،بعد با وجود اینکه فردریک آن دختر روی نیمکت پارک را و بچه ای را که آن دختر درباره اش با فردریک صحبت میکرد، فراموش کرده است؛ هنوز به راحتی و با لذت و حس شرمندگی ای که اینک دیگر در او نیست؛ آن مرغابی آرام و سفیدی را که روی آب سر میخورد و کنار دریاچه می‌گشت به خاطر می آورد. مرغابی دیگر بدون آنکه فردریک بداند، نماد راحت شدن او از شرمندگی و رنج شده و برای خواننده نیز، مرغابی نماد ،آرامش راحتی و به طور ناخودآگاه نماد اتکا به نفس شده است. امکان داشت فرضاً نویسندهٔ این داستان، به جای به کار بردن مرغابی یک خرگوش یا یک سنجاب را برای تجدید خاطره فردریک در داستان می آورد؛ اما مسلماً هیچکدام از این دو تا این حد ارزش نمادین نداشتند. در خصوص این داستان موجود دیگری نیز وجود دارد که بیانگر معنی مشخصی در داستان است. هنگامی که مادر فردریک برمیگردد یک قو شناکنان پیش می آید گویی به او سلام میدهد. خانم دیکینسن یعنی مادر ،فردریک به پالتو پوست روباه خود به آرامی دستی کشید بعد آن را روی شانه لغزانده و بالا کشید فردریک با خود فکر کرد چه مادر خوبی دارم. قو به طریقی نمادین و از دید فردریک به لطافت شیرینی مادر فردریک می.افزاید اگر به جای قو، مرغابی‌ بود این قدر تأثیر نداشت و اگر نویسنده مینوشت: یک غاز کج و معوج و سنگین پیش آمد، گویی به او سلام میدهد به هیچوجه ،نماد مناسب نبود و دیگر تأثیر نمادین در این میان وجود نداشت. ادامه دارد 📚تاملی در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan
کنایه در داستان 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 کنایه اصطلاحی است که معانی مختلفی دارد؛ ولی کلاً به جمله یا عبارتی که دو معنی ناسازگار را یک جا در خود داشته باشد جمله یا عبارت کنایی میگوییم. در چنین جمله ای یکی از دو وجه یا معنی ،جمله، وجه دیگر را از جهاتی به مسخره میگیرد. البته کنایه تنها شامل جمله یا عبارت نمیشود بلکه موارد دیگری نیز هست که بعداً اشاره خواهد شد. کنایه را نباید با طعنه یکی ،گرفت زیرا قصد افراد از طعنه تنها نیش زدن به دیگران است. داستان نویس از کنایه استفاده میکند تا الف) تجربیات پیچیده خود را بیان کند. ب مصالح داستانش را به طور غیر مستقیم سنجیده ارزیابی کند. ج) اختصار را رعایت کند. در اینجا بهتر است سه نوع مختلف کنایه را از هم جدا کنیم. ۱ _کنایه لفظی این نوع ،کنایه که ساده ترین و در نظر نویسندگان کم اهمیت ترین نوع کنایه محسوب میشود شکلی از گویش است که نویسنده عکس چیزی را که منظورش است میگوید. در این نوع گویش بین آن چیزی که نویسنده میگوید و آنچه که منظور اصلی ،اوست تضاد وجود دارد. مثال ساده ای که از این نوع کنایه میتوان زد از داستان مهمان خانه دو جادوگر است در ابتدای داستان نویسنده میگوید: هوش و مهارت شیطان صفتانه در اختراع اگرچه به قدمت آغاز جهان است؛ ولی به هیچ وجه فن بیهوده ای نیست... نگاه کنید به تلفنهایی که زندگی آرام اعطاشده به ما را بر هم میزنند و نگاه کنید به مسلسلهایی که جانها را از بدنها بیرون میکشند. آیا اینها پیشرفت نیستند؟ البته کنایه در جمله آخر .است زیرا منظور اصلی نویسنده این است که این اختراعات پیشرفتی به همراه نیاورده است. همچنین در عبارت «فن بیهوده» نیز کنایه ای وجود دارد، چون ما کلمۀ «فن را در مورد چیزی به کار میبریم که به حال ما سودمند ،باشد در صورتی که نویسنده در اینجا آن را به معنی هوش و مهارت شیطان صفتانه در اختراع به کار برده است. در واقع در این دو مثال مانند تمام جاهایی که از کنایه لفظی به بهترین شکل آن استفاده میکنند معنی ظاهری جمله با معنی مخالف آن هر دو ،یکجا مورد استفاده قرار گرفته است؛ زیرا از نظر ،ظاهری تلفن و مسلسل هر دو نشانه های پیشرفت هستند و از این نظر که این اختراعات شیطانی نیاز به مهارت ویژه ای ،دارند میتوان آنها را فن نامید؛ گو اینکه منظور اصلی نویسنده چیز دیگری بوده است. بدین ترتیب کنایه لفظی وسیله ای است در دست نویسنده تا با یک ،کلام دو حرف متناقض را یکجا بزند و در عین حال هر دو هم درست باشد؛ ولی البته هر کدام از جنبه ای. 📚تاملی دیگر در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan
موقعیت کنایی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 در این نوع از کنایه که در نظر نویسندگان از مهم ترین نوع کنایهها هم هست؛ بین نکاتی که در زیر برشمرده ایم تفاوت وجود دارد. الف_ بين ظاهر قضایا و واقعیت ب_ بین توقعات ما و آنچه که انجام میشود. ج) _بین آنچه هست و آنچه که به نظر میرسد، مناسب است باشد. در داستان لحظه خاص هنگامی که آن دو بچه به عوض اینکه با خوشحالی تمام با هم بازی کنند؛ وجود یکدیگر را فراموش میکنند موقعیتی کنایی به وجود آمده است زیرا در اینجا بین توقعات ما و آنچه که انجام میشود تفاوت وجود دارد این کنایه بیانگر نکاتی درباره بازی و خصلتهای بچه هاست. در داستان فقط ،اصلاح همین و بس با وجود اینکه به سروان تورس گفتهاند سلمانی تو را خواهد ،کشت غیرمسلح و با آرامش خاطر روی صندلی سلمانی مینشیند؛ اما ،برعکس، سلمانی با اینکه تیغی در دست دارد و سروان تورس هم چشم بسته در اختیار اوست، آن قدر از ترس دست و پایش میلرزد که حتی درست نمیتواند فکر .کند و این خود در مجموع موقعیتی کنایی است. زیرا بین آنچه هست و آنچه که به نظر میرسد مناسب است باشد؛ تناقض وجود دارد. در این داستان کنایه نه تنها بر تنوع شخصیت انسانها تأکید دارد، بلکه نشان میدهد که فکر کشتن، چه بسا گاه ترسناکتر از فکر کشته شدن باشد. به عنوان آخرین مثال درباره ،کنایه از داستان «مدافع دین کمک میگیریم اسم این داستان، یعنی «مدافع دین خود به کنایه پیچیده ای اشاره دارد که بخشی از آن کنایه لفظی و بخش دیگر موقعیت کنایی است. عبارت «مدافع دین» ظاهراً آدم وفادار و حامی مذهبی را که در عین حال مبارز هم هست میرساند. اما گروهبان مارکس به هنگام ادای این وظیفه حتی برخلاف میل مذهبی خود عمل می.کند چرا؟ زیرا او میخواهد به طور یکسان و منصفانه با همۀ زیردستانش رفتار کند. او قصد ندارد تا به نفع یهودیها قدمی بردارد تناقض بین دفاع از هم دینها و دفاع از عدالت). در جایی او بدون اینکه ،بخواهد، هنگام صحبت درباره سرباز یهودی گروس» ،«بارت» ناگزیر میشود که به اصطلاح یک «مدافع دین» باشد: صبح روز بعد وقتی که داشتم با سروان برت گپ میزدم واقعه عصر روز گذشته را برایش شرح دادم. به نظرم در موقع ،گفتن سروان بو برد که من فقط وضعیت سرباز گروس بارت را شرح نمیدهم بلکه دارم از او دفاع هم میکنم.» ولی با وجود این در پایان داستان هنگامی که گروهبان مارکس میبیند سرباز گروس بارت ،یهودی، پارتی بازی کرده است؛ حکم انتقال او را مانند ،همه به پاسیفیک تغییر می دهد. کنایه در این است که او اگرچه به ظاهر برخلاف دینش عمل کرده است زیرا از پارتی بازی یکی از همدین هایش جلوگیری کرده، اما در واقع او مدافع واقعی دین خویش است. در نتیجه عبارت «مدافع «دین کنایه ای لفظی و وضعیت او موقعیتی کنایی است. پس از این ماجرا سرباز یهودی از گروهبان مارکس میپرسد: تو اسم کاری را که کردی میگذاری ملاحظه من؟» مارکس جواب میدهد ،«نه، ملاحظه همه!» در اینجا ما میفهمیم مصلحت ایمان مذهبی در این است که مواقعی که یهودیانی همچون گروس بارت میخواهند پارتی بازی ،کرده از شرایط ویژه ای برخوردار شوند در برابر آنها قد علم .کنیم چون مردم به اشتباه، بدی گروس بارت را به پای همۀ هم کیشان او خواهند گذاشت. از این جهت در داستان میبینیم که گروهبان مارکس به رغم میل خودش هنگامی که به هم کیش خود (یعنی سرباز یهودی کمک میکند «مدافع دین» است و موقعی که دست به اقدامی ضد او میزند، تبدیل به مدافع واقعی دین میشود. کنایه در این است جهانی که در حال جنگ است به هنگام جنگ جهانی (دوم و یهودیان زجر دیده اند و دفاع از یهودیان در نظر ایشان شعار شده؛ چقدر مشکل است که انسانی هم یک یهودی خوب باشد وهم یک انسان خوب تناقض بین این دو) در تمام این مثالها چنان که دیدیم، کنایه نویسنده را قادر میساخت تا ضمن اینکه به داستانش قدرت و استحکام لازم را می،بخشد به اختصار» نیز دست یابد. 📚تاملی دیگر در باب داستان ✍لارنس پرین @shahrzade_dastan