eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
287 دنبال‌کننده
1هزار عکس
245 ویدیو
2 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را ازدرگاه خداوند متعال خواهانم. اگر پرسان حال پدرو مادر خود بوده باشید بحمدالله کسالتی نداریم و به دعا گویی تو و سایر رزمندگان مشغول هستیم. و نامه ای که تاریخ ۶۶/۱/۲۲ نوشته بودی در تاریخ ۶۶/۱/۲۹ به دست ما رسید و خیلی خوشحال شدیم و اما .. طبق فرمایشات امام امت مبنی بر اینکه هر کسی می‌تواند به جبهه برود شما می توانستید و رفتید، آیا بهتر نبود اطلاع قبلی به پدرو مادرت می‌دادی و مانند سایر رزمندگان می رفتی تا اینکه نامه در جانماز بگذاری؟! ما که از رفتن تو اکنون راضی هستیم ولی خودت کدام رو می‌پسندی؟! به هر حال امیدوارم خداوند در هرکجا که هستی تو را حفظ و به سلامت بدارد و بتوانی خدمتگزار دین و قرآن باشی و ان‌شاءالله به یاری حضرت مهدی (عج) رزمندگان عزیز بتوانند هر چه زودتر ریشه پوسیده درخت بی حاصل همچو صدام را در منطقه برکنند و همگی به یاری حق با سربلندی و پیروزی به خانواده های خود بازگردند. اما در رابطه با جواب امتحان گفته اند قبول شده اید و دیگر آنکه بنویس بدانم ۴۵ روز یا سه ماه هستید کدام یک؟! و راجع به عباس؛ بعد از اینکه از هم جدا شدید، ایشان را برده بودند مشهد و بازگشت در منطقه و هنوز نامه ای نداده و آدرس جدیدی نداده است. بیش از این مزاحم نشوم. خواهران و برادرانت همگی خوب هستند و سلام می‌رسانند. عمه ها و دایی وبچه ها همگی خوب هستند و سلام می‌رسانند. تمام بستگان سلام می‌رسانند. در ضمن رحمتِ اکبر آقا که مجروح شده به آلمان انتقال پیدا کرد جهت درمان. و دیگر عرضی ندارم در پایان سلامتی تو را از درگاه ایزد منان خداوند تبارک وتعالی آرزو دارم و امیدوارم هر چه زودتر همه رزمندگان به پیروزی نهایی برسند و آقا امام زمان عج همه شمایان را یاری کند. خدانگهدارت ۶۶/۱/۳۰ نامه‌ی @shalamchekojaboodi
‌ به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با عرض سلام خدمت برادر عزیز رزمنده سعید شاهدی امید آنکه در پناه خداوند قادر متعال در کلیه امور موفق و پیروز بوده باشید به جهت سلامتی شما عزیزان لشکر توحید به درگاه احدیت دست به دعا دارم. باری برادر عزیز رزمنده نامه آکنده از عشق و محبت شما که نشانه خلوص نیت و صفای قلبی شماست و روح پاک و بی آلایش شما را نشان می‌دهد، مورخه ۶۵/۹/۲۰ به دستم رسید بسیار خوشحال شدم و واقعاً در آن نامه‌ات ما را شرمنده کردی ما خیلی کوچکتر از این حرف‌ها هستیم، باری اگر کاری هم کردم در حد انجام وظیفه بوده است. در هر صورت امیدوارم که در کارت موفق و پیروز باشی و ان‌شاءالله در نامه‌های بعدی که می‌نویسی از وضعیت خودت و مسائل مربوط به خودت مرا مطلع کن. آیا در آنجا درس می‌خوانی یا نه؟! تا آنجا که من اطلاع دارم در اکثر لشکرها و تیپ‌ها، مجتمع رزمندگان تشکیل شده است تا با شرکت در کلاس‌ها اوقات فراغت را مشغول درس خواندن شوی. حتماً در این مورد مرا در جریان بگذار.‌ برادر عزیزم! آن توصیه‌ای که کردی ان‌شاءالله عمل خواهم کرد و به قول معروف نسخه مجید را خواهم پیچید( شوخی) چشم. ( احیانا سعید سفارشی در رابطه با درس خواندن برادرش به مدیر مدرسه کرده بوده و ایشان در جواب، به شوخی چنین گفتند.) راستی یاد آن روزها بخیر، روزهای خوبی بود و خاطرات خوبی از شما دارم. همیشه صفا و صداقت را در شما می‌بینم و این عامل نزدیکی ‌دلهای مومنین می‌شود. باری چند روز پیش نیز عینعلی و سلطانی به جبهه رفتند. نمی‌دانم اطلاعی از آنها داری یا نه. اگر عزیزان را دیدی سلام و دعای مرا خدمتشان برسان و نامه‌ای که نوشته بودید واقعاً بنده حقیر را شرمنده لطف و محبت خودت کردی. و نامه‌ات خیلی هم خوش خط و به قول معروف حرف نداشت. البته علاقه دو طرفه است، بنده هم به شما برادر عزیزم علاقمندم ان‌شاءالله در نامه‌ای که می‌نویسی از وضعت مرا مطلع کن. به امید پیروزی نهایی لشکریان توحید برادر شما اصغر برزکار ۶۵/۹/۲۲ نامه‌ی آقای ______ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ بسمه تعالی با درود و سلام خدمت حضرت صاحب‌‌الزمان (عج) روحی و ارواحناالعالمین له الفداه، او که واسطه فیض الهی است و یگانه منجی عالم بشریت و درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، این سالک الی ا... و این پیر طریقت، درود و سلام بر شیران روز و زاهدان شب سربازان آقا امام زمان(عج) و درود و سلام بر شهیدان که در وصفشان کلمه مقدس شهید رساترین معنی را می‌رساند. سلام بر سرباز امام زمان(عج) برادر عزیزم سعید سعید جان! امیدوارم که حالت خوب بوده و باشد و در سایه ایزد منان و در سایه عنایات صاحب‌الامر(عج) به خوبی و خوشی به سر برده باشی و در کسب رضای حق‌تعالی موفق و موید بوده و باشی. اگر از احوالات برادرت خواسته باشی بحمدالله خوب و سلامت هستم. سعید جان! لحظاتی پیش نامه‌ات را ابوالفضل مزیدی به دستم داد چون پلاک خانه ایشان را به جای پلاک خانه این حقیر نوشته بودی. بهرحال بسیار خوشحال شدم و خوب می‌دانی اهل تعارف نیستم. جدا" بسیار خوشحال شدم طوری که فکر می‌کنم کمتر چیزی تا حال اینقدر مرا خوشحال نموده است. نمی‌دانم چطور بگویم حس می‌کنم کسی را دارم که بفهمد چه می‌گویم، در این شهر پرگناه و در میان مردمی که از زندگی جز پول و مادیات هیچ نمی‌فهمند در حال غرق شدنم. دیگر صفای جبهه برایم معنای آنچنانی ندارد. هر روز در سر راهم با حیوانهای انسان صورت مواجهم. در کنار اینها من که خود حال و روزم را خوب می‌دانم، حتی لایق آن نیستم که برایم نامه بنویسی و این همه اظهار لطف نموده مرا شرمنده کنی. سعیدجان! از اینکه زحمت کشیدی نامه برایم نوشتی تشکر می‌کنم. من روز ۱۰/۲۱ یعنی روزی که وارد منطقه شدیم در حین برگشتن به عقب مورد اصابت تیر از ناحیه فک قرار گرفتم. البته ضایعه غیر قابل جبرانی به بار نیاورد و کم‌کم به وضع اول برمی‌گردم. طرز اصابت تیر به شکلی بود که از سمت چپ با زاویه به فک خورد و پس از تماس با دندانهای پایین از گوشه لبم خارج شد. گاه فکر می‌کردم که دلیل برخورد تیر به دهانم گوش نکردن به این آیه قرآن بود که《چرا می‌گوئید چیزی را که عمل نمی‌کنید. این کار سخت خدا را به خشم می‌آورد که می‌گوئید آنچه را عمل نمی‌کنید》سوره صف آیه ۳ خطابش نیز چنین است《ای کسانیکه به زبان ایمان آورده‌اید》سعیدجان این سخن را از درمانده‌ای بی‌چاره و سرگشته در ظلمات محض بشنو و بیش از این، از من چیزی برای گفتن مخواه. ای عزیز! جوانی را غنیمت شمار، جوانی‌ت را در راه کسب علم و تقوی صرف کن (نه مثل نویسنده)، عزیز من! از تهیه توشه آخرت غافل نباش (مثل نویسنده) لحظات عمر تو کفاف تهیه توشه سفر آخرت را نمی‌دهد پس نکند(مثل نویسنده) عمر گرانبهایت را در بطالت و لغو بگذرانی (مثل حقیر نباش و این را جدا" عرض می‌کنم) عزیز من! عمرت را صرف قرآن کن، صرف کسب معرفت کن. سعیدجان! لحظه لحظه حضورت را در وعده‌گاه عاشقان خدا با او مواظبت کن نکند از دستت برود و مثل من افسوس بخوری... دلم سخت هوای جبهه کرده است. اما در موقعیتی نیستم که بتوانم به منطقه بیایم. بهرحال به کار خود مشغولم و مثلا" زندگی می‌کنم. وقتی که روز یکشنبه ۱۰/۲۱ مجروح شدم با هواپیما مرا به شیراز بردند. یک هفته آنجا بودم و بعد به تهران آمدم. یک هفته هم بیمارستان نجمیه بودم، بعد مرخص شدم. فردا هم قرار است به دکتر بیمارستان نجمیه مراجعه کنم تا سیمی که حدود دو ماه است داخل دهانم قرار داده‌اند باز کند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان در دانشگاه ثبت نام کردم و فعلا" مشغول درس خواندن شده‌ام. مثل اینکه حوصله‌ات سر رفته‌است. دیگر عرضم را کوتاه کنم. جهت اطلاع تو نام محل تحصیل من آموزشکده فنی حرفه‌ای شماره ۲(شهید شمسی‌پور) است که در میدان ونک واقع است. گذشته از این حرفها جدا" التماس دعا دارم. به تمام بچه‌ها اگر دیدی سلام برسان و نیز آن برادر تسلیحات که نامش یادم افتاد حمید به او نیز سلام برسان از وضع منطقه‌ای که جنازه‌ی بچه‌ها آنجاست برایم بنویس و از پیشروی‌ها و از جراحتت و از بچه‌هائی که مانده‌اند. در ضمن برادر ابراهیم مظفری نیز برگشته و خانه است. دیگر عرضی ندارم والسلام علی من اتبع الهدی امضاء ------- دوستدار تو و برادر کوچکت رضا تاریخ سه شنبه ۶۵/۱۲/۱۹ ساعت ۸ شب نامه‌ی آقای رضا @shalamchekojaboodi
‌توجه خاص به نوشته‌ی پشت پاکت نمایید: برادر پستچی! دستت بشکند، گردن صدام را. خسته نباشید.✔️ پستچی بنده خدا فقط قسمت اول نوشته‌ی پشت پاکت را خوانده بود و ناراحت شده بود. وقتی برایش کل خط را خواندیم، خنده‌اش گرفته بود.😂 برای آقای محمد خطیبی @shalamchekojaboodi
‌ ✍ نامه‌ی برادر مجید شاهدی برای برادرش سعید (اسفند سال ۶۵) ⬇️⬇️ بسمه تعالی با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود به شهدای انقلاب اسلامی دل بیمار شد از دست رفیقان مددی تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم سلام علیکم پس از عرض سلام خدمت برادر عزیزم سعید شاهدی! امیدوارم که حالت خوب باشد و جای هیچگونه نگرانی نباشد. اگر از احوال ما خواسته باشید، بحمدالله خوب هستیم. باری! سه عدد نامه‌ی پر مهر و محبت شما به دست ما رسید و خیلی خوشحال شدیم. برای چی وقتی به مرخصی می‌آیی بیشتر از دو یا سه روز مرخصی نمی‌گیری ولی ناصر سلطانی و علی رجبی بیشتر از یک ماه هست که اینجا هستند؟! تو هم چند روزی بیا تا دیداری تازه کنیم. دیگر عرضی ندارم به غیر از اینکه سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم. بابا و مامان‌،مجتبی، خواهران و علی آقا سلام می‌رسانند. عمه، عمه، دایی، خاله، مادربزرگ سلام می‌رسانند. لطفاً یک آدرس درست برای ما بفرست، هر وقت نامه می نویسیم نمی دانیم به کدام آدرس بنویسیم. رزمندگان تا کربلا راهی نمانده ______ گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می‌رسم می‌بویم او را _______ ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس رویش _______ آسمان پرستاره / بگو‌ ابرها خون بباره ________ خدایا خدایا ستاره ها که رفتند تو خورشید را نگه دار _________ در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست امضاء Majid shahedi ۶۵/۱۲/۱۴ نامه‌ی @shalamchekojaboodi
به نام خداوند منان و با عرض سلام خدمت آقا امام زمان(عج) و نائب محترمش حضرت امام خمینی(ره) و با عرض سلام خدمت تمامی رزمندگان و با آرزوی ظهور آقا مهدی(عج) و با عرض سلام خدمت برادر گرامی خودم آقا سعیدِ گل. امیدوارم که حال حضرت عالی خوب باشد و در سلامت کامل به سر ببرید و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید و باید به عرض برسانم که نامه پر از مهر و محبت شما روزِ ۷ یعنی دیروز به من حقیر رسید و کلی مرا خوشحال کرد. سعید جان! به خدا قسم شبی نیست که سر به زمین بگذارم و صبح به یادم نیاید که دیشب خواب منطقه و عملیات و غیره را دیدم هر شب خواب‌های عجیب می‌بینم و دیگر اعصاب برایم نمانده است. سعید جان! تو رو به خدا بیا تهران دم عیدی تا حداقل دوتایی با هم باشیم چند روزی. امیدوارم که حرفم را رد نکنی و بیایی. حال ظاهری حقیر هم خوب است و به دعاگویی مشغولم. سعید جان! از قول من به تمامی بچه‌ها سلام برسان به خصوص فرهاد کارآموز(کوپانی)، مهدی، فرهنگ و همه و همه. خب سعید جان بیشتر از این سرت را به درد نمی‌آورم و از شما التماس دعا دارم. به امید دیدار، خداحافظ نوکر و خادم شما؛ سید میثم(داوود) ۶۷/۱۲/۸ @shalamchekojaboodi
به نام الله یکشنبه ۲۵ اردیبهشت ۶۷ مطابق ۲۸ رمضان ۱۴۰۸ حضور محترم دوست عزیزم برادر خوبم؛ سعید خان ملعون سلام یا بدون سلام امیدوارم که حالت خوب باشد البته اگر چه می‌دانم بادمجان بم آفت نداره. از حال من هم بخواهی یا نخواهی خوبم و دعاگو و خودت هم می‌دانی اگر هزار بلا از آسمان بیاید یکی نصیب من نمی‌شود تا تو از دستم راحت شوی. نامه پر از خالی‌ات امروز صبح به دستم رسید. اول از خواندن نامت به روی پاکت خیلی خوشحال شدم ولی بعد که دیدم از نامه خبری نیست حالم گرفته شد. ولی باز هم خوشحالم که سلامتی‌ات را به این طریق ابلاغ کردی، البته فکر نکن که جویای سلامتی‌ات بودم، نه، فقط می‌خواستم ببینم اگر هنوز زنده‌ای دعایی، نفرینی، خلاصه کاری بکنم که بروی به دیار باقی. در جواب نامه ات دو جمله می‌نویسم که امیدوارم دِق کنی از خواندن آن؛ ۱. خیلی خبیث تشریف دارید آقای شاهدی (ادامه⬇️) نامه‌ی آقای محسن برای سعید @shalamchekojaboodi
بسمه تعالی با سلام به خدمت آقا سعید شاهدی سهی امیدوارم که احوالات آن جناب خوب و خوش باشد. اگر دوست نداری ما را، حداقل برای جواب نامه یک پاکت خالی بفرست که دلمان خوش باشد بابا یکی ما را دوست دارد. سعید جان! جداً دلم برایت تنگ شده. دوست دارم باز شما را ملاقات بکنم و آن چهره زیبا و بشاش شما را زیارت بکنم. سعید جان! دعا کن آنقدر دعا کن که تمام مشکلات در حال رفع شدن است ان‌شاءالله ان‌شاءالله که شما هم از لحاظ روحی، فرهنگی و اخلاقی در حال رشد باشید، بلکه در آینده مهره‌ای برای این کشورو انقلاب باشید. به حمید ارجینی سلام برسان بگو ایشان هم برای من نامه بنویسد. به دوستان و آشنایان هم سلام برسان. دیگر عرضی ندارم التماس دعا محمدیوسف ۶۷/۷/۷ لطفاً مرا ببخشید که در ورق باطله نامه نوشتم @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
‌ بسم الله الرحمن الرحیم محضر برادر بسیار عزیز و گرامم آقا سعید گل سلام علیکم! سلامی به بلندای آسمان‌ها و عمق اقیانوس‌ها از دوستی دور اما آشنا. از کسی که در کلاس‌های جبهه، درس چگونه زیستن را از تو آموخت. سعید جان! یک سال است که در نظرم هستی. نمی‌دانستم چگونه برایت نامه بنویسم. هر بار که قلم در دست می‌گرفتم واقعاً دست و پای خود را گم می‌کردم و این عبارت به ذهنم خطور می‌کرد که؛ مور ضعیفم به سلیمان چه بنویسم؟! و امروز پنجشنبه ۶۷/۱۲/۱۱ به خانه‌تان آمدم. داداش کوچکت در را باز کرد وقتی چهره‌اش را دیدم بیشتر به یاد تو افتادم. درود بر تو و بر همه سربازان به حق امام که صدای مظلومیتشان در ورای قرون بلند است. از مظلومیت فاطمه(س) و حسین(ع) گرفته تا امروز؛ همان فرزندانی که دیروز آماجگه سم ستوران بودند و امروز لگدکوب آهن‌ها و تانک و توپ‌ها هستند. فرزندان به حق مکتب توحید را می‌گویم؛ چون بهشتی، دستغیب و ... و دیگر فرزندان. آری برادرم! این فاطمه(س) است که هر روز انقلاب می‌کند و حتی امروز. اگر باور نداری دیروز و دیشب را به یادآور. دیروز انقلابمان را که به دست فرزندی از سلاله سادات نمونه بارزش آن پیرمرد در جماران و دیشب از عملیات، صدای یا فاطمه الزهرا(س) هنوز هم به گوش می‌رسد، هرچند که مظلومیتش آن را تحت شعاع قرار داده است. سعید جان! زکریا هستم که با تو سخن می‌گویم. دل کندن از تو حتی در نوشتن نامه برایم سخت است. الان که مشغول نوشتن این سطور هستم در نبش خیابان شهید کلانتری تکیه به دیوار خانه‌ای زدم. روبروی آن محوطه زمینی که دور آن را سیم کشیدند. گفتنی‌ها زیاد است اما فقط این نکته را هم بگویم که بعد از آن اتفاقی که در ماووت برایم افتاد که گویی من لیاقت و سعادت آن را نداشتم که در آن پهن دشت عشق و ایثار در جمع عاشقان باشم، مرا به تبریز اعزام کردند و از آنجا به خرم آباد رفتم. وقتی به خانه رفتم دست تقدیر به صورت دیگری ورق خورده بود و بعد از خودم اتفاقی برایم افتاده بود که دیگر نتوانستم به جبهه بیایم و خود را الان در پیشگاه خدا و امام و وجدان، خجالت (زده) می‌بینم که در امتحانی که خداوند فراروی این ملت قرار داد نتوانستم موفق شوم بیشتر از این مزاحم شما نمی‌شوم در ضمن به پشت کاغذ توجه کنید سعید تو را به خدا اگر به تهران آمدی حتماً سری به ما بزن چون هم من و هم سعید مانند زمین شور که تشنه آب است واقعاً تشنه دیدار تو هستیم. تهران خیابان انقلاب، خیابان حافظ، روبروی سفارت شوروی، جنب تالار فرهنگ، تربیت معلم شهید باهنر زکریا_سعید در ضمن حتماً نامه‌ای به آدرس بالا برایمان بنویس و اگر می‌توانی به آدرس زیر هم نامه‌ای برایمان بنویس؛ خرم آباد خیابان علوی ... به امید پیروزی اسلام بر کفر و نفاق جهانی زکریا ۶۷/۱۲/۱۱ از طرف سعید هم سلام می‌رسانم. دوباره تاکید می‌کنم که حتماً برایمان نامه بنویس و اگر به تهران آمدی به ما سر بزن. @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
بسمه تعالی با درود و سلام خدمت حضرت صاحب الزمان(عج) روحی و ارواح العالمین له الفداه، او که واسطه فیض الهی و یگانه منجی عالم بشریت است و درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، این سالک الی الله و این پیر طریقت. درود و سلام بر شهیدان روز و زاهدان شب، سربازان آقا امام زمان(عج) و درود و سلام بر شهیدان که در وصفشان کلمه مقدس شهید، رساترین معنی را می‌رساند. سلام بر سرباز امام زمان(عج) برادر عزیزم سعید! سعید جان! امیدوارم که حالت خوب بوده باشد و در سایه ایزد منان و در سایه عنایات صاحب الامر به خوبی و خوشی به سر برده باشی و در کسب رضای حق تعالی موفق و موید بوده باشی اگر از احوالات برادرت خواسته باشی بحمدالله خوب و سلامت هستم. سعید جان! لحظاتی پیش نامه‌ات را ابوالفضل مزیدی به دستم داد چون پلاک خانه ایشان را به جای پلاک خانه این حقیر نوشته بودی. به هر حال بسیار خوشحال شدم و خوب می‌دانی اهل تعارف نیستم. جداً بسیار خوشحال شدم طوری که فکر می‌کنم کمتر چیزی تا حال اینقدر مرا خوشحال نموده است. نمی‌دونم حس می‌کنم کسی را دارم که بفهمد چه می‌گویم در این شهر پرگناه و در میان مردمی که از زندگی جز پول و مادیات هیچ نمی‌فهمند در حال غرق شدنم. دیگر صفای جبهه برایم معنای آنچنانی ندارد. هر روز در سر راهم با حیوان‌های انسان صورت مواجهم. در کنار این‌ها من که خود حال و روزم را خوب می‌دانم حتی لایق آن نیستم که برایم نامه بنویسی و این همه اظهار لطف نموده مرا شرمنده کنی. سعید جان! از اینکه زحمت کشیدی و نامه برایم نوشتی تشکر می‌کنم. من روز ۱۰/۲۱ یعنی روزی که وارد منطقه شدیم، حین برگشتن به عقب، مورد اصابت تیر از ناحیه فک قرار گرفتم. البته ضایعه غیر قابل جبرانی به بار نیاورد و کم کم به وضع اول برمی‌گردم. طرز اصابت تیر به شکلی بود که از سمت چپ با زاویه به فک خورد... سعید جان! لحظه لحظه‌ی حضورت را در وعده‌گاه عاشقان خدا با او مواظبت کن. نکند از دستت برود و مثل من افسوس بخوری. دلم سخت هوای جبهه کرده است اما در موقعیتی نیستم که بتوانم به منطقه بیایم. به هر حال به کار خود مشغولم و مثلاً زندگی می‌کنم. وقتی که روز یکشنبه ۱۰/۲۱ مجروح شدم با هواپیما مرا به شیراز بردند. یک هفته آنجا بودم و بعد به تهران آمدم یک هفته‌ام بیمارستان نجمیه بودم بعد مرخص شدم. فردا هم قرار است به دکتر بیمارستان نجمیه مراجعه کنم تا سیمی که حدود دو ماه است داخل دهانم قرار داده اند باز کند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان در دانشگاه ثبت نام کردم و فعلاً مشغول درس خواندن شدم. مثل اینکه حوصله‌ت سر رفته است. دیگه عرضم را کوتاه کنم. جهت اطلاع تو نام محل تحصیل من آموزشکده فنی و حرفه‌ای شماره ۲ شهید شمسی پور است که در میدان ونک واقع شده است. گذشته از این حرف‌ها جداً التماس دعا دارم به تمام بچه‌ها اگر دیدی سلام برسان و نیز آن برادر تسلیحات که نامش یادم افتاد؛ حمید. به او سلام برسان از وضع منطقه ای که جنازه بچه‌ها آنجاست برایم بنویس و از پیشروی‌ها از جراحتت و از بچه‌هایی که مانده‌اند. در ضمن برادر ابراهیم مظفری نیز برگشته و خانه است. دیگر عرضی ندارم و السلام علی من اتبع الهدی دوستدار تو و بردار کوچکت رضا تاریخ سه شنبه ۶۵/۱۲/۱۹ ساعت ۸ شب @shalamchekojaboodi