eitaa logo
باغ کتاب شمعدونی
813 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
930 ویدیو
14 فایل
|•بہ وقت دانایـے🌱🧠•| کتاب‌های‌خوب📚 لحظات‌خوب⏳اتفاق‌های‌خوب📣 🗓️شنبه، دوشنبه و چهارشنبه‌﴿عصر﴾ 🕒ساعت ‌۱۵ تا ۱۷ 📍ما‌ اینجاییم: ورامین، مجتمع‌ ادارات، روبروی‌ قنادی‌ کاج، طبقه پایین سازمان تبلیغات اسلامی میشنویم☎️:09036182154 ادمین: @Najvaa_1
مشاهده در ایتا
دانلود
✂️📚 بریده کتاب: 💎📿 حکیمه‌‏خاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید: 🗣 – آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آورده‌‏ای؟! 📿 رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمه‏‌خاتون بُرد. 👀 حکیمه‌‏خاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت: 🗣 – می‌‏شود برای من باشد؟! تا همیشه! 💫 رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران می‏چکید و شانه‌‏هاش از شدّت گریه تکان می‌‏خورد. 🙃حکیمه‏‌خاتون نگاهش کرد و گفت: 🙂 – حالا برو…
📝 🔅 رازِ " سبحان‌الله..."
970623-Panahian-HaghShenas-ControlZehnDarMasirTagharob-Moharam97-04-128k.mp3
49.66M
✨تأثیر کنترل ذهن بر تغییر علاقه✨ ✨ جلسه چهارم✨ 💢| ╭┅───────┅╮ 🏘 @mahale_bakelas ╰┅───────┅╯
•|غلام سیاه🧟‍♂|•      تئاتری در اسارت داشتيم که طنز بود. 🎭يكی نقش غلام سياه🧟‍♂ را در آن بايد ايفا می‌كرد. پس از تمرينات بسيار كه علي‌رغم محدوديت‌های بسيار صورت پذيرفت، تئاتر آماده شد و قرار شد كه در آخر شب اجرا شود.🎎 برای مواظبت، نگهبان گذاشتیم و تدابير امنيتی لازم رو دیدیم.👮‍♂ تئاتر آنقدر نشاط آور بود كه توجه همه بچه‌ها از جمله نگهبان‌ها به خود جلب كرد و به همين خاطر متوجه حضور سرباز عراقی💂‍♀ در پشت در آسايشگاه نشدند و هنگامی که كلمه‌ رمز قرمز🔴 اعلام شد، درِ آسايشگاه با كليد🔑 باز شد و... همه پراكنده شدند، از جمله همان برادرمان كه نقش غلام سياه را بازی می‌كرد. او هم رفت زيرپتوي و خودش را به خواب زد.😴 سرباز عراقی وارد آسايشگاه شد و در حالی كه دشنام می‌داد، 🤬گفت: چه خبر است؟ مگر وقت خاموشی نيست؟ ديد همه بچه‌ها نشسته‌اند و دارند به او نگاه می‌كنند👀 اما يك نفر روی سرش پتو كشيده است. سرباز عراقی كه از عصبانيت می‌لرزيد😡😤، به تندی به طرف او رفت و در حالی كه با مشت و لگد به جانش افتاده بود پتو را از روی سرش كشيد و با ديدن صورت سياه او از ترس نعره‌ای😱 كشيد و فرار كرد و خودش را از آسايشگاه بيرون انداخت و سپس خنده بچه‌ها🤣🤣 بود كه مثل بمبی آسايشگاه و اردوگاه را بر سر آن سرباز بخت‌برگشته خراب كرد. اين صحنه از صدها تئاتر طنز برای ما جالب‌تر بود😃 و بعد ازاين جريانات هم به سرعت صورت آن برادرمان را تميز كرديم و وسايل را هم جمع كرديم تا همه چيز را حاشا كنیم.😁 🌱..↷
pedar1.mp3
839.9K
•°🌱❢ 🌸‍ꦿ ◁ ❚❚▷ ↻🌸‍ ꦿ⇆ • • • + خدا مادر را جایگاه معراج قرار داده بود...🧡🌱 🌿‌| 🌿‌| 🌿‌‌| داستان اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و سلام بر ! و تمام غصه‌ها و... روضه‌ها و... اشک‌های بی‌پایانش در مصبیت عظیم ... یعنی .. بازمانده عاشورا باشد امام شیعیان باشد اما روز شهادتش زائری نداشته باشد ... (ع)🥀 🏴
پیداسِت‌تَمام‌کَربلا‌در‌چشمتَ!
"🦋:📖…] هروقٺ احتیاج داشته باشم خـــــدا ♥️✨... رفیق ! به زمان بندی خدا اعتماد ڪن 😉:)🌿
إِنَّ رَبِّي لَسَمِیٖعُ الدُّعَاٰءِ... 🌿 یقیناً پَرْوَرْدِگٰارِ مَنْ شِنَوَنْده دُعاٰسْتْ....🌸°○🍃