eitaa logo
شمیم یار
1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.2هزار ویدیو
25 فایل
─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ دور هم جمع شدیم تا شمیم حضرت یار باشیم .🫂 کپی؟!مطالب کانال بغیر از 👈رمانها 👉بدون ذکر منبع از شیرِ مادر حلال تر . .🌸 پاسخگوی سوالات شرعی : @helpers_mahdi برای تبلیغات ارزان در کانال : @helpers_mahdi2
مشاهده در ایتا
دانلود
4_221609463386212053.mp3
25.98M
دعای ندبه
برخاتم انبیاء محمد(ص)صلوات بر فاطمه(س)بی بی دو عالم صلوات برعلی(ع)شیرخداحیدرکرّارصلوات برحسن و حسین وسجادوابوالفضل(ع)صلوات بر قامت رعنای مهدی(ع)صلوات بر چهره دلربای مهدی(ع) صلوات برسجاده پرزنورمهدی(ع) صلوات بریازده امام قبل مهدی(ع)صلوات برنرجس خاتون(ع) مادرپاکش صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
*﷽* در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند ، مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود ، براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم. وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم ، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم ، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم ، مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد ، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد ، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. شهیدی که به احترام امام زمان(عج)زنده شد. https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
4_5803439877135532848.mp3
3.12M
دلم می خواست هر شب جمعه با امام زمان کربلا باشم به دنبال یوسف نرجس در به در توی کوچه ها باشم مرا کشته درد شیدایی امان از این عشق و رسوایی دلم می خواست قبر گمشده را با امام زمان می شدم زوار اباصالح روضه می خواند و میزدم من سر بر درو دیوار به یاد آن صورت نیلی که خورده بود از عدو سیلی دلم می خواست گوشۀ حرمت با امام زمان روضه می خواندم که یک صبح جمعه با مهدی در کنار بقیع ندبه می خواندم رقیه بود و علی اصغر سکینه بود و علی اکبر دلم می خواست یک دعای فرج قسمتم می شد وادی عرفات به هنگام مردنم می شد آب غسل من آب شط فرات پیامبر بود و گل طه علی بود و همسرش زهرا دلم می خواست انتظار فرج با دعای فرج می رسید پایان اگر آید یوسف زهرا درد پهلویش می شود درمان شود قبر گمشده پیدا شود درمان سینه زهرا دلم می خواست یک شب جمعه یک دعای کمیل کربلا باشم دلم می خواست یک شب جمعه یک دعای کمیل در نجف باشم به محراب کوفه من یک شب با امام زمان کربلا باشم دلم می خواست قسمتم می شد یک محرم در کربلا باشم بگیرم یک مشک پر آب و ساعتی دور بچه ها باشم کنم پیدا دست سقا را ببوسم من اشک زهرا را بیا ای حلال مشکلها تو را جان مادرت زهرا یا ابا صالح             یا ابا صالح
🥀 بیا مهدی که دلها بی قرار است همه جان جهان در التهاب است 🌎 بیا مهدی ره وصلت کدام است که جان شیعیان در اضطراب است 😔 بقية الله خير لكم ان كنتم مؤمنين✨ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
: 🔹حکومت آینده‌ی حضرت مهدی موعود، یک حکومتِ مردمیِ به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متّکی به ایمان‌ها و اراده‌ها و بازوان مردم است. امام زمان تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمی‌کند، امام زمان از آحاد مومنین استفاده می‌کند و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار می‌بخشد و یک حکومت صد در صد مردمی تشکیل می‌دهد. https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌿🕊 🕊🌿🕊 🏴 رو شونه ها به جای گناه،علم برداریم برای ظهور مهدی فاطمه قدم برداریم https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺اولین زمزمه های اشتباه تبعیت از ستاد ملی کرونا توسط مسولان رده بالای نظام شنیده شد! ریاست آستان قدس رضوی، جناب حجت الاسلام مروی،که سابقا نماینده تام الاختیار رهبری در امورات مربوط به حوزه های علمیه و روحانیت کشور بود لحن این کلیپ که توسط استان قدس رضوی تولید شده به وضوح به کلاهبرداری ستاد ملی کرونا اشاره دارد. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به رعنا گفتم -این بارونی که من میبینم بعید میدونم حالا حالاها بند بیاد...شما برو تو اتاقک من ... رعنا گفت: ★نه همین جا میمونم ... با صدای بلندتر گفتم: -الان وقت تعارف کردن نیست شما خیس شدین و سرما میخورین ... وقتی دیدم از جایش تکون نمیخوره گوشه پتویش رو گرفتم و به سمت اتاقک هدایتش کردم... در رو باز کردم و به داخل فرستادمش... با لحن محکم و جدی گفتم: -شما همین جا بمون تا بارون بند بیاد،منم از پس خودم برمیام .... در اتاقک رو بستم و به سمت ته مزرعه حرکت کردم ...اونجا یک سایبان برای استراحت کارگرها درست کرده بودم... اونجا هم از شدت بارون در امان نبودم اما از هیچی بهتر بود... دلم پیش رعنا بود ،بدجوری ترسیده بود...با خودم گفتم""چرا هاشم به سراغش نیومد؟؟؟؟!!!!"" **************** با روشن شدن هوا بارونم بند اومد...کم کم خواب به چشمهام اومد دلم نمیخواست به سراغ رعنا برم مطمئنا خواب بود که متوجه بند اومدن بارون نشده بود... چشمهام داشت گرم میشد که صدای هاشم رو شنیدم از ته دل رعنا رو صدا میزد... از روی تخت پایین اومدم و به سمتش رفتم... در اتاقک باز شد و رعنا با چشمهایی که هنوز خوابالود بود بیرون اومد... هاشم یک نگاه به من و یک نگاه به رعنا انداخت...به جلو اومد و یقه ام رو گرفت...صدای جیغ رعنا بلند شد...هاشم اجازه هیچ حرفی رو بهم نداد و با مشتش یکی تو دهنم زد...اصلا نتونستم خودم رو کنترل کنم و از پشت به زمین افتادم...شوری خون رو تو دهنم حس میکردم ،لبم بدجور میسوخت...صدای دعوای رعنا با هاشم رو میشنیدم...دلم از هاشم پر بود برای همین سریع بلند شدم و یک مشت تو بینیش کوبیدم،دعوامون بالا گرفته بود،رعنا هر کاری کرد نتونست ما رو جدا کنه... تو بین زد و خوردها به هاشم گفتم: -کاش دیشب رگ غیرتت باد میکرد نه الان که همه چی تموم شده... هاشم به رعنا اجازه نمیداد ماجرا رو تعریف کنه و این بیشتر باعث عصبانیتم میشد...با فریاد گفتم: -نامرد اگه من دیشب جای خوابم رو به نامزد تو نمیدادم صبح باید جنازه اش رو جمع میکردی ... هاشم یک لحظه ایستاد و فقط به رعنا نگاه کرد اما دوباره یقه من رو چسبید و گفت: *تو بین منو رعنا چه غلطی میخوای بکنی؟فکر کردی نمیدونم گلوت پیشش گیره؟ رعنا دست هاشم رو از یقه ام پایین کشید و گفت: ★بفهم داری چی میگی؟این بنده خدا جون من رو نجات داده،این جواب زحمتش؟ هاشم یک قدم به عقب رفت و با پرخاشگری به رعنا گفت: *غلط کرده ،مگه خودش ناموس نداره که به ناموس من .... نذاشتم بیشتر به حرفاش ادامه بده،یک مشت تو دهنش زدم و دعوا دوباره بالا گرفت... کم کم اهالی ابادی سر رسیدن و ما رو از هم جدا کردن ،دلم نمیخواست تو چشم اهالی ابادی به دزد ناموس متهم بشم برای همین به دشت زدم تا رعنا با خیال راحت ماجرا رو تعریف کنه... ادامه دارد... نویسنده: آرزو امانی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3