🌱 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید🌱
🗓 امروزچهارشنبه↯
☀️ ۴بهمن ۱۴۰۲
🌙 ۱۲رجب ۱۴۴۵
🌲 ۲۴ژانویه ۲۰۲۴
📿 ذکر روز :
یا حی یاقیوم
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سبد گـلی
🌾پر از گلهای زیبـا را
🌸پیشکش وجـود
🌾عزیزتون میکنم
🌸و آرزو میکنم
🌾صبحتون همچو عطر گلها
🌸دلنشین وعاشقانه باشد
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 زندگیات را
به تعویق نینداز؛
برای هیچکس،
برای هیچ چیز!
🌸 نگو تا رسیدن فلان آدم و فلان شرایط و فلان موقعیت صبر میکنم، نگو دلخوشیها برای خوش کردنِ حال دلم بیش از اندازه کوچکند،
نگو بعدا که اوضاع بهتر شد ، دستی خواهم کشید به سر و گوش احوالم،
🌸 احوالت را بندِ اوضاع و شرایط نکن.
که لازم است همیشه خوب باشی،
همیشه بخندی و همیشه دلت خوش باشد...
🌸 شادیها و لبخندهاتان را برای روز مبادا کنار نگذارید، منتظر نمانید، عجول باشید؛
که زندگی چایی است در مسیر باد و خیلی زود از دهان میافتد ...
🌹زندگیتون سرشار از عشق و آرامش و شادکامی
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_بیست_هشت
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
ناصر گفت:ممکنه از این به بعد چیزی هایی بشنوی یا رفتارهایی ببینی که نارحتت کنه اما من همیشه پشتتم،، من همیشه هستم و با دنیا عوضت نمیکنم.. اون شب از عشق پنهانی که نسبت بهش داشتم حرف زدم و همه چی رو براش تعریف کردم کلی با هم خندیدیم اما از روز بعد خیلی زودتر از چیزی که ناصر وعده داده بود همه چیز تغییر کرد...اول از همه ناصر بود که تغییر کرده بود اصلا نمیتونستم حتی تصورش رو بکنم پسر سربه زیر و متین محله که همه به پاکی و متانتش قسم میخوردن اینقدر احساسی باشه ناصر هم راه عاشقی رو بلد بود هم راه دلبری کردن رو وجودش پر بود از عشق و محبت حرف هاش نگاهش رفتارش وسوسه انگیز بود به محض اینکه تنها میشدیم انقدر تو گوشم زمزمه های عاشقانه میکرد که حاضر بودم هر درخواستی داشته باشه قبول کنم اما بعدش میخندید و میگفت بمونه واسه زمان مناسبش دوری از ناصر واسم سخت بود.. همیشه میخواستم کنارش باشم مردی که کنارش همه عاشقانه های دنیا مال من بود و من خوشبخت ترین دختر دنیا بودم....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
💫از پیله وابستگیهایت جدا شو
✨تعدادی حشره کوچک در یک برکه، زیر آب زندگی میکردند.
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند.
🍃روزی یکی از آنها بر اساس ندای درونی، از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد.
🍂همه فریاد میزدند که مرگ و نیستی تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشرهای که بیرون رفته بود، بازنگشته بود.
وقتی #حشره به سطح آب رسید، نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر #رمقی نداشت، روی برگ آن گیاه خوابید.
👈وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود.
حس #پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود.
🌸تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقهها کسی نمیمیرد ولی نمیتوانست وارد آب شود چون به موجود دیگری بدل شده بود.
🔆شاید بیرونرفتن از حصار دنیای فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از این پله#_وابستگیها، جهانیست ورای تصور.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌹🍃
شخص جوانے در اتوبوس نشسته بود.در ایستگاه بعدے شخصے مسن با ترش رویے و سروصدا وارد اتوبوس شد و ڪنار او نشست و خود را به همراه ڪیفهایش با فشار و زور بر روے صندلے نشاند
ڪسے ڪه در طرف دیگر آن جوان نشسته بود از او پرسید ڪه چرا چیزے نمیگوید.
جوان با لبخندے پاسخ داد :
*سفر ما با یڪدیگر بسیار ڪوتاه است*
من در ایستگاه بعدے پیاده میشوم.
اگر تک تک ما این موضوع را درک میڪردیم ڪه وقت ما بسیار ڪم است ، آنوقت متوجه میشدیم ڪه پرخاشگرے ، بحث و جدلهاے بے نتیجه ، نبخشیدن دیگران ، ناراضے بودن و عیب جویے ڪردن تلف ڪردن وقت و انرژے است.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_بیست_نه
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
از طرف دیگه رفتارهای بقیه باهام تغییر کرده بود ندا همش دنبال انتقام گرفتن ازم بود هر جور میتونست اذیتم میکرد پشت سرم کلی حرف در اورده بود..تحملش خیلی سخت بود اما هنوز هم ندا رو دوست داشتم تا وقتی کنار ناصر بودم جرات نداشت چیزی بگه اما همین که تنهایی میدید متلک بارم میکرد. و بهم توهین میکرد بعضی از همسایه ها هم باهامون سر سنگین شده بودن از دستشون ناراحت میشدم و با خودم میگفتم یعنی اینقدر وصلت با ناصر براشون اهمیت داشت، ولی وقتی به ناصر فکر میکردم که چقدر مرد خوبیه بهشون حق میدادم...مادر شوهرم هر موقع منو میدید از دختر هایی میگفت که واسش نشون کرده بود همش تعریفشون میکرد میگفت حیف که پسرم حرفمو گوش نکرد وضع ما تو فامیل هم بهتر از این نبود.. بیشتر فامیل هاشون از من خوششون نمیومد و باهام مثل غریبه رفتار میکردن و تو جمع های فامیلی اصلا بهم ارزش نمیدادن و ازم دوری میکردن تحمل این همه تحقیر و بی محلی واسم سخت بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
ﻧﮕﻮ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ!
ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ!
ﻧﮕﻮ : ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ! ﺑﮕﻮ : ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ
ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ!
ﻧﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ! ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ!
ﻧﮕﻮ : ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﺑﮕﻮ : ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ!
ﻧﮕﻮ : ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ! ﺑﮕﻮ : ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ!
ﻧﮕﻮ : ﺯﺷﺘﻪ! ﺑﮕﻮ : ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻧﮕﻮ : ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﺑﮕﻮ : ﺧﻮﺑﻢ!
ﻧﮕﻮ : ﭼﺮﺍ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﻣﯽﺑﺮﯼ؟
ﻧﮕﻮ : ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ! ﺑﮕﻮ : ﺷﺎﺩ ﻭ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺎﺷﯽ!
ﻧﮕﻮ : ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ! ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﻧﮕﻮ : ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ! ﺑﮕﻮ : ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻧﮕﻮ : ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺒﻢ ﺭﺳﯿﺪ! ﺑﮕﻮ : ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﻮﺩ!
ﻧﮕﻮ : ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺑﮕﻮ : ﺧﻮﺩﻡ ﺣﻠﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ!
ﺧﻮﺏ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_آوا
#معجزه
#پارت_سی
من آوا هستم ساکن یکی از شهرهای ایران…..
گاهی به ناصر از رفتار بقیه میگفتم و گریه میکردم بعضی وقت ها هم واسه این که ناراحت نشه ازش پنهون میکردم،،محبت بیش از حد ناصر به فامیل هاشون مخصوصا خانواده پدریش توقع همه رو بالا برده بود و فکر میکردن با اومدن من قراره رفتارش باهاشون تغییر کنه شاید اگه کمتر بهشون محبت میکرد اینقدر من منفور نبودم اما مگه میشد از ناصر جز مهربونی چیز دیگه ای هم انتظار داشت..تو مدت خیلی کم رفتار مودبانه و مردونگیش باعث شده بود مامان و بابا عاشقش بشن و از اینکه با ازدواج ما اینقدر زود موافقت کرده بودن راضی باشن...بابا وقتی دید تو محله اذیت نیشم و ندا دست از سرم بر نمیداره خونه رو گذاشت واسه فروش در عرض چند ماه دوباره اسباب کشی کردیم و رفتیم خونه جدیدمون از دست ازار و اذیت های ندا راحت شده بودم بابا هم از این بابت خوشحال بود میدونستم رفتن از اون محل واسشون سخت بود اما اونا به خاطر من حاضر شدن فداکاری کنن..مامان و بابا دوست داشتنی ترین مخلوق خدا بودن فرشته ای بودن که واسه نشون دادن مهربونی خدا خلق شده بودن...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
"مشکلاتِ تله موشی!"
🔻 موشی در خانه تله موشی دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد، همه گفتند تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد!
🔹 از قضا ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید، از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند و گاو را برای مجلس ترحیم کشتند! و تمام این مدت موش از سوراخ دیوار مینگریست و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکرد.
🔸 زن و شوهر و فرزندان باید نسبت به تمام اتفاقات و مسایل کوچک و بزرگ در خانه احساس مسئولیت کرده و داوطلبانه و با مشورت نسبت به آن اقدام مناسب نمایند!
🔺 این اعتقاد را که «به من ربطی ندارد!» سنگ بنای سلسله مشکلات بزرگ بدانید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه امیدت به اون باشه
به اون بالاسری
به اونی که میگه از رگ گردنم بهت نزدیکتره
به اونی که وقتی میشد مچتو بگیره،
دستتو سفت گرفت و کمکت کرد
به اونی که وقتی تنبیه هم میکنه
میشه تو تنبیهش محبتشو دید
به اونی که ممکنه دیر چیزی که
میخواستیو بده ولی بهترینو میده
به اونی که وقتی داری گریه میکنی
با لبخند نگات میکنه و میگه:
صبر کن واست بهترینارو گذاشتم کنار
به اونی که گناهتو یک بار مینویسه
و ثوابتو صد بار
به اونی که عاشقانه عاشقته
و صد بار اینو گفته
وقتی همه امیدت به اون باشه
خیالت راحته که یه پشت و پناه گرم،
یه حامی قوی و یه دست پر مهر داری
که حتی یک لحظه هم ازت غافل نیست ...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌸🍃🌸🍃
#سواد_زندگي
وقتی مدادی رو میتراشی درسته که چیزهایی از اون کم میشه
اما همین کم شدن، باعث میشه که بهتر و روانتر بنویسه
مصیبتها هم مثل مداد تراش هستند
درسته که از ما چیزهایی رو کم میکنند
اما با همین کم شدنها، سبک میشیم و حرکتِ ما به سمت خدا و جای بهتر، راحتتر و آسونتر میشه
به همین علته که قرآن کریم میفرماید:
از این عسرتها و سختیها رنجیده خاطر مباش
چون آنها با خود راحتی به ارمغان میآورند.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (شرح/۶)
و با هر سختی البته آسانی هست..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد