eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است فردای اون روز ابوذر رفته بود دنبال کارهای دادگاهی و بهم گفت نوبت دادگاه رو برای یکماه اینده تنظیم کرده ... برای من یک روز هم یک ماه بود ولی باید صبر میکردم هرروز میرفتم تولیدی و برمیگشتم از حقوقی که بهم میدادن ذوق زده بودم و پول هام رو روی هم میذاشتم بتونم یه خونه بگیرم یه شب که از خستگی افتاده بودم سینه ام به شدت درد میکرد با خودم فکر کردم الان سه روزه درداش بیشتر شده به مامان شریفه گفتم ولی دیدم نگاهش غمگینه گفتم چی شده مامان شریفه ؟ گفت شیرت داره خشک میشه وقتی بچه نباشه بخوره خود به خود خشک میشه مادر .‌.. انگار یه غم بزرگ تو دلم لونه کرد،محمدم از شیر مادر بی بهره موند ،بچه های دیگه تا ۲سال میخوردند ولی محمد من‌.... توی همین شب بود که صدای کوبیده شدن در اومد تعجب کردم اونموقع شب کی میتونست باشه ؟ابوذر در رو باز کرد و فهمیدم اصرار داره که در رو ببنده یهو ابراهیم پرید وسط خونه با بچه به دست همین که محمد رو دیدم از خود بی خود شدم و ی روسری انداختم روسرم و دویدم تو حیاط ‌....ابراهیم گفت اگه محمد رو میخای باید باهات حرف بزنم فیروزه ، زیر نگاه دقیق ابوذر داشتم میسوختم توی دلم دعا میکردم که مامان شریفه بیاد و قضیه رو جمع و جور کنه ولی نیومد و پشت پنجره اروم وایساده بود ، ابوذر که فهمید متوجهش شدم گفت ببخشید و اروم از کنارم رد شد رفت سمت پله ها ، رفتم جلو و محمد و از بغل ابراهیم گرفتم و نشستم رو تخت گفتم تو این سرما چرا بچه رو بیرون اوردی بالا سرم وایساد و گفت به خاطر تو،چرا نمیفهمی دلم تنگ توعه فیروزه،بیا دوباره خانوم خونه ی خودت شو بیادباللا سر بچه ات مادری کن. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✅آیا میدانستید زنانی ک در خانه پرخاش و داد میزنند کمبود محبت شدید از طرف همسر دارند؟ برای آرامش هم محبت خرج کنید. آیا میدانستید آرامش را مرد ب زن میبخشد و زن آن را در خانه و بین کودکان تقسیم میکند و دوباره به مرد باز میگرداند؟ آرامش را به هم هدیه دهید. آیا میدانستید صحبت در مورد احساس های درونی بین زن و مرد باعث ایجاد ثبات و امید در زندگی میشود؟ با هم حرف بزنید؛ بدون مکالمه عشق به جان کندن می افتد ... آیا میدانستید یکی از نیازهای بارز زنان و مردان شنیدن تمجید و تعریف از سوی هم سر است؟ خوبی های یکدیگر رابه زبان آورید. آیا میدانستید نوازش های محبت آمیز از مسکن های قوی بهتر عمل میکند؟ دوای درد یکدیگر باشید... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
‌ 📚داستان کوتاه به همسرم گفتم: «همیشه برای من سوال بوده که چرا تو همیشه ابتدا سر و ته سوسیس را با چاقو می‌زنی، بعد آن را داخل ماهیتابه می‌اندازی!» او گفت: «علتش را نمی‌دانم، این چیزی است که وقتی بچه بودم، از مادرم یاد گرفتم.» چند هفته بعد وقتی خانواده همسرم را دیدم، از مادرش پرسیدم که چرا سر و ته سوسیس را قبل از تفت دادن، صاف می‌کند. او گفت: «خودم هم دلیل خاصی برایش نداشتم هیچ‌وقت، اما چون دیدم مادرم این کار را می‌کند، خودم هم همیشه همان را انجام دادم.» طاقتم تمام شد و با مادربزرگ همسرم تماس گرفتم تا بفهمم که چرا سر و ته سوسیس را می‌زده، او وقتی قضیه را فهمید، خندید و گفت: «در سال‌های دوری که از آن حرف می‌زنی، من در آشپزخانه فقط یک ماهیتابه کوچک داشتم و چون سوسیس داخلش جا نمی‌شد، مجبور بودم سر و ته آن را بزنم تا کوتاه‌تر شود...همین!» ما گاهی به چیزهایی آداب و رسوم می‌گوییم که ریشه‌ی آن اتفاقی مانند این داستان است. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 🔹 روزی شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند: استاد، زيبايي انسان در چيست؟ استاد دو کاسه آورد و گفت: به اين دو کاسه نگاه کنيد 👇 اولی از درست شده و درونش زهر است و دومي کاسه اي است و درونش آب گواراست، شما کدام را مي خوريد؟ 🔹 شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکيم گفت: آدمی هم همچون اين کاسه است، آنچه که آدمی را زيبا می کند، درونش و اخلاقش است. در کنار صورتمان بايد سيرتمان را زيبا کنيم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است ابوذر که فهمید میخوام حرف بزنم اونم رفت داخل حالا من مونده بودم و ابراهیم .... ابراهیم اومد نزدیکتر و ارومتر گفت فیروزه صدام رو میشنوی یا نه ،فیروزه من بدون تو نمیتونم... محمد رو گرفتم خودم رو باهاش سرگرم کردم‌ ابراهیم ادامه داد ،فیروزه اون خونه بدون تو برام رنگی نداره ببین بچه ات رو ،دوست نداری بالا سرش باشی؟ بازم اومد نزدیکتر و گفت تو مادر بچه ی منی جات ..... خواست دستمو بگیره که تندی بلند شدم و گفتم آره من مادر بچه ات م ولی زن تو دیگه نیستم هنوز یادت رفته مثل جنی ها شدی و از خونه ات پرتم کردی بیرون ؟تو آدم با ثباتی نیستی ،من نمیتونم با ادم بی ثبات زندگی کنم من نمیتونم یه شب اینجا یه شب اونجا رو تحمل کنم نمیتونم زیر حرفای مرضیه کمر خورد کنم از شدت عصبانیت و ناراحتی دستام داشت میلرزید مامان شریفه اروم از پله ها اومد پایین و رو به ابراهیم گفت حرفای فیروزه رو که شنیدی الان میتونی بری این دختر دیگه شیری نداره که به پسرت بده خشک شده ابراهیم اروم اومدجلو و گفت محمد‌پیشت بمونه امشب‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🍃🌺 ✨اشتباهاتم را دوست دارم.. آن ها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفته ام و نتیجه اش را هر چه باشد می پذیرم 💫اشتباهاتم را گردن کسی نمی اندازم می پذیرم که انسانم و اشتباه می کنم نه فرشته ام و نه شیطان و نه انسان کامل تا زنده ام برای انتخاب راه درست فرصت است.. 💫وقتی زمین میخورم ،بلند میشوم خود را می تکانم و ادامه می دهم اشتباهاتم را دوست دارم…. آنها حباب شیشه ای غرورم را می شکنند هر زمان به اشتباهاتم پی بردم بزرگتر شده ام 💫اشتباهاتم را دوست دارم….. آنها گران ترین تجربه هایم هستند ، چرا که برایشان هزینه گزافی دادم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
با ملايمت : سخن بگوئيد، عــمــيـــق : نفس بکشيد، شــــــيــک : لباس بپوشيد، صـبـورانه :کار کنيد. نـجـيـبـانه : رفتار کنيد، هــمـــواره : پس انداز کنيد، عــاقــلانـه: بخوريد، کــــافـــى: بخوابيد، بى باکانه :عمل کنيد، خـلاقـانـه: بينديشيد، صـادقانه :کسب کنيد، هوشمندانه :خرج کنيد، ✍خوشبختي يک سفر است نه يک مقصد. هيچ زماني بهتر از همين لحظه براي شادبودن وجودندارد. زندگي کنيد و ازحال لذت ببريد... @shayad_etefagh
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 💜⚜ وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن 💜⚜ وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره 💜⚜ وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری 💜⚜ وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی 💜⚜ وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده 💜⚜ وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه 💜⚜ وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خداي خودت تنها باشی❤️ @shayad_etefagh #
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است از اینکه گفت محمد پیشت بمونه ذوق زده شدم ولی با خودم گفتم خوشحال نباش فیروزه با این کارها میخواد وابسته ترت کنه تا جایی که خودم با پای خودم برگردم تو اون خونه ... ادامه داد :منیژه مادر نمیشه برای این بچه یعنی جورایی بیشتر عصبیش کرده نمیتونه بچه رو نگهداره ،مادر منم که پیره و حوصله ی بچه داری نداره مامان شریفه گفت آهااا پس قضیه از این قراره که نمیتونید محمد رو نگهداری کنید آره؟؟؟ از این خبرا اینجا نداریم اقا یا وکالت کامل این‌بچه رو میای میدی به‌مادرش یا ... ابراهیم زد تو سر خودش فیروزه اینا چیکاره ان دوباره میخوای شروع کنم مامان شریفه گفت من همه کسشم این شرط ما قبول نداری به سلامت ..‌ الحق که ماامان شریفه زن تجربه داری بود ابراهیم ادامه داد امشب بچه پیست بمونه و از خونه رفت ... ابوذر همچنان بی صدا توی اتاق مارونگاه میکرد نمیدونم چرا ولی احساس میکردم توقع نداشت من با ابراهیم بشینم و حرف بزنم ... اون شب از وقتی ابراهیم رفت محمد قرار واروم نداشت و یکسره شروع کرده بود به گریه کردن .... هرچقدر قند و نبات و اب بهش دادیم آروم نشد مامان شریفه میگفت دلدرد داره ... ولی اروم نشد تا اینکه ابوذر در اتاق رو زد و گفت محمد رپ بدید من شاید پیش من اروم شد محمد رو بغل کرد و شروع کرد به حرف زدن باهاش و عجیب آروم شد... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💥 آلودگی ما به اخلاق‎‌هایی مثل ۱. سرزنش ۲. تحقیر ۳. تمسخر از علت‌های تنها ماندن‌مان، در اجتماع و ناکامی ارتباطات‌ ماست. ☜ اولین نیاز فرزند ما، همسر ما، دوست ما، شریک ما و ... احساس امنیت از حفظ شخصیت‌شان در کنار ماست! مادامیکه نتوانیم این نیاز را تأمین کنیم، هرگز در دایره ارتباطات‌مان ، موفق نخواهیم بود.✘ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✨ ﻣﻐﺮﻭﺭ نشوید . . . ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ، ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ 💥 ﺷﺮﺍﯾﻂ با ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ، ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ . . . ﭘﺲ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ کنید ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
داستان_زندگی_اعضای کانال برای دومین بارم بود مهر میومد روی شناسنامه ام..... همه من رو نحس میخوندن اسم من فیروزه است محمد که حالا اروم خوابیده بود ابوذر اومد بهم بده محمد رو... وقتی خواست از اتاق بره بیرون یه لحظه وایساد و مثل همیشه اروم و متین گفت ... فیروزه خانوم جسارت نباشه ولی شما به اینکه ابراهیم‌زنش رو طلاق‌بده و مجدد باهاش ازدواج کنید راضی میشین؟ گیج نگاهش کردم لبخندی زد و گفت ببخشید سوال بی جایی پرسیدم.... یه لحظه به خودم اومدم و گفتم نه اقا ابوذر ،ابراهیم یه بار امتحانش رو پس داده کسی که طلاق گرفته برگشت سخته ... از اینکه سوالی یکدفعه ای پرسیده بود جا خورده بودم و تموم شب رو از سوالش خوابم نبرد، اصلا نمیتونستم منظورش رو بدونم ولی سرتاسر فکر کردم به اینکه مم فقط ۱۷سالمه حقم یه زندگی آرومه.... نماز صبح بود هنوز بیدار بودم مامان شریفه اومد کنارم و گفت دخترم ابوذر احساس میکنم بهت فکر میکنه با خودت فکرات رو بکن اگه میدونی یه روز جوابت مثبت میشه من اجازه بهش میدم فکرش رو بیان کنه از این‌گیجی بیرون بیاد.... از حرفاش اشکم بیرون اومد و گفتم‌مامان شریفه نگین ،من لایق ابوذر نیستم حق ابوذر یه زندگی بی حاشیه است نه من با بچه ای که رو دستمه.... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈