#دِیر_راهب_نصرانی
بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهرهات شبِ ما را
"من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند"
که بی حرم چه کُنَم غصههای فردا را
خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد
بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را
به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام
که بُرده گریهیِ ما آبرویِ دریا را
گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم
به یک نگاهِ کریمانهات دو دنیا را
مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را
مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را
خدا کند که بیایی شبی به روضهیِ ما
شنیدهام که به سَر سَرزَدی کلیسا را
خوشا به پنجهی راهب که شانهات میزد
به آنکه بُرد دلِ راهبانِ ترسا را
به پیرمردِ غریبی که شُست گیسویت
گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را
خوشا به بزم عزاخانهاش که تا دَمِ صبح
شنید پیشِ سرَت روضههایِ زهرا را
چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من
چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را
چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت؟
چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را؟
به رویِ نیزه سَرَت بود و خیمهها میسوخت
رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#محرم
#مصائب_کوفه_و_مجلس_ابن_زیاد_لعنتاللهعلیه
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند
کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند
عدهای شاگردهایم عدهای دیگر کنیز
کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند
در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک
دختران از هول دادنهای آنها ریختند
بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند
مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند
نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد
اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند
آتشِ خیمه ، کشیدنهای تا کوفه چه کرد
گیسوان بچهها یا سوخته یا ریختند
بی هوا بر ناقهها زد تا که از آن ارتفاع
دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند*
مردمانی که درِ این خانه میخوردند نان
کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند
با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد
آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند
خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو
در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند
*حرام زادهای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقهها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل)
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#مجموعه_انتظار
#دروازه_کوفه
#دروازه_شام
لطف حسین بوده که اهل سحر شدم
شکر خدا که شیعه ی اثنی عشر شدم
مدیون لطف حضرت زهرا و حیدرم
سینه زنه امام شهیدان اگر شدم
در روضه اش همين كه شبى پا گذاشتم
قيمت گرفتم و ديدم كه زر شدم
فوراً رسيد و دست نوازش سرم كشيد
وقتى كه ديد زخمى و بشكسته پر شدم
آنقدر گریه کردم و گفتم فقط حسين
زهرا شبی خرید مرا، معتبر شدم
از داغ کربلا و نجف بوده این چنین
شوریده حال گشته ام و خونجگر شدم
یک گوشه ای نشستم و گفتم که وای وای
وقتی ز ماجرای غمش با خبر شدم
آهى كشيد زينب و ميگفت يا اخا
از عشق توست اگر در به در شدم
در شام و كوفه و در كوچه ى يهود
ديدى براى تك تك زن ها سپر شدم
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#مجموعه_انتظار
#کاروان_اسرا
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوج روضه های عزا گریه می کنی
ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم
از سوز بی وفایی ما گریه می کنی
ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
می آیی و بدون صدا گریه می کنی
«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»
در مشهد امام رضا گریه می کنی
بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغ سید الشهدا گریه می کنی
این روزها به حال دل زینب اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
#محمد_مبشری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
15.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#السلام_علی_الحسین_و_علیٰ_علی_ابن_الحسین❤️
حرفِ دلم هست،فقط یک کلام
بی تو بوَد عشق به قلبم حرام
یَابنَ حُسینِ بنِ علی..،"یا علی"
عشق تویی و پدرت،وَالسَلام
#منصوره_محمدی_مزینان
🌺 @sheareaeini
#مرثیه_امام_حسین_ع
#مرثیه_حضرت_زینب_س
#اسارت
دست من و زنجیر، فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر، فکرش را نمی کردم
بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر، فکرش را نمی کردم
من با تو بودم، بی تو از عمرِ بدون تو…
…اینقدر باشم سیر!، فکرش را نمی کردم
مسمار و پهلو و غلاف و شعله را دیدم
اما گلو و تیر، فکرش را نمی کردم
دیدم برادر اصغرت را پیش چشمانت
تیری گرفت از شیر، فکرش را نمی کردم
بی دست شد سقا و پرچم بر زمین افتاد
آن دستِ پرچمگیر، فکرش را نمی کردم
تا بود عباسم کنارم، شمر می لرزید
حالا که گشته شیر، فکرش را نمی کردم
شمشیر بالا رفت و پایین آمد و اکبر…
مُردم از آن تصویر، فکرش را نمی کردم
درکوچه های کوفه در پیش کنیزانم
خیلی شدم تحقیر، فکرش را نمی کردم
خوابی که دیدم در زمان خردسالی ام
با اینکه شد تعبیر، فکرش را نمی کردم
حالا فقط من ماندم و راس تو بر نیزه
ای وای از این تقدیر، فکرش را نمی کردم
#مهدی_نظری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب_س
#مرثیه_اسارت
من زینبم، مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد
گرچه ز نسل یاسم و حساس هستم
در معرکه یک پارچه عباس هستم
من زیبنم، اسطوره ی سوز و گدازم
در نیمه شب ها عاشق راز و نیازم
حاجت دهد حتی نخ چادر نمازم
جوشن که می خوانم خدا با هر فرازم...
...می گوید این ناموس من فرزند زهراست
فخر تمام کائنات و عرش بالاست
در راه عشق دلبرم زهرا ترینم
هرچه بلا نازل شود از صابرینم
زاکیه ام، معصومه ام، اهل یقینم
من دختر حیدر امیرالمومنینم
فکری برای دفع هر نیرنگ کردم
با خطبه هایم مثل زهرا جنگ کردم
در شام و کوفه حرص دین خوردم برادر
کعب نی از شمر لعین خوردم برادر
از بام، سنگ آتشین خوردم برادر
با دست بسته بر زمین خوردم برادر
در هر کجا خوردم زمین، با اشک و با آه
زیر کتک گفتم فقط الحمدلله
اصلا که گفته کوچه ی اشرار رفتم
بی معجر و بی پوشیه بازار رفتم
باور نکن در مجلس اغیار رفتم
دیدی اگر در بزم مِی ناچار رفتم...
...می خواستم تا جامه ات را پس بگیرم
می خواستم عمامه ات را پس بگیرم
از بس که اهل غفلت و دنیا پرستند
این قوم با اوصاف ما بیگانه هستند
یک روز رأست را روی نیزه شکستند
روزی دگر نامردها بر شاخه بستند
خیلی برایت گریه کردم با رقیه
لعنت بر این دل سنگی آل امیه
طفلک رقیه پلک و ابرویش شکسته
سنجاقِ سر در لای گیسویش شکسته
اصلا خبر داری که بازویش شکسته
با ضرب پای زجر، پهلویش شکسته
از هر طرف پا می شود آخر می افتد
دستش شکسته غالبا با سر می افتد
سایه نشسته بر تنش مانند مادر
شد باغ لاله دامنش مانند مادر
خونی شده پیراهنش مانند مادر
شد نیمه کاره، دیدنش مانند مادر
بار سفر بسته پرستو زار و خسته
کنج خرابه ساکت و تنها نشسته
خیلی خسارت بین شهر شام دیدیم
معنای غربت بین شهر شام دیدیم
صدها مصیبت بین شهر شام دیدیم
ما هتک حرمت بین شهر شام دیدیم
خیلی عوض شد قد و بالای رشیدم
از بس مصیبت های سنگینی چشیدم
#محمد_جواد_شیرازی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
احوالات یادگار و یعقوب کربلا امام سجاد علیه سلام،بعد از واقعه عاشورا
"منبع لهوف سید بن طاووس ص 271"
#دل_سروده_های_مزینانی🌹
ای که چل سال شده سهم دلت ناله و آه
معنی صبر تو هستی... پسرِ ثارَ الله
سجده گاهِ سر تو ،سنگِ دلِ صحرا بود
آب و نانت همه، اندوه و غم بابا بود
رخِ تب دار تو خورشید دلِ اهل حرم
صحنِ قلبت همه دم،بزم عزا بوده وغم
خاک غربت به سرت شد به دلِ دشت بلا
سفر کوفه و شام تو شده ....واویلا
کس نفهمید چرا پشت سَرت، شد خالی
کس نفهمید چرا زار و پریشان حالی
وَ چرا چشمه یِ خون از دلِ تو می جوشید؟
وَ چرا پیرهَنِ کهنه به تن می پوشید؟
روزها... روزه و شب نافله و ذکر و دعا
شده افطار تو آغشته یِ اشکت همه جا
گذراندی همه ی کرب و بلا را در تب
ذکر لبهای تو... وای از دلِ عمه زینب
سهم تو اشک وتنِ سوخته و تب دار است
قَدحِ اشک کنارَت به سَرِ افطار است
مَشکی از اشک به همراهیِ تو چل سال است
ساقیِ چشم تو آن تشنه لبِ گودال است
سوختی از شَرَر و هِروله یِ دشت جنون
کاسه یِ چشم گهر بار تو شد چشمه یِ خون
کربلا رفتی و غوغایِ قیامَت دیدی
طعمِ تب، را تو چشیدی و جسارت دیدی
ای برای دل عمه شده چون سنگ صبور
زینت چشم تو اشک است ودلت چشمه یِ نور
پدرت کشته ی اشک است و تویی چشمه ی اشک
زده ای بر سر سجاده ی خود خیمه ی اشک
تویی یعقوب ترین همسفرِ کرب و بلا
اشک تو چشمه یِ زمزم شده و سعی و صفا
لب تو خنده ندیدَ ست دگر بعدِ پدر
رنگِ سیمای تو زرد است و پُر از سوز و شرَر
هر کجا آب تو دیدی،زِ رخت رنگ پرید
رنگ خوش را به خدا چشم شما هیچ ندید
تَر نشد جانِ گلوی تو به آب خوش و ناب
ذبح گشتی همه ی عمر تو باخنجرِ آب
روزگارِ تو به اشک و غم جانسوز گذشت
پیش چشمانِ تَرَت، نیزه ای هرروز گذشت
روی نِی گر چه نرفته سرِ پاکت...امّا
سرت از شدت غم سوخته در شامِ بلا
پرچم سرخ، به بامِ دلت افراشته ای
لاله ها با اثرِ خونِ دلت کاشته ای
خطبه خوانِ سفر کرب و بلا و شامی
مثل زینب سببِ زندگیِ اسلامی
دُرِّ اشک ، زینتِ چشمانِ دل غمناکت
خبر از غربت تو میدهد آقا..خاکت
#منصوره_محمدی_مزینان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#محرم_امام_زمان_عجلالله
بویِ سيبِ حرم از سمتِ سحر میآيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر میآيد
روز و شب كارِ شما گريه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآيد
كاشكی قدر بدانيم جوانیها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر میآيد
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دست شكسته به كمر میآيد
روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است
هركه در سايهی اين بيرق اگر میآيد
میرسد جمعهای و پيشِ تو دَم میگيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع به سر میآيد
تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنهی ما
مادرِ سينه زنان زود زِ در میآيد
كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود
رنگِ مشكی به كفن هم چقدر میآيد
علت اول دیوانگی ماست حسین
باز از مستیِ ديوانه خبر میآيد
#حسن_لطفی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7