#بحر_طویل
#چهارم_محرم_دوشیر_پسرعمه_سادات
وقتی صدای ناله ات پیچید در دشت
اینجا ورق برگشت حال ُو روزِ مادر
خیلی عجیب و رویِ لبهایش سخن بود
می ریخت اسباب و اثاثِ خیمه برهم
دنبال پیدا کردن این دو کفن بود
این دوکفن را خواهرت با دستهایِ...
خود برتنِ ما کرده کنج خیمه دایی
او گفت می خواهم شماهارا فدایی
وَ دو ولایی
کرب و بلایی
دایی که میگوید غریبم وای بر من
باید شماهارا کنم با دستهایم
قربانیِّ حجّ وُ مـِنای نینوایی
اِذن جهاد ما اگر امضاء نگردد
از معجرِ مادر قسم داریم تا به...
آن چادر خاکی وُ پهلویِ شکسته
امضاء کن احکامِ دوسربازت که باید
پرواز کرد از این زمین پر بلا تا
عرشِ خدایی
رفتند و برگشتند؟!...نَه
آمد صدایی...
دایی کجایی؟!
وقتی که دایی می دوید از پشت پرده...
در کنجِ خیمه
مادر تماشا کرد امّا رفت.... هرگز
باید بنازم من به این شور ولایی
در مُلکِ عشق و عاشقی بی بی عالم
هستی ملیکه تا ابد فرمانروایی
در روضه ها گویم امان از غصه هایت
تا حرف زینب می شود میایی آقا
آقای خوبم
شد حرف عمه
باید بیایی باید بیایی
#حسین_ایمانی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_علیه_السلام
بس که بود دلربا، زمزمۀ یاحسین
داده به دل ها صفا، زمزمۀ یاحسین
مثل نسیم سحر،عقده گشایی کند
باز دل خسته با، زمزمۀ یاحسین
اوج دهد نام او، به عرش اعلا مرا
برد مرا تا خدا، زمزمۀ یاحسین
چونکه دل عاشقم، تنگ حریمش شود
می بردم کربلا، زمزمۀ یاحسین
حسین نام ورا، صدا زند در جزا
هرکه کند درعزا، زمزمۀ یاحسین
بس که مقدس بود، بین سماواتیان
کرده هیاهو به پا، زمزمۀ یاحسین
هرکه به راه خدا، شهید شد کربلا
داشت به خاک بلا، زمزمۀ یاحسین
ازحرم وقتلگه، تا دم آخر بود
عمۀ سادات را، زمزمۀ یاحسین
غریب مادرحسین، زمزمۀ فاطمه است
نغمۀ اهل ولا، زمزمۀ یاحسین
منتقم خون او، روز ظهورش کند
به اشک وشور و نوا، زمزمۀ یاحسین
کاش که پیک اجل،چون که «وفایی»رسد
بسته شود چشم با، زمزمۀ یاحسین
#حاج_سید_هاشم_وفایی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهیدان_کربلا
#غزل
خودآگهان که ز خون گلو، وضو کردند
حیات را، ز دم تیغ جستجو کردند
دل شکسته به میقات دوست آوردند
درستی سفر عشق، آرزو کردند
ز شوق وصل، گریبان صبر چاک زدند
سپر فکنده به میدان عشق رو کردند
سری که در چمن سروری سرآمد بود
به یک اشارهٔ ابرو نثار او کردند
به سرخرویی گل، روز حشر برخیزند
به پاس آنکه گل از دستِ دوست بو کردند
زبان عقل ز توصیف عشق معذور است
سخن بس است اگر ترکِ «های و هو» کردند
فدای همت آن تشنهلب شهیدانم
که دل به بحر نهادند و ترکِ جُو کردند
کبوتران سبکسِیرِ سِدرِهپیما را
کسی ندید که با آب و دانه خو کردند
به تیزگامی برق از حساب درگذرند
که خود محاسبهٔ خویش موبهمو کردند
«حمید» غبطه برم بر سبکروان طریق
که طوف خانهٔ محبوب را نکو کردند
#حمید_سبزواری
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین_علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان
هنوز در پی بویی که می رسد به مشامی
و جبرئیل هم آن جا مجال پر زدنش نیست
رسیده اند شهیدان کربلا به مقامی...
یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری
یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی
یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش
یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی
یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی
سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی
یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری
یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی
به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان
چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی
دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم
به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...
#مهدی_جهاندار
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حر_ریاحی علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی
که گفته کشتی نوحی؟ تو مهربانتر از اویی
که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی
چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود
حسین فاطمه! میگفتم اشتباه گرفتی
من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم
مرا به تیر نگاهی تو بیسپاه گرفتی
اگر چه راه بر اطفال بیگناه گرفتم
تو باز دست مرا از دل گناه گرفتی
بگو چرا نشوم آب؟ دست یخ زدهام را
دویدی و نرسیده به خیمهگاه گرفتی!
چنان تبسم گرمی نشاندهای به لبانت
که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی
رسید خون سرم تا به دستمال سفیدت
تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
#قاسم_صرافان
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حر_ریاحی_علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت كرد
سیاه بود و سیاهی، هرآنچه میدیدی
تو را سپرد به آیینه، روسپیدت كرد
چه گفت با تو در آن لحظههای تشنه حسین؟
كدام زمزمه سیراب از امیدت كرد؟
به دست و پای تو بارِ چه قفلها كه نبود
حسین آمد و سرشار از كلیدت كرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان
عجب تشرّف سبزی، جنون مریدت كرد
نصیب هركس و ناكس نمیشود این بخت
قرار بود بمیری، خدا شهیدت كرد
نه پیشوند و نه پسوند؛ حرِّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت كرد
#مرتضی_امیری_اسفندقه
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#زهیر_بن_قین_علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات، برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل!
مقیم عشق که باشی به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعا برسی
تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی
زهیر باش دلم! با یزید نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدان نینوا برسی
#مریم_سقلاطونی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حبیب_بن_مظاهر_علیهالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوریست در چشمانت ای مومن!
- جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
چنان آتش شدی، گفتند دود از کنده بر خیزد
همان دودی که باید خار چشم کوفیان باشد
چکید از دیدۀ تر اشک شوقت، تیغ آوردی
کشیدی تیغ بیتردید تا خط و نشان باشد...
تو آن کوه کهنسالی که میگفتند خاموش است
دهان وا کردی و دریافتند آتشفشان باشد
تو آن مردی که «قوت لا یموتش» عشق شد، آری
نمکگیر است از این سفره هر کس، جاودان باشد
به فیض دوستی نائل شدن چندان هم آسان نیست
«حبیب» است آنکه پای دوستی تا پای جان باشد
#علی_فردوسی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#جوانان_حضرت_زینب_علیهاالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
این دو ز کودکی فقط آیینه دیدهاند
«آیینهای که آه نسازد مکدّرش»
واحیرتا که این دو جوانان زینبند
یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش؟
با جان و دل، دو پاره جگر وقف میکند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
چون تکیهگاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش...
زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش
زینب همان که فاطمه از هر نظر شدهست
از بسکه رفته این همه این زن به مادرش
زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش
گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...
#سیدحمیدرضا_برقعی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#جوانان_حضرت_زینب_علیهاالسلام
#شهیدان_کربلا
#غزل
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمدهایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بیکران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش، پرزنان باشیم
دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم
#سیدمحمدجواد_شرافت
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#غزل
ای زینب ای که بیتو حقیقت زبان نداشت
خون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت
آگاه بود عشق که بیتو غریب بود
اقرار داشت صبر، که بیتو توان نداشت
در پهندشت حادثه با وسعت زمان
دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت
یک روز بود و این همه داغ، ای امام صبر
پیغمبری به سختی تو امتحان نداشت
گر پای صبر و همّت تو در میان نبود
اسلام جز به گوشهٔ عزلت مکان نداشت...
روزی به زیر سایهٔ پیغمبر خدای
روزی به جز سر شهدا سایهبان نداشت؟
محمل درست در وسط نیزهدارها
یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت
زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود
زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت
زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود
زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت
زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود
آزادی این چنین شرف جاودان نداشت
«میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی
حرفی بهجز مناقب این خاندان نداشت
#غلامرضا_سازگار
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#غزل
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصلهها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله میکشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش، گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سر و سامان گذشته بود...
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
میدید آیه آیهٔ آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
زینب هزاربار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
#احمد_علوی
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7