#امام_باقر_شهادت
نینوا را سوزاند
نالهام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم
میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند
بازهم سوخت لبم
کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند
کربلا گفتم باز
جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند
شد غروب و گودال
دیدم آتش همهجا را ، همهجا را سوزاند
خیمهای اُفتاد و
بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند
مشعلی روشن شد
دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند
شعله تا بالا رفت
گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند
وای از نامحرم
حرمله باز دلِ عمهی ما را سوزاند...
نینوا را سوزاند
#حسن_لطفی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
هر جا کلاس درس شما برگزار شد
با شور و شوق روح الامین رهسپار شد
هر حرف غیر حرف شما فانی است، شکر
حرف شماست بین کتب ماندگار شد
یا باقرالعلوم، فقط با کلام توست
افکار پوچ مرجئه* بی اعتبار شد
ای قیمتی ترین گهر دین بگو چرا
سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟
آن زین زهر خورده چه ها کرده با شما
آثار مرگ در بدنت آشکار شد
آقا شنیده ایم که ازدست زهر زود
جسمت ورم کرده دلت داغدار شد
جسمت ورم که کرد دلت رفت کربلا
آن خاطرات له شده رویت هوار شد
بر تن سری نبود ولی جدتان حسین
ده اسب تازه نعل به سمتش قطار شد
از دستباف فاطمه بر پیکر حسین
پودی نماند و پیرهنش تار تار شد
تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت
زینب به روی ناقه ی عریان سوار شد
#امیر_عظیمی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است
کودکی فصل خوب خاطره هاست
و پر از روزهای شیرین است
روزهایی شبیه یک رویا
مملو از خوابهای رنگین است
ولی انگار خاطرات شما
راوی زخمهای دیرین است
توی تصویر چار سالگی ات
کودکی بغض کرده غمگین است
با سوالی که ذبح شش ماهه
راه و رسم کدام آیین است؟
یا سوالی شبیه اینکه چرا
عمه پیشانیاش پر از چین است
چه بگویم خودت که میدانی
روضهی قتلگاه سنگین است
دستهایی که میرود بالا
دستهایی که رو به پایین است
#میلاد_حسنی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
منکه داغ بی حساب رو دلمه
غصه و درد و بلا حاصلمه
منو کشت زهر جفا گرچه ولی
خاطرات کودکی قاتلمه
دیگه حالا لحظه رفتنمه
دیگه وقت درد دل گفتنمه
یادگاری دارم از کرببلا
جای کعبه نی هنوز رو تنمه
از غریب و آشنا جفا دیدم
توی زندگی فقط بلا دیدم
هنوزم جلو چشامه به خدا
کی می دونه کربلا چها دیدم
من حال مضطر جدمو دیدم
لحظه ی آخر جدمو دیدم
رنگ آسمون همینکه تیره شد
روی نیزه سر جدمو دیدم
من دیدم که اسبا نعل تازه شد
کینه ی دشمنا بی اندازه شد
تن جدمو دیدم به زیر پا
که چجوری تشییع جنازه شد
صبر آل طاها رو محک زدن
همگی به زخم ما نمک زدن
بعد از اون که کشته شد عموی ما
به خدا خیلی مارو کتک زدن
تو دلم یه دنیا درده بی حساب
چقدر فاطمه رو دادن عذاب
مارو بازار که کشوندن بمونه
مارو بردن وسط بزم شراب
من دیدم آینه سلاله رو
من دیدم خرون باغ لاله رو
گوشه ی خرابه بین شهر شام
من دیدم جون دادن سه ساله رو
#عبدالزهرا
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گل زخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
#یوسف_رحیمی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#مهدے_جان
😔باراݩ گرفته بازهوایم هواے توست
درجاےجاے شهر پراز ردپاے توست
😔دلتنگ جمڪرانم و دلواپس شما
سه شنبه ها،پراز گریه هاے توست
🌷 #سه_شنبه_هاى_جمكرانى
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_باقر_شهادت
بسكه تصويري از اندوه به هر مرحـله داشت
خوشيِ كودكي از خاطر او فاصله داشت
بــه حسـابي كه پـسر آيــنه دار پـدر است
او هم از كوفه و از شـام، فراوان گِـله داشت
صنــم سلسله مويي كه دل ما با اوست
سالها دور گــلويش اثـر از سلسله داشت
چون ولي بود بَـلا ديد ، ولي سنگين تر
پاي او بيشتر از عمّه ي خود، آبلـه داشت
بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش
جگر سوخته ، با آب خُنــك مسئله داشت
دل او محفل يك روضـه ي زهـــرايي بود
اُنـس با فاطمه ي سوخــته ي قافله داشت
كينه از شمر به دل داشت ولي بيش از آن
نفرت از خولي و بُغضي به دل از حرمله داشت
شام ديده ست كه در بـزم شرابِ اُمَــوي
نطق كوبنده ي او حالت يك زلزله داشت
لب به نفرين نگشود اين نوه ي شاه كرم
بسكه در صبر همانند حسن حوصله داشت
آه برعكس همه ، موقعِ طفليش ، اين مَـــرد
خاطرات بدي از سـاز و كف و هلهله داشت
#محمد_قاسمي
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
ذكره لبامه يا امام بـاقر
رمزه دعامه يا امام بـاقر
تا وقتي با توأم يقينم اينه
خُدا باهامه يا امام بـاقر
—-------------------------
جُـز كرمت چيزي تو خاطرم نيست
جـز تو كسي پــناهِ "آخِــرم"نيست
چه سرّيه شــب شهــادته تـــو
توي بقـــيع يه دونه زائــرم نيست
—------------------------—
چه جوري غم نصيبي تو ببينم ؟
اين روزا بي شكــيبي تو ببينم
با اين همه سينه زن و سينه چاگ
بازم بايد غريبي تو ببينم
—------------------------—
توي بقيع سنــگ نشون نداري
يه گريه كُن يه روضه خون نداري
با اينكه عالَـمــه به زيره سايه ت
رو مــرقدت يه سايبون نداري
—------------------------—
روم نمي شه بگم كه روضه خونم
با غــم تو دلا رو مي ســـوزونم
اجازه هست حالا ك مُسلميّه س
روضه هاي كودكي تو بخونم؟
—------------------------—
چهار سالت بود ديدي قحط آب و
تشنگي و درداي بي حساب و
چي بروزه دلت اومد ، كه ديدي ؟
تــلظّيِ شيرخواره ي رباب و ...
—------------------------—
چهار سالت بود راه چاره گُم شد
تو گرد و خاك يه مَشك پاره گُم شد
خودت بگو موقع غارت كه شــد
گوشواره ي چند تا ستاره گُم شد
—------------------------—
چهار سالت بود ، كوفيا رسيدن
كربلا رو به خاك و خون كشيدن
جوون هاتونو اربــاً اربا كردن
همبــازيهاي تو رو سر بُريدن...
#محمد_قاسمي
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را
نفسِ سوخته از خاطرهای پرپر را
روضهخوانیِ مرا گرم نمودی امشب
روضهیِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را
آخرین حلقهیِ شبهایِ محرّم هستم
شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیدهاست
باورم نیست تماشایِ تَنی بی سر را
باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیدنِ سوختنِ چـارقَدِ دختر را
غارتِ خود و عَلَم ، غارتِ گهواره و مَشک
غـارتِ پیرهن و غارتِ انگشتر را
ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون میریخت
نیزههایی که رُبودند سَرِ اکبر را
آه در گوشهی ویرانه که دِق مرگ شدیم
تا که همبازیِ من زد نَفسِ آخـر را
کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم
بیـن زنجیر نهان کرد تَنی لاغر را
چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش ، تکّهای از معجر را
#حسن_لطفی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_باقر_شهادت
پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم
از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم
دست در دست عمه ام آن روز
از دلِ نیزه ها گذر کردم
سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم
تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم
آنقدَر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم
#رضا_باقريان
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7