کیم من؟ آرزو گم کردهای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
#رهی_معیری
@shearosama
این سوز سینه شمع شبستان نداشته است
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است
آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است
#رهی_معیری
@shearosama
نباشد آدمی را هیچ خلقی بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گیرد دست سایل را
ندارد گریه کردن حاصلی در پیش بی دردان
میفشان در زمین شور صائب تخم قابل را
تفاوت نیست در لطف و عتاب و خشم و ناز تو
تو از هر در درآیی می کنی گلزار محفل را
#صائب
@shearosama
برای تو که آسمانی
پرنده بودن چقدر کم است
#شکرانه_قاسمی_معافی
@shearosama
دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل
گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل
@shearosama
#رهی_معیری
در بین اصطلاحات #یونگ تفرد individuation نشان دهندهی مفهوم اصلی و مقصود مورد نظر وی است. تفرد به معنای فردگرایی individualism نیست بلکه فراخوانی است برای تبدیل شدن به کاملترین انسان ممکن در طول حیات، موضوع فراتر از خودشیفتگی و غرقشدن در آن است و باید پرسید از دریچهی من، چه چیزی قرار است به این دنیا راه یابد.
#جیمز_هالیس ، روانشناس مکتب یونگ
@shearosama
اگر #محبت، عطر داشت وُ نور ، ظلم تاریکی بود👇
بشر با یکدیگر دوستانه و برادرانه زندگی کنند تا بفهمند که اگر عدل و مِهر و گذشت و برادری و برابری بو می داشت و معطر بود جهان معطر می شد، چه اینکه اگر ظلم دود می داشت جهان تیره بود. جهان که تاریک نیست، برای این است که ظلم از آن جهت که ظلم است دود ندارد اما اگر ظلم دود می داشت جهان مثل جریان غزه و امثال غزه تاریک محض بود.
آیت الله #عبدالله_جوادی_آملی
@shearosama
زندگی فرصت شیرین تفرج در باغ
زود طی شد، فقط انگار گلی بو کردیم
#میلاد_عرفان_پور
@shearosama
همواره غریب بر دو راهه قرار دارد : انس به مکان تازه و بازگشت به مکان پیشین
اما برای تو بازگشتی در میان نیست چرا که مکان تازه ی تو نامش زندگی است و آن که بدان بازمیگردی همان نیست که بیشتر از آن دیدهای
#شمس_لنگرودی
@shearosama
هیچکس در اطراف من نیست که صدایش کنم
دیگر به چه کسی باید آرزوها و نیتهایت را بسپاری
همه افسرده و خونسرد
از کنارم میگذشتند
#احمدرضا_احمدی
@shearosama
همهی ما محتاج یک لبخند بودیم حتی اگر لبخند تلخ بود
#احمدرضا_احمدی
@shearosama
مغذ من را میخورد دردی که پنهان کرده أم
قلب من آتش گرفت از اتفاقی ناگوار
میکشد سوهان برافکار وروح خسته أم
من فروپاشیدم از آن اتفاق ناگوار
لرزه بر اندام من انداخت تا دیدم از او
زهر تلخی بودچشیدم لحظه هایی ناگوار
کاش کوربودم نمیدیدم خطایش راکه من
سخت بیمارگشتم از آن اتفاق ناگوار
گویم هر لحظه أجل سرمیزند بالین من
بارها میمیرم از آن اتفاق ناگوار
این عذاب آخر مرا راهی گورستان کند
خبرم رابرسانید به او اینگونه که
کشت من را دیدن آن حرف های ناگوار
بهار محمودی پور
@shearosama