📚اشتباه در شعر«زینت دوش نبی...»
غزلی از آقای علی انسانی در کتاب شعر ایشان(گلاب و گل، صفحۀ 274)دیدم که دو مصراع از دو شاعر در این غزل تضمین کرده بودند، یکی از صامت بروجردی و یکی از محمد قهرمان؛ به دیوان صامت(صفحۀ214) مراجعه کردم؛ اما این مستزاد را پیدا کردم و تعجبم از اینکه بسیاری از مداحان در حال حاضر نیز این شعر را اشتباه به این صورت میخوانند:«زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست»
مستزاد صامت بروجردی👇
زینت دوش نبی خاک سیه جای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
به سر خاک سیه منزل و مأوای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
خاک عالم به سرم کز اثر تیر و سنان
ای شه تشنه لبان
جای یک بوسۀ من در همه اعضای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
شمر لب تشنه چسان رشتۀ عمر تو گسیخت
بیگنه خون تو ریخت
مر ندید او اثر رنگ به سیمای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
قاصدی کو که فرستم دمی از کرب و بلا
به بر شیر خدا
در نجف باخبر از حال تو بابای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
شمر نگذاشت پس از قتل تو معجر به سرم
ای شه خون جگرم
کفنی بهر قد و قامت رعنای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
دادی ای شاه به میدان محبت سر خویش
به ره داور خویش
از خدا غیر خدا هیچ تمنای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
زین جفاها که کنی کای پسر سعد دغا
به شه کرب و بلا
مگر از دود دل فاطمه پروای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
ز غم بیکسیات شد جگر سنگ کباب
آخر از بهر ثواب
یک جوی رحم چرا بر دل اعدای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
گر بگویم که ز داغ علی اکبر پسرت
شده پر خون جگرت
شاهدی بهتر از این چشم گهر زای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
نه برادر نه پسر تن به زمین سر به سنان
ای شه تشنه لبان
نیست دردی که ز هر گوشه مهیای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
شمر نیلی کند از ظلم رخ دختر تو
کودک مضطر تو
مگر این سوخته دل دخت دلآرای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
تنت امروز چنین سرمه صفت مینگرم
خاک عالم به سرم
باخبر خواهرت از امشب و فردای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
به جز از چشم من و چشمۀ زخم بدنت
جان به قربان تنت
خون فشان چشم کسی بهر تماشای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
غیر زنجیر که در بستن ما بسته کمر
ای شه تشنه جگر
هیچ کس نیست که دربند سر و پای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
خسروا (صامت) محزون ز عزایت شب و روز
گوید از ناله و سوز
کارزوئی به دلم غیر تمنای تو نیست
خیز کاین جای تو نیست
--------------
غزل علی انسانی👇
«زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست»1
جای سالم ز چه رو در همه اعضای تو نیست؟
بس که پیکان و سِنان بر تن تو بوسه زده
جای یک بوسۀ خواهر به سراپای تو نیست
مصحف من تو و انصار ورقهای تواند
یک طرف نیست که بر خاک ورقهای تو نیست
نه سری مانده نه انگشت و نه انگشتریات
چه کند دختر حیران که شناسای تو نیست؟
رفتی و داغ تو هر لحظه به من میگوید
بی نفس ماندهای اکنون که مسیحای تو نیست
رأس تو بر نی و با یوسف کنعان گویم
بعداز این هیچ کسی محو تماشای تو نیست
«آب اگر بی تو بنوشم جگرم میسوزد»2
دیدمت تشنۀ یک جرعه و سقای تو نیست
گر نشستهست و شکستهست نمازم چه غمی؟
روح قد قامت من جز قد و بالای تو نیست
------------
1ـ منسوب به صامت بروجردی
2ـ منسوب به محمد قهرمان
صامت بروجردی، محمدباقر، (1382). کلیات دیوان مدایح و مصائب صامت بروجردی، چاپ سوم، تهران:گلی.
انسانی، علی، (1394). گلاب و گل، تهران:منیر.
@ostadtaheri
برادران و خواهران توجه داشته باشند، چهارشنبه و پنجشنبه به دلیل تعطیل عمومی،کلاسها بصورت مجازی برقرار می شود.
#ترکیب_بند
#امام_خمینی_ره
حرم در قلب ما داری خمینی
قبایی از بقا داری خمینی
زیارتگاهی از خاک شهیدان
به آغوش خدا داری خمینی
حریمت نیست در ابعاد دنیا
حرم در ماوَرا داری خمینی
ازعرفانت به خاطرخواهیِ دوست
ره آورد شِفا داری خمینی
کشش از جذ°به ی قرب الهی
نسیم آشنا داری خمینی
دل ما را مراد و مقتدایی
همیشه هادی و فرمانروایی
دلت ممسوس با راه خدا بود
وجودت معدن صبر و رضا بود
سَرِ آزادگی و ایستادن
نگاهت بر حسین سرجدا بود
یزیدان زمان در لرزه چون بید
کلامت رعد بر قوم دغا بود
ابوذرها و سلمان ها مطیعت
به پایت فوج یاران جان فدا بود
دل و جان بازوی خط نبردت
شهید زنده در فکر وفا بود
"اَعِدّوا مَااستَطَعتم" پیشه ی ماست
"رِباطَ الخَیل" در اندیشه ی ماست
فقاهت یکه تاز روزگارت
فقیهان تا همیشه رهسپارت
شدی بنیانگذار انقلابی
که بوده آرزوهای تبارت
پدربودی همه مستضعفان را
سبکبالانِ عالم بی قرارت
به دلها کاشتی شوق رهایی
چه درها بازشد از اعتبارت
ندانستیم روح الله بودی
چه کم بردیم از فیض جوارت
ره آوردت برای ما کدام است؟
به درگاه خدا شُرب مدام است
همه مائیم مدیون قیامت
بنایی استواریم از نظامت
چنان افراشتی پرچم به عالم
که دنیا هست محو اهتمامت
جهانِ خواب را بیدارکردی
به هشیاری گرفته التیامت
همه ادیان و مذهب ها به وحدت
رهین و خاک بوس انسجامت
فراگیراست از معماری ات دین
ز حُسنِ مطلع و حُسنِ خِتامت
امامَین نظام اینجاست حاکم
دو سَید سایه گستردند قائم
یکی مسندگذار دولت یار
یکی شد رهبر سر°خطّ ِ دیدار
یکی مرجع به رجعت گشته مهمان
یکی مرجع به راه حق وفادار
یکی فرمانده ی میدان و جانباز
یکی رزمنده ی با عزم و ایثار
یکی دیوار را پایه گذارد
یکی بر دوش دارد ثِقل دیوار
یکی در دایره شد مرکز آن
یکی ترسیم گر مانند پرگار
به کشتیِ خمینی ناخدایی ست
که از سیدعلی بهتر به آن نیست
مجیدطاهری
۱۴خرداد۹۹
@ostadtaheri
#غزلمثنوی
#غزلوی
#حضرت_حمزه_ره
سرم سودای جان دادن به پای مصطفی دارد
به پای دوست جان دادن در این عالم صفا دارد
اگر دندانی از یارم شکسته وای برحالم
به جایش مُثله گردد عضوعضوِ حمزه، جا دارد
تمام کینه های دشمنانش را خریدارم
شفاعت کاش مولایم به سردارش روا دارد
بگِریید ای زنان بر من به امر یار در بیتم
ولیکن روضه ها زهرا به خاکم در خفا دارد
اگرچه آیه ی قرآن مرا از سابقون داند
دلم "یا لیتنی" گویان، هوای کربلا دارد
چه غافل بود ابوسفیان که کشته یک مدافع را
حریم یار، مهد صد مدافع مثل ما دارد
سلام خاصه ی حق بر تمام اولیای او
مجاهد عهد می بندد دهد جان بر رضای او
پرنده بال می خواهد کند پرواز در افلاک
مدافع، گوی سبقت را ربوده در ره ادراک
برای درکِ راه حق سراپا شور باید بود
درونِ بینشی از "نور فوقَ نور" باید بود
مجاهد داشته در حصنِ آن بینش، به غیب ایمان
گِلِ او بوده از عترت، سرشته گشته با قرآن
به انگشت اشاره می دود در جنگ با دشمن
تسامح نیست در راهش همیشه هست چون آهن
تسامح با تساهل با تغافل سَمّ مهلک ساخت
به جان هر تماشاچی و جامانده ز یاری تاخت
کنار تربت حمزه صدای گریه ی زهراست
صدای سوره ی یاسین و رحمان، نور و اعطیناست
به سوز و اشک، پیچیده فراق صاحب قرآن
کنار تربت حامیِ او هنگامه ها برخاست
مدافع نیست مرده، تربتش تصویرها دارد
برای فاطمه مرثیه ی کرب و بلا اینجاست
نگه داریدش از سیلی که دیگر جا به صورت نیست
مشخص گشته از چشمان خونینش که او تنهاست
به پا هر روز می آید بَرَد یک چادر خاکی
به چادر، قطره های اشک های مرتضی پیداست
مدافع نیست مرده، ناله اش از غربت یار است
صدای نعره ی او از پسِ تاریخ، جان افزاست
مدافع، جان خود را کرده موقوف نگهبانی
مدافع ها مجزّایند از ترس و پریشانی
نشانِ دست حمزه از کمک بر شانه ها دارند
کنار هر حرم از دل همه کاشانه ها دارند
مثال حمزه در این عصر چون کوهی ست پابرجا
که با وهابی و داعش کند یک جنگ بی همتا
نهیب حاج قاسم هست در هر جا طنین افکن
مدافع ها و قدسی ها، به فرمانش زره بر تن
به تیپ فاطمیون، حمزه ها درصف به خط هستند
چو دانه دانه ی تسبیحِ زهرا مختلط هستند
به آهنگ تبعیت سرود رهبری خوانند
ز خضر خامنه ای مثنویِ دلبری خوانند
مجیدطاهری(طاهر)
۱۷خرداد۹۹
@ostadtaheri
#قصیده
#عبدالعظیم_علیه_السلام
به سوی قبله ی تهران نماز عشق می خوانم
"الا یا ایها الساقی اَدِر کَاسا" که حیرانم
تبرک می برم از نام ارزشمندت ای آقا !
نگاهی، گوشه ی چشمی نما ای جان جانانم
زیارت می کنم با یک حرم، جان حرم ها را
به افلاک ست پروازم به این درگاه ایمانم
سبکبالان درآمیزند با هم در هوای صبح
هوای مضجعت مجذوب گرداند دل و جانم
خدا عبدالعظیمش را امید قلبها گرداند
مُقلّب اوست اینجا آستان دوست درمانم
حضوری گر که خواهم با دلی بشکسته و زخمی
به این درگاه، مسکینم به این درگاه، نالانم
اگر یک اربعین در کربلا توفیق می گیرم
تمام روزها درشهر رِی هر سال مهمانم
"کَمَن زارَالحُسَینَت" روی کاشی ها تجلی کرد
دراینجا یاد شش گوشه حزین و زار و گریانم
به زیر بال هایت ذاکران آرام خوابیدند
به صحنینت به یاد مسلمیه ابر بارانم
شب جمعه مناجات حرم را دوست می دارم
امیدعفو می پیچد در این درگاه از عصیانم
مرا با صدق وارد کن خدایا "رب ادخلنی"
که من افتاده از پا، ناگزیرم، غرق حرمانم
مرا پرواز ده تا خود خدایا "رب اخرجنی"
به زیر سایه ی شخص کریمی دادی اسکانم
زیارت نامه می خوانم به لحن دوستان، آقا
غریبان را قریبان کن الا ای مهر تابانم
اصول فقه با فقه وِلایی گشت تعبیرت
وَلایت در وِلایت بانی بُرنای بنیانم
به عبداللهی و عبدالعظیمی ات دخیلم من
کشیدم از همه غیر از شما تا دوست دامانم
"هنیئا لک" به آن محضرنشینی ها "هنیئا لک"
امام غائبم را سیدا ! دیری ست عطشانم
تلالوهای خورشید از حضورت آشکارا شد
فقیهان را نشانی از حضور یار می دانم
فرج نزدیکِ نزدیک است "کمن زارالامام" اینجاست
به این درگاه می آیم که سخت از یار پنهانم
***
به این خاطر دراینجا روضه ی بی دست می خوانند
به دستان بریده پای عهد دوست می مانم
دلم تنگ است، یاران کشته یک یک پیش چشم من
روم تا علقمه تا تازه گردد عهد و پیمانم
حسین و فاطمه بر پیکرم نالان و گریانند
چنین جاری ست اشک من به آغاز و به پایانم
صدای انتظارِ طفلِ اشک آید، عطشناک ست
به این مرثیه من تا روز حشر آئینه گردانم
سرشته شد گِلم با اشک و خون دل، بدان"طاهر"!
حرم از اشک دارم ملتجای اشک، ایوانم
مجیدطاهری
۲۳خرداد۹۹
#امام_صادق_علیه_السلام
#غزل
#مرثیه
بیت شما و خانۀ دل ما سوخت ای دریغ
لاله سیاهپوش و غرق عزا سوخت، ای دریغ
شبنم به روی برگ چهرۀ نالان روانه شد
از گریه بر مصیبتت به خدا سوخت، ای دریغ
مرثیهخوانی است مسلک مداح این دیار
دیگر چه چارهایست مدح و ثنا سوخت، ای دریغ
«بَرداً سَلاماً»ست آتش دشمن به جانتان
جان خلیلِ حق، ز ظلم و جفا سوخت، ای دریغ
بر پهلوی شکسته و غم آن گریه می کنید!
شهرمدینه غرق حُزن و نوا سوخت، ای دریغ
از ظاهر بقیع شده آشکار این سخن
مانند شمع، این حرم به خفا سوخت، ای دریغ
شمشیر میکشند بر روی بانی روضهها
عمری برای داغ کرببلا سوخت، ای دریغ
مقرون راستیست مکتب شیعه ز اصل خود
صادق، اماممان به صبح و مَسا سوخت، ای دریغ
سوی مزار «جعفربن محمد» سلام ماست
بادی کجاست تا برد که صبا سوخت، ای دریغ
فرمایش شماست آینۀ غیبت، انتظار
کی دست میدهد لقا که لقا سوخت، ای دریغ
راه فرج دعاست تا بشود ختم انتظار
از بس که دیر گشت ذکر و دعا سوخت، ای دریغ
«طاهر» ترانههای تو شده بیدادِ مرثیه
یک عمر گشت نغمهها و صدا سوخت، ای دریغ
مجیدطاهری
28خرداد99
باسلام امروز به مناسبت شهادت امام جعفرصادق(علیه السلام) کلاس آقایان از ساعت18 تا20در مکان موسسه برقراراست و عزاداری برگزارمی گردد.(لطفا اصول بهداشتی کرونایی رعایت گردد)
باسلام
امروز انجمن ادبی از ساعت۱۸تا۲۰ برقرار است.
اصول بهداشتی و کرونایی، اساس تشکیل انجمن است.
آدرس:
میدان امام حسین(علیه السلام)
اتوبان امام علی(علیه السلام)
خ ثارالله(علیه السلام)غربی
پ۱۱۱