eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
618 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دو بیتی ♡♡♡◇◇♡♡♡♡♡♡◇ مدینه سینه ی سیناست امشب به جنت شادمان زهراست امشب به پاس جشن میلاد رقیه گل لبخند بر لبهاست امشب ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ مدینه مرکز دلهاست امروز زمین و آسمان زیباست امروز به روز مولد پاک رقیه طرب در عالم بالاست امروز ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بهار است و جهان زیباست امشب سرور و خنده بر لبهاست امشب ز یُمن مقدم این تازه مولود به جنت شادمان زهراست امشب ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ مدینه غرق انوار رقیه عجب گرم است بازار رقیه شده بیت امامت نور افشان عجب زیباست رخسار رقیه ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سرود ولادت ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شهر یثرب را صفای دیگراست امشب چشم زهرا روشن ازاین دختراست امشب نور دوعین آمد....بنت الحسین آمد..........۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ روشن ازسیمای او ارض و سما باشد رحمت حق نازل ازسوی خدا باشد نوردو عین آمد ....بنت الحسین آمد.........۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ ای رقیه همرهت عشق و صفا داری ازبرای عاشقانت هدیه ها داری نور دوعین آمد......بنت الحسین آمد.......۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ این تویی برشیعیان لطف و کرم داری تاقیامت دردل وجانها حرم داری نور دوعین آمد.....بنت الحسین آمد.........۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شاعر:شیدانیشابوری
سرود ولادت حضرت رقیه علیهاسلام ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ روشن شده تمام آفاق ازروی دخت ام اسحاق مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد......۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ مدینه عطر آگین زبویش بوسه زند ملک به رویش مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد......۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بیت ولایت پرزنوراست هنگام شادی و سرور است مژده شب عطیه آمد....ولادت رقیه آمد .....۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ شورو نشاط شیعیان است ستاره باران آسمان است مژده شب عطیه آمد ....ولادت رقیه آمد.....۲ ♡♡♡♡♡♡♡◇♡♡♡ برده دل ازمادرو بابا لبخند شادی روی لبها مژده شب عطیه آمد.....ولادت رقیه آمد......۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ این قهرمان شهر شام است کار عدو دیگر تمام است مژده شب عطیه آمد‌....ولادت رقیه آمد......۲ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نان از کَرَمِ رقیه‌جان… مارا بس جانی ز دَمِ رقیه‌جان… مارا بس در بین تمام آرزوها... یا رب یک شب حَرَمِ رقیه‌جان… مارا بس ✍
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه غم دین بود در اندیشه مردم، غم نان نه شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه یکی فریاد می‌زد شرمتان باد آی دژخیمان! به سمت ما بیندازید تیر، اما به ایوان نه یکی فریاد سر می‌داد بر پیکر سری دارم که آن را می‌سپارم دست تیغ و بر گریبان نه برای او که کشتن را صلاح خویش می‌داند تفاوت می‌کند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه! کلاه پهلوی هم کم‌کم افتاد از سر مردم نرفت اما سر آن ها کلاه زورگویان، نه! گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم نخواهد شد ولی این‌بار جمع ما پریشان، نه! به جمهوری اسلامی ایران گفته‌ایم "آری" به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه" کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد اگرچه قدرت ما می‌شود تحریم، کتمان نه دفاعِ از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تل‌آویو است، تهران نه! شاعر:محمدحسین ملکیان
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
کتاب منبرخوانی و ساختارهای شناختی حاصل کلاسی با این عنوان در خانۀ مداحان است، هنرجویان از الگوی منبر
﷽ باسلام به اطلاع دوستان می رساند جهت تهیه سه جلد کتاب مداحی تخصصی: آواز،منبرخوانی،تاریخ (که توضیح آنها در بالا آمده) از امروز می توانید به بنده در ایتا به همین شماره پیام دهید. باتشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷۵ پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود یاد باد آن صحبتِ شب‌ها که با نوشین لبان بحثِ سِرِّ عشق و ذکرِ حلقهٔ عُشّاق بود پیش از این کاین سقفِ سبز و طاقِ مینا بَرکِشند مَنظَرِ چشمِ مرا ابرویِ جانان طاق بود از دَمِ صبحِ ازل تا آخرِ شامِ ابد دوستی و مِهر بر یک عهد و یک میثاق بود سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود بر درِ شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد گفت بر هر خوان که بِنْشَستَم خدا رزّاق بود شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود
بدرقه راه امام خامنه ای - در سفر به مشهدالرِّضا(ع)، از تهران تا خراسان --------- می روی سمت خراسان از همه جان می بری جان ما را تا خراسان غرق توفان می بری دیده ایم اشک شما را ، این بود ما را یقین کوله باری از ارادت در خراسان می بری از نبودت بی گمان دلگیر گردد شهر ما گرچه جان‌ها را به دنبالت گل افشان می بری می روی تا که بهار آغاز گردد در زمین گوییا همراه خود صبح بهاران می بری جان خود را کرده ایم اهدا به مولای رئوف هدیه ی ما را شما در نزد سلطان می بری از خراسانِ رضا باد صبا با ما بگفت عاشقانِ خویش را گیسو پریشان می بری می روی امّا نه تنها ، در قفا بنما نظر یک جهان دل را به همراهت به میدان می بری گفته ایم از ما شما دل برده اید آقا ولی آنچه بردی دل نباشد ، شمع سوزان می بری از گلاب ناب قمصر هم تو بهتر ای عزیز یک بغل با خویشتن عطر شهیدان می بری زعفرانِ قائنات افتد ز رونق ، چون شما یک سبد گل زیر چترِ سبزِ باران می بری غیر جانِ عاشقانت نیست ای سالار عشق آنچه همراهِ خودت از شهر تهران می بری بارها دیدم شما را در رکوع و در سجود نزد مولایت رضا چشمان گریان می بری با تضرُّع می گذاری صورت خود را به خاک از خدای بی نیاز اینگونه فرمان می بری در کنار مَضْجَعِ مولا علی موسی الرِّضا درد ما را هم شما از بهرِ درمان می بری «یاسر» از فیض نفس های سحر فهمیده است این شما هستید ما را در گلستان می بری ** محمود تاری «یاسر»