eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
619 عکس
156 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصیده ۱۷ربیع الاول 🌺🌹☘🌿⚘🌻🌸🌳🍃 الحمدلله الذی خلق السموات العُلی اوحی الی من لاح من آیاته نورالهُدی آن درّ بحر کن فکان خوانده یتیمش آسمان نابوده مثلش در جهان دُرّ یتیمی پر بها شمع شبستان فلک سرو گلستان ملک مردود راهش قد هَلَک مقبول رایش قدنجا بیت المقدّس کوی او محراب خضر ابروی او وز ظلمت گیسوی او طالع شده بدر الدّجی زو کاخ بدعت منهدم صبح رسالت مبتسم شمشاد قدّ فاستقم خورشید روی و الضّحی آدم دم از گل نازده کو کوس ما اوحی زده بر اوج او ادنی زده منجوق رایات دنی فرّاش قصرش قیصران نعلین او تاج سران در جنب او پیغمبران چون پیش خور جرم سُها تاج لعمرک بر سرش تشریف طه در برش بگرفته جوش لشکرش از حدّ الا تابلا گل شسته بارویش ورق خون خورده از مهرش شفق بحر از دل او در عرق ابراز کف او در حیا دُرّ سیادت را صدف عرش مجیدش در کنف هم کعبه از وی با شرف هم مروه از وی با صفا او مرغ و گلشن لامکان او گنج و ویران کن فکان او شمع و پرتو انس و جان او شمس و انجم انبیا خود راز خود پرداخته بر هفت میدان تاخته چشم فلک را ساخته نعل براقش توتیا روح القدس جاندار او خلد برین رخسار او کوثر بر گفتار او یکسو نهاده ماجرا قرص قمر بشکافته زو طیبه طیبت یافته و آن کز خطش سر تافته گشته سرش از تن جدا ناموس اکبر محرمش و انفاس عیسی در دمش برتر ز هفتم طارمش از فرط رفعت متکّا مهر از جبینش برده ضو نعل براقش ماه نو کرّوبیان را پیشرو روحانیون را پیشوا و الشمس وصف روی او و اللیل نعت موی او وز خلق عنبر بوی او پر مشک چین جیب هوا هر صبحدم کاندر چمن گردد چو زلف یار من گیسوی ریحان پرشکن از جنبش باد صبا بشنو ز مرغ از شاخ گل کای پیشوایان سبل صلّوا علی ختم الرسل اعنی النبی المصطفی گر زانک می جوئی امان از قید این دارالهوان تا در تنت باشد روان سلّم علی خیرالوری ای ناسخ کیش هبل وی محرم سرّ ازل طاوس باغ لم یزل عنقای قاف کبریا جم بندۀ فرمان تو و ادریس مدحت‌خوان تو داود در بستان تو خوش نغمه‌ای بلبل نوا پیک رهت روح الامین فرّاش کویت حورعین باشد حدیث مشک چین با چین گیسویت خطا چون چشمت ای خیر البشر در باغ مازاغ البصر نرگس نباشد خوش نظر بادام نبود دلگشا دریاب کافتادم زره شد نامه و نامم سیه پشتم شد از بار گنه چون قامت گردون دو تا بادا هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین مگذار (خواجو) را چنین محبوس این محنت سرا در این مضیق آب و گل هست از گنه خوار و خجل او را درین ظلمت مهل وز نور معنی ده ضیا (خواجوی کرمانی1374: 538-539) خواجوی کرمانی، محمودبن علی. 1374. دیوان کامل خواجوی کرمانی، به کوشش سعید قانعی، با مقدمۀ حسن انوری، تهران: بهزاد.
یاعلی بن موسی الرضا اشک می‌ریزم ز شوقت، تا دلم پر می‌کشد هیچ می‌دانی چه از دوریت، نوکر می‌کشد؟ تا که از باب‌الرضا در صحن وارد می‌شوم دست لطفت بر ورودت در دلم در می‌کشد چایخانه استکان‌ها شور برپا می‌کنند زائران را قندِ آن، در کام در بر می‌کشد فرشچیان بر ضریحت بوته از گل نقش کرد باورم بود این که بر هر بوته دلبر می‌کشد عصر عاشوراست در دلهای زُوّارت کنون های های از اشک‌ها از گنبدت سر می‌کشد آب سقاخانه‌ات سیراب کرده جانشان یاحسین از جان و دل، هر فرد مضطر می‌کشد 22شهریور1404 اشعارمجیدطاهری https://eitaa.com/joinchat/3851813558C9b3f122bc2
🔺 ۲۳ ربیع‌الاول سالروز ورود کریمۀ اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله علیها) به شهر قم گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اهل ولا مژده رسید عطر بهاران از مقدم یک گل ببین ، شد قم گلستان نور الهی در قم رسیده عطر امام هشتم وزیده بانوی عصمت معصومه نامش از ما درود و از ما سلامش ...... با نور او بر اهل قم نعمت تمام است هم خواهر و هم عمه و دخت امام است بر آن کریمه بر آن مطهر گوید "فداها" موسی بن جعفر بانوی عصمت معصومه نامش از ما درود و از ما سلامش ..... هر گوشه ای از شهر قم دار الامان است فرش ره زوار او خاک جنان است آن قبله در قم چون قبر زهراست هم کاظمین و هم مشهد ماست بانوی عصمت معصومه نامش از ما درود و از ما سلامش  ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ورودحضرت معصومه(سلام الله علیها) به شهر قم تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند باران گرفت و عطر هزاران گل انار... روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند از برکت قدوم شما شوره‌زارها رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند این شهر را به عشق شما «شهر اهل‌بیت» شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند دستان مهربان تو را آسمانیان بر شانه‌های خستۀ مردم گذاشتند... ✍🏻مریم سقلاطونی
ورودحضرت معصومه(سلام الله علیها) سال‌ها شهر در اعماق سیاهی سخت است روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است نفس باغ به تکرار نیامد بالا آفتاب از سر دیوار نیامد بالا اینکه عمری فقط از سفره کپک برداری گندم و پنبه بکاری و نمک برداری خشکیِ باغچه‌ها روی زمین باقی ماند سال‌ها طی شد و این شهر چنین باقی ماند در فراموشیِ انجیر و انار و گندم ناگهان گفت نهیبی که هلا ای مردم آب در دست اگر هست زمین بگذارید تا خود صبح بر این خاک جبین بگذارید از تبار گل و آیینه کسی می‌آید «مژده، ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» پس به همراه همان ابر که باران آورد مهربانی خدا در زد و مهمان آورد دختری آمده از ایل و تبار حیدر از هر آنچه بنویسیم فراتر، برتر وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه» آفتابی‌ست که اعجاز فراوان با اوست باد سرمست شده، عطر خراسان با اوست از سفر آمده‌ای خستۀ راهی بانو زنده کن وادیِ ما را به نگاهی بانو ما اسیریم و فقیریم و یتیم ای مهتاب دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب قم کویر است کویری که تلاطم دارد چادرت را بتکان قصد تیمم دارد آمد این‌گونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویس قرنی هم به محمد نرسید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید... قصه این بود و به وصفش قلم ما، درماند داغ دیدار برادر به دل خواهر ماند ماند تا پنجرۀ باغ اِرَم وا باشد حرم او حرم حضرت زهرا باشد ✍🏻سیدحمیدرضابرقعی
ورود حضرت معصومه(سلام الله علیها) این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور می‌آید و این خطه پر از شادی و شور است گل می‌دمد از شش‌جهت جادۀ ساوه این دشت سراسر همه وجد است و سرور است تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است آواز صبوحی زده باران سحرگاه هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است چون از سفر آن محمل مأنوس برآید بس لالۀ خوش‌رنگ به پابوس برآید بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه «سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی از عالَم معقول به محسوس برآید این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح خورشید پی دیدنش از طوس برآید آیینه در آیینه از ایوان بلندش صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید این روضه، سرای کرم ماست، بیایید ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست در حلقۀ نورانی گل‌های سحرخیز سجادۀ تسبیح سکوت تو گشوده‌ست گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش ایوان جلال و جبروت تو گشوده‌ست در فصل دعا، دست نیاز گل مریم بر خان کریمانۀ قوت تو گشوده‌ست هر آیه‌ای از سورۀ نورانی کوثر فصلی به مقامات ثبوت تو گشوده‌ست این آینه تصویر به تصویر شکفته‌ست تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفته‌ست ✍🏻 زکریا اخلاقی
ورودحضرت معصومه(سلام الله علیها) اجازه هست کنار حرم قدم بزنم برای شعر سرودن کمی قلم بزنم بساط شعر کریمانه را رقم بزنم و از نگاه پر از اشتیاق دم بزنم به کاشی در ساعت نوشته است چنین «سپهر سوده به خاک درش هماره جبین» خدا کند که همیشه فدایتان باشم کبوتری بشوم در هوایتان باشم   که خط آبی گلدسته‌هایتان باشم اسیرتان شده‌ام...؛ خاک پایتان باشم رسیده از لب بابا به ما ارادت قبل دو روز فاصله افتاده از زیارت قبل نمک چشیدۀ مهر تو «حوضِ سلطان» است همیشه شاعرتان قطره‌های باران است قرار آینه‌ها روبروی ایوان است ببین که قلب ترک خورده‌ام بیابان است شبیه گرد و غبارم ولی پر از دردم به خویش آمدم و در زمان سفر کردم رسانده‌اند به قم ردّ پای محزون را   تو آمدی و به هم ریختی قانون را نبرده‌ای به خراسان، دل پر از خون را ببین کنار خودت شوق اشعریون را سلام خواهر خورشید، آمدی از دور که با حضور تو بیتم شده‌ست بیت‌النور «رواق منظر چشم من آستانۀ توست» رسالت سفر عشق روی شانۀ توست تبسم همه از لطف بی‌کرانۀ توست چه عاشقانه در این قلب شهر، خانۀ توست رسید بارش باران عشق، هفده روز کویر قم به نگاه تو ایستاده هنوز میان حوض حرم شوق آسمان مانده‌ست هنوز عطر گل «باغ بابِلان» مانده‌ست کنار پنجره‌ها پلک نیمه‌جان مانده‌ست صدای خستۀ یک دختر جوان مانده‌ست که گفت: چادرتان جا برای ما دارد؟ خوشا به حال دلی که فقط تو را دارد میان برف به سویت کشیده شد راهم دخیل آینه‌هایم، نفس نفس آهم رسید تا به ضریح تو دست کوتاهم به غیر سایۀ تو سایه‌ای نمی‌خواهم بگیر در حرمت دست‌های خالی را نبین گناه مرا و شکسته بالی را... به سجده می‌روم و مثل ابر می‌بارم مطهّر است دلم، حال بهتری دارم به نور مسجد بالاسرت گرفتارم ستارگان حرم روشن‌اند و بیدارم چه سرخوشانه کسی گفت در دل حرمت که درسِ خارج ماه ا‌ست داخل حرمت نه حاج مولوی‌ام من، نه مثل کوثری‌ام نه مثل میثم و پروانه مست نوکری‌ام کنار توست که مشتاق لطف مادری‌ام نگاه کن به دل کوچک و کبوتری‌ام تمام حرف دلم را شنیده‌ای بانو و لحظه لحظه به دادم رسیده‌ای بانو ✍🏻علی پورزمان