eitaa logo
📚کانال شعر،سبک و نکات مداحی🎙
7.8هزار دنبال‌کننده
611 عکس
154 ویدیو
94 فایل
برای شرکت در کلاس های آموزش مداحی دکترحاج مجیدطاهری با این شماره ها تماس بگیرید: ۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸ ۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰ در ایتا به شماره ۰۹۹۰۵۲۸۶۲۰۰ پیام دهید.
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام از افق تابید ماه مرحمت بر همه شد باز باب مغفرت آمده دریای بخشایش به جوش تا در این دریا بشویندت، بکوش خیز و راهی جانب یزدان بجوی با سرشک توبه، جان و دل بشوی قُرب حق جوی و قِرابت را نگر در دعا کوش و اجابت را نگر چون که این ماهی عطاگستر بُوَد ماه شعبان، ماه پیغمبر بُوَد ماه غفران خواستن از هر خطاست ماه جبران کردن بُگْذشته‌ هاست ماهِ پشت پای بر دنیا زدن دست خود در شاخه‌ی طوبی زدن ماه رفتن بر سر خوان حسین دست افکندن به دامان حسین ماه تقوا و تقدّس یافتن حکم آزادی چو فطرس یافتن ماه مُحرم در حریم دل شدن بنده‌ی کوی ابوفاضل شدن ماه مولانا علی بن الحسین انس بستن با علی بن الحسین ماه پرچم های نصر افراشتن جشن میلاد سه مولا داشتن ماه میلاد سه مرد روزگار در دبستان خِرد، آموزگار ماه میلاد سه روح انقلاب فُلک هستی را سه نوح انقلاب ماه میلاد سه خوش رفتار عشق دلبر و دل داده و بیمار عشق ماه میلاد سه نور عالمین سیّد سجّاد و عبّاس و حسین هر سه مست از باده‌ی "قالوا بلا" هر سه جان باز قیام کربلا از پیِ سرکوبی کاخ فساد هر سه را تا پای جان، عزم جهاد با اسارت، با شهادت، هر چه هست باید آخر داد دشمن را شکست گر شدندی یا اسیر و یا شهید عاقبت کندند بنیاد یزید در ره قرآن، ابوالفضل و حسین از شهادت خوش ادا کردند دیْن آن که بر پایش سعادت بوسه زد بندبندش را شهادت بوسه زد وز پی آنان پی احیای دین شد اسارت، سهم زین العابدین تا نماند دِیْن دین در گردنش گردنش را بست در غُل، دشمنش آن که او را هر نفس معراج بود از عبودیّت به فرقش تاج بود در نیایش باز فتح باب کرد تشنگان فیض را سیراب کرد در مصاف کربلا بیمار شد آن توان‌بخش جهان، تب‌دار شد آتش تب شعله زد بر پیکرش وز عطش می‌سوخت جان اطهرش آن خلیلِ عصرِ عاشورای عشق سوخته در آتش سودای عشق با بیانش کوفه را محکوم کرد حقّ خود را بر جهان معلوم کرد آن سکوت مرگ را در هم شکست پرده‌ی اوهام را از هم گسست خطبه‌ها در مسجد و بزم شراب خوانْد و برْانگیخت مردم را ز خواب خلق را آگاه کرد از مکتبش گاه گاهی او و گاهی زینبش در مسیر آن خدایی انقلاب ملّت ما راه او کرد انتخاب مرد آزادی ز نسل آن امام داشت بر دوشش لوای این قیام خلق را عشق حسینی زنده کرد مُلک را عزم خمینی زنده کرد آن که چون دریا برآوردی خروش تا صدای ظالمان سازد خموش از خدا خواهد "موید" هر زمان تا برآید سربلند از هر امتحان ✍️سیدرضاموید
علیه السلام چراغِ دامنِ محرابِ عشق من تا اوست مرا به سینه نهان و به دیده پیدا اوست ***دل شکستۀ خود را به دست او دادم که اوست دلبر من، اختیار من با اوست ***به دیده خاک رهش می کِشم که می دانم یگانه ای که بُوَد قبله گاه دل ها اوست امید بسته ام امشب به رحمت عامش که ماه پنجم شعبان ز چهرِ زیبا اوست ***امام زهد و نماز و دعا که در عالم به هر کجا که زند عشق خیمه، مولا اوست مدینه را ز جمالش ستاره باران کرد که یادگار منا و صفا و بطحا اوست ز آسمان امامت دوباره کرد طلوع مهی که آینه دار علیّ اعلا اوست ***ولیّ چارم یزدان کز آدم و عالم تمامْ بندۀ فرمانبَرند و مولا اوست فروغ دیدۀ عُبّاد، حضرت سجاد کسی که ترجمۀ آیه های تقوا اوست حدیث ماهی و نان های خشک و دُرّ و نمک بُوَد عجیب ولیکن بر آن توانا اوست جمال پنج تن اَر جویی اندر او بنگر حسن، حسین، محمد، علی و زهرا اوست کسی که زهد از او کسب می کند "یحیی" کسی که ناز لبش می کشد مسیحا اوست کسی که یوسفِ صدیّق را رهایی داد به یک شهادتِ طفل از کف زلیخا اوست کسی که کرد عصا را چو مار، وز نظرش دوباره مار عصا شد به دست موسی اوست به جز به "اشهدُ اَن لا اله الّا الله" کسی که هیچ نیاورده بر زبان "لا" اوست کسی که حال نمازش به نیشِ مُهلِک مار نیافت هیچ تزلزل، نداشت پروا اوست سفیرِ عشق در احیای انقلابِ حسین امامِ خَلق به فرمان حق تعالی اوست ***کسی که کشتی در خون نشستۀ دین را فکند باز بر امواجِ سبزِ دریا اوست کسی که پرچم خونْ رنگِ دشتِ "ماریه" را به دست همت خود داشته است برپا اوست بگو خلیل که یک جا اگر در آتش رفت خلیلِ در دلِ آتش فتاده، صد جا اوست ***اگر به مصلحتی بود مدتی بیمار حیات بخشِ قلوب و طبیبِ جان ها اوست ***گل عشيرۀ عشق و گلاب عاشورا که دل نواز ترین عطر لاله ها با اوست ***گهی به اشک و دعا، گاه با نماز و پیام نگاه داری اسرار کربلا با اوست شنیدى اَر عظمت های صبر زینب را امام زینب کبری، ولیّ والا اوست به قتلگاه خرید اَر چه جان او زینب به هر بلیّه، دل عمّه را تسلّا اوست ***دلیل دفن، تنِ بی سر شهیدان را کفیلِ قافله در سایبان سر ها اوست ***میان آن همه مردان کربلا، مردی که ماند و دادِ شهیدان گرفت، تنها اوست ***نثار کردن خون با برادرانش بود خراب کردن کاخ یزیدیان با اوست ***بنای ظلم و ستم از کلام او بشکست اگر اسیر ولیکن امیر دل ها اوست به رغم نرمی آهن به پنجۀ "داود" کسی که بسته به زنجیر شد سراپا اوست به دست، سلسله دارد که که این رضای خداست کسی که سلسله جنبان امر دنیا اوست ز خطبه خواندن او کوفه کرد یادِ علی کیانِ کوفه به حیرت که این علی یا اوست هنوز از در و دیوار مسجد اُمَوی رسد ندا که چراغ حریم طاها اوست ***به وقت خطبۀ او از اذان خصم چه غم؟ که شامیان همه دانسته اند مولا اوست ***مگو موذّن مسجد! اذان بی هنگام که مفتخر به اذان و اقامه تنها اوست عزا برای شهیدان، میان کاخِ ستم کسی که کرد به شام این حماسه اجرا اوست ***اگر یزید بپرسد ز چوب منبر هم کند خروش که او بر حق است و حق با اوست ***از این زیاده "مؤید" توان مدحش نیست که طبع ما چو یکی قطره است و دریا اوست سلام ما به حریم مقدسش به بقیع! که در مدینه یکی قبلۀ دل ما اوست شب بقیع به چشم فرشتگان،روز است در آن حریم که "والشمس" و هم "ضحاها" اوست ✍️سیدرضاموید ❌نکته:ابیاتی که ستاره دارند از جهت قافیه ، تکراری هستند که صحیح نیست، همچنین قافیۀ «ها» نیز نباید بیاید چون جزء کلمۀ قافیه نیست.
روشنی بخش ِ دلِ آل کسا آمده است به تمنّایِ علی خیل گدا آمده است گفته تبریک و پیِ نان و نوا آمده است نوهٔ فاطمه و شیر خدا آمده است رنگ و رخساره ای از حضرتِ حیدر دارد علی اکبرلقبِ شبه پیمبر دارد داده شد جرعه ای از باده به أمّ لیلا بادهٔ کامل و آماده به أمّ لیلا قرعهٔ مادری افتاده به أمّ لیلا چه دل-آرا پسری داده به أمّ لیلا کعبه را گل زده و بازگشایی کرده آن خدایی که علی بن حسین آورده صوتِ زیبایِ اذان؛ دور و برَش می‌گردد قبله حیران شده و دورِ سرش می‌گردد دورِ لبخندِ ملیحِ پدرش می‌گردد پدرش هم که به دورِ پسرش می‌گردد دلِ عاشق شده! با نغمهٔ دلخواه بگو أشهدُ أنّ علیاً ولی الله بگو درس ِ آزادگی و لطف و کرَم را آموخت راهِ ویرانیِ بنیانِ ستم را آموخت سبکِ جنگیدنِ در اوجِ جنم را آموخت از عمو؛ پیر شدن پایِ علَم را آموخت یاعلی گفته و شمشیر گرفتند به دست عمه زینب به تماشایِ دو آیینه نشست ✍️مرضیه عاطفی ❌بعضی بندها برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی حذف شده است.
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعۀ خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکۀ ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همۀ آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد ✍️بردیامحمدی ❌بعضی بندها برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی حذف شده است.
بر جلوۀ خلقت پیمبر صلوات بر چهرۀ غرق نور اکبر صلوات تقدیم به آن جوان رعنا که بُوَد سر تا به قدم شبیه حیدر صلوات گر ذکر ابوتراب بردارد علی از چشم حریف خواب بردارد علی سلمان محمدی شود نصرانی از چهره اگر نقاب بر دارد علی از خانۀ ارباب خبر می آید بر آل علی تازه پسر می آید در خُلق و مرام و منطق و حُسن و جمال انگار محمدی دگر می آید می بارد از این جمال دلجو صد ماه سر تا به قدم، علی می‌آید از راه حق است اگر کعبه ترک بردارد لا حول و لا قوة الا بالله ✍️وحیدمحمدی
دیشب از عشق چشم من‌ تر بود عاشقی حرف ما و دلبر بود دلِ گم گشته ام مرا می‌برد دلم از کودکی کبوتر بود تا سر کوچۀ خدا رفتم که پُر از چشمه‌های کوثر بود چشم من بود و دامن ساقی دست من بود و لطف ساغر بود من ز هوش و دلم ز دستم رفت کار پیمانه‌های آخر بود کار دل، کار عشق دست تواند هم خدا، هم حسین مست تواند جلوه ای کن به رسم دلبری‌ات تا بریزیم سر به سروری‌ات درِ بازارِ بردگان وا شد یوسف آمد برای نوکری‌ات کعبه افتاده است دنبالت با خیالِ رخِ پیمبری‌ات تو علی هستی و علی مانده ماتِ اعجاز تیغ حیدری‌ات چقدر مثل فاطمه هستی به فدای شکوه کوثری‌ات آمدی عشق در به در شده است امشب ارباب ما پدر شده است باز کن چشم عالم آرا را خیره کن چشم‌های دنیا را نخوری چشم ای تو چشم حسین بس که چشمت ربوده دل‌ها را نوۀ ارشد امیر عرب می دهی عطر نام زهرا را ای علمدار دوم این قوم می بری رونق مسیحا را آرزوی حرا دو رکعت توست تا ببیند دوباره طاها را صخره ای موج را به هم کوبید روی دوشش گرفت دریا را پَرِ سجاده‌های مادر تو می برد دودمان لیلا را سیب سرخی و زادۀ ارباب یوسف خانوادۀ ارباب گره ای تا زدی دو ابرو را به هم آمیختی تو شش سو را همگی قبر خویش را کندند تا که دیدند تیغ و بازو را تیغ رقصید و آسمان بشنید ضربه ات را صدای هوهو را طپش قلب خیمه‌ها آمد تا گشودی سپاه گیسو را آمدی تا پس از عمو گیری پای محمل رکاب بانو را از مِیِ عشق باده ای داریم وه چه ارباب زاده ای داریم! روشنی‌های آسمان حسین ای نشانیِ بی نشان حسین روی چشم تو ابروان پدر روی دوش تو گیسوان حسین آه! داودِ حضرت ارباب ای اذان گوی کاروان حسین بعد آوای دلنشین تو بود نوبت گفتن اذان حسین قُوَت زانوان بابایی ای مسیحاترین جوان حسین مادرت هیچ، بین بُهت حرم رفتنت می‌برَد توان حسین از نگاهت عزیز زهرا سوخت رفتی از رفتن تو لیلا سوخت ✍️حسن لطفی یک بند برای استفادۀ بهتر هنرجویان گرامی، حذف شده است.
قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش قسم به شعلۀ خورشید، وقت هر تابش دلیل خلقت ربّانی جهان آمد بگو به اهل زمین، صاحبُ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گرفتی، دل مُرَکَّب رفت نفس کشیدی و بادصبا..، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات..، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات به آخرین سحرِ آلِ صُبح‌دم صلوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید تو آن گُلی که زمانِ بهار می‌روید خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید به قول خواجۀ شیرازمان که می‌گوید: «به حُسنِ خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یارِ یک‌جهتِ حق‌گزارِ ما نرسد» چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد! غم فراق ظهورت چشیدنی باشد چِقَدر ناز نگاهت خریدنی باشد علی علیِ لب تو شنیدنی باشد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم..، می‌چسبد نجف کنار تو زائر شویم می‌چسبد نیازِ اهل یقین را شکوه ناز، تویی برای قبلۀ توحیدیان نماز، تویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات سرم فدای دم ذوالفقار حیدری‌ات تمام می‌شود این هجر ناتمام آقا به احترام تو دنیا کند قیام آقا فقیر سفرۀ تو می‌شوم مدام آقا کریم زادۀ نسل حسن، سلام؛ آقا شبیه جد کریمت، سخاوتت علنی است کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی است کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست نگاه آبیِ تو بی کرانۀ دریاست فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست محبت تو شبیه محبت زهراست شبیه فاطمه پُر دامنه‌ست شوکت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صدای بانگ اذانِ چهارده معصوم تپش..، تپش..، ضربانِ چهارده معصوم ای آخرین جریانِ چهارده معصوم عزیزِ فاطمه‌ جانِ چهارده معصوم تویی که منتقم خون فاطمه هستی به داستان خداوند، خاتمه هستی برای نوح، دمت ساحلی به دریا شد مسیح، ذکر تو را بُرد کور، بینا شد خلیل با مدد تو بلای بت‌ها شد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شروع نقطۀ توحید هر قیام، تویی رسول‌های اولوالعزم را امام تویی به شعله می‌کشدم آن غم شب‌افروزم شبیه شمع، سحرهای هجر می‌سوزم هنوز چشم به فصل وصال می‌دوزم تویی مُحول الاَحوالِ عید نوروزم نوید آمدن تو پیام امّید است برای شیعه زمان ظهور تو..، عید است برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشقت، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبیه شیخِ مفیدت، مفید بودم کاش چقدر دل به هوس‌ها سپرد نوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هنوز سینۀ سنگین من مقاوم هست میان شاهرگم خون حاج قاسم هست اگرچه رفت علمدار..، این علم برجاست به روی شانۀ ما بیرق خدا بالاست ♦️باحذف چند بند برای استفاده بهتر هنرجویان عزیز
شجر نور، نوبر آورده بحر توحید، گوهر آورده آسمان ولایت و عصمت بهر خورشید اختر آورده لاله‌ای سرزده که از فیضش صد بهار معطر آورده دختر آورده بانوی اسلام یا که بر خلق مادر آورده نجمه، خورشید عالم افروزی بهر موسی بن جعفر آورده یا مگر دختر رسول‌الله زینب از بهر حیدر آورده پدر و مادرم فدایش باد که چو معصومه دختر آورده حبّذا حبّذا که بر سه امام عمّه و دخت و خواهر آورده اوّل صبح ماه ذیقعده آفتابی منّور آورده آفتابی که ماه و خورشیدش بوسه از آستان برآورده جبرئیل از خدا بر این دختر صلوات مکرر آورده صدق و اخلاص و صبر زینب را با جلال برادر آورده فاطمه عصمت خدای غفور که به معصومه آمده مشهور ✍️حاج غلامرضاسازگار
🌸💐🌷🌹🌺 نور جریان یافت و پایانِ شام تار شد دل چراغانی شد امشب صاحبِ دلدار شد زینبِ ثانی کرامت را به نام خود زد و دخترانه زد تبسّم! لحظۀ دیدار شد نام او معصومه و چون با نجابت اُنس داشت چشم هایش از حیای فاطمی سرشار شد این چنین شد که به عشق خواهرِ سلطان طوس دخترانِ با وقارِ چادری بسیار شد آمد و از دست هایش سال ها حاجت گرفت- هر که در کارش گره افتاده و بیمار شد خوش به حال زائری که با شکستِ نفْس خود روبروی صحن آیینه پر از تکرار شد سفرۂ باب الحوائج پهن تر از قبل شد می دهد عیدی، بیا! دردانه اش بیدار شد در دل تقویم هامان روز دختر را نوشت حضرت موسی بن جعفر تا که دختردار شد! ✍️مرضیه عاطفی
🌸💐🌷🌹🌺 شب میلاد تو باید شب میلاد قم باشد برای دیدن خواهر برادر آمد از مشهد من از یک جام می نوشم ولیکن از دو میخانه فراوان زائر از مشهد به پابوس تو می آید تنور شاطر عباسِ قمی داغ است از لطفت چنانکه نان او حتی دم از تو از حرم می زد فقط فرهاد میفهمد که بوده آب قم شیرین خدا میداند از عشقت جنون ما گذشت از حد بیابان نیست دیگر قم شده سرچشمۀ فیضت بنا شد فیضیه در آن به لطف سایۀ مرقد اگر شد مرعشی مرجع درِ این خانه را می زد کسی عالِم نخواهد شد بدون سجده بر گنبد ✍️محسن صرامی
🌸💐🌷🌹🌺 دری از عشق، به روی دلِ مَستان وا شد پهنۀ عرش به یک جلوۀ حق زیبا شد باز در جام ولایت مِیِ دیگر جوشید خوش به حال دلِ هر دلشدۀ شیدا شد سوره ای پر برکت آمد و نازل گردید که به تفسیر خدا جملۀ اعطینا شد عوض چلّه نشینی همۀ مشتاقان جَلوات رُخ کوثر صفتی پیدا شد چون رضا داشت به دل شوق جمال مادر خواهری داد به او حق که خودِ زهرا شد مژده ای باده کشان باده لبالب آمد باز یک فاطمه یا حضرت زینب آمد طور شد خانۀ موسی ز ظهورش امشب روز شد شب، ز رُخ غرقۀ نورش امشب «غضّوا ابصارکم» از هر طرفی می آید به زمین تا برسد وقت عبورش امشب پسری نیست که هم کُفو و طرازش بشود مدعی را بنما زنده به گورش امشب روزی عالم امکان به خداوند بُوَد لقمۀ کوچکی از نان تنورش امشب فاطمه نام قشنگی‌ست به او می آید می کند حق به شجرنامه صدورش امشب نام او در خور او باشد و در تقدیرش سیرتش فاطمی و فاطمه در تصویرش ✍️مجتبی صمدی شهاب
🌸⚘🌿🌷🌳🍀🌻🌺🍃 از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری وا شد از «اَبوا» به روی خلق، باب دیگری... بال وا كن لحظه‌ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم خوانده‌ام این حرف‌ها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم می‌رسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شك ندارم جبرئیل امشب برای عرشیان وصف او را می‌كند با آب و تاب دیگری ماه كی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟ می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معرفت، فصل‌الخطاب دیگری یا نمی‌داند بلندای مقامش تا كجاست یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری... یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری