eitaa logo
شاعرانه
27.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
763 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد حسین صغیر اصفهانی زادهٔ سیزدهم ماه رجب ۱۳۱۲ قمری در اصفهان، درگذشتهٔ ۱۳۹۰ قمری در اصفهان شاعر ایرانی است. در اثر تربیت پدرش که آقا اسدالله نام داشت و یکی از مداحان بود با اشعاری که دیگران در مدح و مصیبت «چهارده معصوم» سروده بودند آشنا گردید و در سنین هشت و نه سالگی شروع به گفتن اشعار کرد به همین دلیل صغیر تخلص گرفت. خود او در مورد تخلصش این گونه سروده است: مرا صغیر تخلص بجا بود که سه چیز مراد دارم و هستم از این تخلص شاد در اول اینکه به عهد صغارتم ایزد زبان بگفتن اشعار جانفزا بگشاد بدوم اینکه نگیرند اکابرم خورده اگر ز خامه من نقطه یی‌خطا افتاد بسوم اینکه چو روز حساب پیش آید مسلم است که آنجا بود صغیر آزاد از بدو تأسیس انجمن دانشکده اصفهان به سرپرستی عباس‌خان شیدا در سال ۱۳۳۴ق در آن انجمن شرکت کرد. از همان جوانی به کار بافندگی پرداخته و از راه کار و زحمت به امرار معاش و اداره خانواده پرداخت و استغناء و بی‌نیازی از خلق را پیشه خود ساخت. او در اغلب انجمن‌های ادبی اصفهان همچون انجمن‌های مدرسه تبریزی، خاکیا، کمال، سعدی و مکتب صائب شرکت می‌کرد و جزو اساتید پیشکسوت و محترم این انجمن‌ها به‌شمار می‌رفت. به میرزا عباس پاقلعه‌ای شیخ سلسله نعمت اللهیه اصفهان ارادت داشت و در مدح او شعر می‌گفت. صغیر اصفهانی سرانجام در سه‌شنبه اول جمادی الثّانی ۱۳۹۰ق (مطابق با مرداد ماه ۱۳۵۰ش) وفات یافت و در جوار حرم رأس الرضا در طوقچی اصفهان به خاک سپرده شد. 📜 @sheraneh_eitaa
بود دو تن را دو درخت کهن حاسد و محسود بدند آن دو تن خواست شبی حاسد شوریده بخت قطع ز محسود نماید درخت جست یکی اره کش تیشه زن گفت درختی است فلانجا زمن زود برو قطع کن از ریشه‌اش ریشه بر آور ز دم تیشه‌اش آن شجر پیر فکن ای جوان باز بیا اُجرت زحمت ستان داد نویدش بسی و ره نمود سوی درختی که ز محسود بود او بشب تیره روان شد براه راه غلط کرد و برفت اشتباه مقترن‌ آمد به درخت حسود قافیه را باخت که این آن نبود الغرض افکند ز پا آن شجر با کشش اره و ضرب تبر باز بیامد بر حاسد چو باد گفت کرم کن که درخت اوفتاد داد بوی اجرت و دلشاد شد ساعتی از قید غم آزاد شد رفت شب و روز پدیدار گشت خفته بدان فتنه و بیدار گشت یک تنش‌ آمد ز محبان ببر داد از آن واقعه بر وی خبر گفت درخت تو بریدند دوش زین سخنش رفت ز سر عقل و هوش بافت چه رخ داده از آن مات شد مات همانا ز مکافات شد کفت ملامت به خود و این سخن ورد زبان ساخت بهر انجمن ای که ستم بر دگران میکنی تیشه تو بر ریشه خود می‌زنی آری اگر راه به وحدت بریم ما همه در اصل ز یک گوهریم با هم اگر نیک و اگر بد کنیم هرچه کنیم آن همه با خود کنیم پند صغیر است در شاهوار ساز بگوش دل خود گوشوار 📜 @sheraneh_eitaa
شاعرانه
زاده نخستین روز مهر ۱۳۲۵ در زنجان. منزوی که از جمله شاعران غزل‌سرای معاصر کشورمان است، در سرودن شعر
💬 | رفته بودیم جلسه شعرخوانی.آقایی شعر خوند و بعضیا نظرشونو گفتن.اکثر کسایی که نظر دادن به نظر میومد سواد آنچنانی ندارن و فقط ذوق و علاقه دارن. آقایی حدوداً چهل ساله هم نظر داد.. نظرم با ایشون مخالف بود.اعلام کردم و یه کم کل کل کردم که ایشون دیگه محلم نداد و چند بار ضمن اظهار نظر تأکید کردم که من به عنوان یه دانشجوی ادبیات...که یه دفه دوستم افسانه، سقلمه ای به پهلوم زد و گفت چی میگی هی دانشجوییتو به رخ می کشی. ایشون استاد منزوی همون شاعر مشهورن... روحشون شاد. عین همه ی انسانهای بزرگ متواضع بودن🖤 📜 @sheraneh_eitaa
بعد از تو،من چگونه این آتش نهفته به جان را خاموش میکنم؟ این سینه سوز درد نهان را بعد از تو، من چگونه فراموش می کنم؟ 📜 @sheraneh_eitaa
آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشید جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم كشید ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام زهر جفا مرا به همان پیچ و خم كشید در احتضارم و بدنم درد می كند این سَمّ جان شكار ، توان از دلم كشید وقتی كه دید، تشنگی ام قاتل من است جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم كشید عمرم شبیه مادر پهلو شكسته شد نخل جوانی ام ثمر از عمرِ كم كشید جز زهر كینه مایۀ آرامشم نشد دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشید طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نكرد ما را برون ز خانه چو یك متّهم كشید بالا گرفت كار جسارت به اهل بیت كارم به سوی بزم شراب و ستم كشید من وارث بلای خرابه نشینی ام سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشید ای كربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم گویی كه ابن سعد سنان بر تنم كشید بهتر كه قبر مادر ما مخفیانه ماند ورنه كدام حرمله دست از حرم كشید این ظلم ها هدایت ما را عوض نكرد شكر خدا، ولایت ما تا عجم كشید نام علی و فاطمه جاوید مانده است دشمن خیال كرد بر آنان قلم كشید ما روی دوش، پرچم عصمت كشیده ایم دردا، عدو علیه عدالت علَم كشید دنیا كه خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم كشید از آفتاب زندگی ام بهره كم گرفت شرمنده ام كه سختی از آن اُمتّم كشید افطار كردم و جگرم پاره پاره شد جدّم رسید و وقت سحر در برم كشید در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم كشید 📜 @sheraneh_eitaa
✅ امام هادی علیه السلام: 🌟 بار خدایا! وعده‌ای را که به اهل بیت (ع) داده‌ای تحقّق بخش و زمین خود را با شمشیر قائم آنان پاک گردان 🌟 و به وسیله او، حدود تعطیل شده و احکام فرو نهاده و تغییر یافته ات را برپا دار 🌟 و به برکت وجود او، دل‌های مرده را زنده ساز و خواسته‌های پراکنده را یک پارچه گردان 🌟 و زنگار ستم را از راه خود بزدای تا اینکه حقّ، با دست او، در زیباترین چهره اش آشکار شود 🌟 و در پرتو نور دولت او، باطل و باطل گرایان نابود شوند و چیزی از حقّ و حقیقت به واسطه ترس از هیچ انسانی، پوشیده نماند. ⬅️ «مصباح الزائر، صفحه ۴۸۰» 📜 @sheraneh_eitaa
آقا؛ پدر بزرگ گُل آخرین تویی یعنی برای خواندن او بهترین تویی تا از قفس تمام جهان را رها کنی باید خودت برای ظهورش دعا کنی با یک دعای خود غم ما را مهار کن با یک دعای خود دل ما را بهار کن بی‌تو بهار قسمت مردم نمی‌شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود هادی شدی که بر همگان سر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما هادی شدی که جَلدِ غم سامرا شویم هادی شدی شما که کبوتر شویم ما گمراه شد هر آنکه از این طایفه جداست هادی شدی که پیرو حیدر شویم ما هادی شدی که فاتح دل‌ها شوی و بعد از عاشقان فاتح خیبر شویم ما هرکس غلام خان شما شد امیر شد هادی شدی که خود همه دلبر شویم ما هادی شدی که در همه‌ کوچه‌های شهر از بانیان روضه مادر شویم ما زخم زبان زدن به تو جور است دائماً وقتی که هم علی شده‌ای هم ابالحسن آه‌ای امامِ شاعرِ ما شاعران سلام‌ ای چارمین علی! گُل حیدر نشان سلام‌ ای نام دلبرانه تو ذکر ناب ما یک قطره از غدیریه ‌ات شد شراب ما گفتم شراب و ذهن من انگار پَر کشید هی جرعه جرعه روضه‌ سر بسته سر کشید دنیای شعر و شاعری‌ام بی‌شراب باد بزم شراب دفتر شعرم خراب باد شعرم به سر رسید و به پای تو اشک ریخت وقت گریز شد به کجا می‌توان گریخت؟ دندان گرفته‌ام به جگر! روضه‌خوان بس است تنها برای کشتن ما خیزران بس است‌ 📜 @sheraneh_eitaa
قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد دوباره حس سرودن گرفته ام آقا و با اجازه ی دستت بگو... دلم آمد هنوز مرقد تو سامرای عشاق است بدون عشق مگر می شود حرم آمد؟ میان مسجد اعظم، گدای سامری ام و جامعه، شب جمعه، چه با کرم آمد حریم حرمت تو قابل شکستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهره ی تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهره ی نورانی تو را می دید درون چشمه ی قلبش غدیری از خم داشت چقدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیشه این متوکل سرِ توهّم داشت اسیر سلسله ی توست بغض زندان ها به خاک پای تو مستند کلّ حیوان ها شهادت تو "دوشنبه" است...ای دهم دلبر دوشنبه قصه ی آتش، وفات پیغمبر 📜 @sheraneh_eitaa
تا بداند که شبِ ما به چه سان میگذرد غم‌عشقش دِه و عشقش دِه و بسیارش دِه | شبتون منور به نور خدا🌙✨ 📜 @sheraneh_eitaa
‍ صبح شد باز دلم میل پریدن دارد و تماشای تو هر صبح چه دیدن دارد | صبحتون بخیر❄️ 📜 @sheraneh_eitaa
ناله ی هادی رسد، زِ سامرا در حرم بیا به دادم برس، فاطمه ای مادرم شد پسرت عاقبت، کُشته زهر جفا سوختم از تشنگی، مثل گُلی پَرپَرم 📜 @sheraneh_eitaa
ei می آید و طبع سخنم بی تاب است اولین مشتری هر غزلم مهتاب است ساعت کوکیِ دل، سکسکه دارد تا صبح منم و دفتر و چشمی که لبالب خواب است پلک بر هم بگذارم نفسم می گیرد حرف دل با منِ در خواب: «مرا دریاب» است طاقت آوردم و گفتم بنویسم او را او که عکس حرمش در شب چشمم، قاب است دهمین نور خدا، جلوه در این شب دارد او که خورشید مُضلّین و اولی الالباب است سامرا قبله ی عشاق جهان است و دلم سال ها مشتری این حرم و سرداب است خانه ای که نه فقط دلبری از ما کرده مهبط جن و ملک بوده، پل نُوّاب است هشتمین سالِ حیات تو امامت را چید چون پدر بودی و عمر تو شرابی ناب است متوکل تویی و شاه جهانی... هادی تخت و تاج تو همین منبر و آن محراب است ساده و خاکی و بی پرده سخن می گفتی شیوه ی زندگی ات، آرزوی طلاب است «جامعه»، فصل شکوفایی خَلق است و امام که در آن صحبت از آیین و هزار آداب است بر در خانه ی این قوم نرو بی حاجت! روضه و سینه زنی، رخصت و دق الباب است متوکل به کمی زهر توکل جست و تو به زهرا؛ که در عالَم همه را اسباب است 📜 @sheraneh_eitaa
دوباره سایه غم بود روی باغ افتاد و باز داغ بزرگی که روی داغ افتاد کلاغ های سیاهی به شهر سر زده اند پرندگان مهاجر دوباره پر زده اند هجوم آتش و تکرار فتنه ای خونین خمیده سرو بلندی نشسته روی زمین دوباره ناله ی گل‌ها‌ و لاله ها پرپر خروش اشک روان است و چشمهایی تر سفیر زوزه ی بمبی که شهر را لرزاند و مادری که برای پسر شهادت خواند چه بغض ها که نکردیم و‌ در گلو ماندند چه وایه ها که شنیدیم و آرزو ماندند ولی قسم به خدا انتقام می گیریم قسم به خون شما انتقام می گیریم به گوشواره ی قلبی که قلب ها خون کرد به سرخی رگ خونی که شهر جیحون کرد بگو همیشه که اینجا چنین نمی ماند و پرچم شهدا بر زمین نمی ماند گر از فراغ شما شد خرابه کاشانه بهار می رسد آخر ز خون ریحانه «نگار» 📜 @sheraneh_eitaa
زبانحال با امام زمان عج شهادت امام هادی ع 🖤🏴 چو نوشید از جامِ زَهر جفا زمین خورد با ناله جَدِّ شما گُلی دست و پا زد به دور از وطن غریبانه در غربت سامرا امام نقی شد جگر پاره و غمی شد فزون بر غم کربلا علی مضطرب؛ فاطمه قد کمان به روی سر و سینه زد مصطفی زمین و سماء شد عزادار او ملائک سیه پوش از این ماجرا اماما به یادِ غم اهلبیت دل من شده جایگاه عزا به آل علی دل خُوشم تا اَبد گهِ جان سپردن کنارم بیا کانال شعر، نوحه، آموزش،مداحی عضوشوید 👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/647823363C45a7e8dbd8
از همه شغل های دنیا من.. عاشقم! عاشق تو الزاما! پس مدارا بکن کمی با من غافل از من مباش، زیرا من.. غافل از یاد تو نخواهم رفت گر بگویی برو! نخواهم رفت من کی‌ام خانه زاد این خانه! یا به قول بقیه دیوانه آشنای توام نه بیگانه! شمع تو! این حقیر پروانه! از گدایان سامرای توام ای امام دهم فدای توام لقبت چیست؟ هادی الامم است عادتت چیست؟ بخشش و کرم است هر کجا صحبت از تو شد حرم است سگ کوی تو نیز محترم است آیت الله و شیخ و علامه عاجز از درک تو چنان عامه! من بی معرفت گرفتارم نیست غیر از گناه در بارم به خودم سامرا بدهکارم باورم کن که دوستت دارم جایز است از غمت هوار کنم سامرا لازمم چه کار کنم ؟! تو که آقای آسمان بودی... باب حاجات دشمنان بودی... مالک کامل جنان بودی... پس چرا بین پادگان بودی؟! تو که بر ما چراغ امیدی چند سال است بین تبعیدی سنگ برشیشه گلاب زدند به دلت داغ بی‌حساب زدند ناسزا بر ابوتراب زدند پیش چشمان تو شراب زدند سامرا هم پر از حرامی بود روضه ها روضه های شامی بود بر شما چون شهادت آیین بود لحظه احتضار شیرین بود سرت از سوز زهر سنگین بود وسط حجره روضه ات این بود... من شهیدم ولی نه با خنجر! السلام و علیک یا بی سر ! زخم خوردم سنان نخوردم من نیزه از این و آن نخوردم من زخمی از ساربان نخوردم من زخم داغ جوان نخوردم من لشکری مست در مقابل نیست موی من ببین چنگ قاتل نیست 📜 @sheraneh_eitaa
فاطمه نانی‌زاد سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد. او از کودکی به شعر علاقه‌مند بود و از دوره دبیرستان سرودن را آغاز کرد. نانی‌زاد داراری مدرک دکترای روان‌شناسی تربیتی است که به مشاوره و روان‌درمانی می‌پردازد. نویسندگی و خبرنگاری نیز جزو علایق و فعالیت‌های فرهنگی هنری او به شمار می‌آیند. همچنین وی مدیر اجرایی دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران بوده و در برگزاری کنگره ادبی سوختگان وصل حضور موفقی داشته است. «باران بی‌هوا» و «صحن فیروزه» آثار منتشر شده او است. 📜 @sheraneh_eitaa
نور تو، روح مرا منزل به منزل می‌برد کشتی افتاده در گِل را به ساحل می‌برد مرد صحرایی و با تو شوق باران همسفر بوی بارانت مرا منزل به منزل می‌برد عاقل و دیوانه محکوم‌اند، آری چشم تو هم ز مجنون می‌برد دل، هم زِ عاقل می‌برد «اهل‌بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها! «جامعه» ما را به شرح این فضائل می‌برد ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم شهر ری با اذن تو از کربلا دل می‌برد مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می‌برد کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه اشک‌هایت عشق را تا آن مراحل می‌برد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | غزلی تقدیم به امام هادی علیه‌السلام در دیدار شاعران با رهبر انقلاب 📜 @sheraneh_eitaa
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بیداد رسیده ست به اوج خفقان از خداوند نباید اثری باشد اگر از دهان «متوکل» برسد صوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آن که برد نام علی را به زبان راویان سلسله در سلسله در بند شدند شیعیانی متواری شده همپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظه تلخ که مزار پسر شاه نجف شد ویران دلم از درد شکسته ست خدا می داند آه این قصه جانسوز ندارد پایان باز بی وقفه به دریا زده ام باداباد نیستم، نیستم از عاقبتش دل نگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس «ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بی واهمه گفت: قلب بی دغدغه عشق ندارد ضربان دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا! پاک تر از نفس صبح سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو می رفت کنار که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفسیر نگاه تو کتابی ست جدا جذبه ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان همگی دست به شمشیر، چه می فرمایید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم سخن شعر نبوده ست به جز «سَبقِ لِسان» متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی هیچ کس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کشت تو را نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعایی دل ما را به مرادش برسان 📜 @sheraneh_eitaa
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود نازپروردِ وصال است، مجو آزارش 📜 @sheraneh_eitaa
درد من، کشته ی شمشیر بلا می‌داند سوز من، سوخته ی داغ جفا می‌داند مسکنم، ساکن صحرای فنا می‌داند همه کس حالِ من بی‌سر و پا می‌داند پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند عاشقی همچو مَنَت نیست، خدا می‌داند 📜 @sheraneh_eitaa
شب است و خواب به چشمم نميرود، آری دلم گرفته برایت ، هنوز بيداری...؟ بدا بحال دلی كه هنوز عاشق توست خوشا بحال كسی كه تو دوستش داری... | شبتون در پناه حق🌙✨ 📜 @sheraneh_eitaa
صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد شبنم از خورشید عالم تاب جانی تازه یافت رفت بالاتر ز جو با ابرها دمساز شد شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد صخره با امواج دریا صورتش را خوب شست کار رستوران دریا با سحر آغاز شد اردکی از زیر پرها سر در آورد و نشست چلچله پر پر زنان هم سفره ی صد غاز شد بوی صبح و زندگی شوری چنین بر پا نمود گفت عارف یا رب و با بلبلان هم ساز شد |صبحتون بخیر و پر برکت❄️ 📜 @sheraneh_eitaa
روز خواهد شد و در آن تو را دوست خواهم داشت، روز خواهد شد پس نگران نباش اگر بهار تأخیر کرده است و غمگین نباش اگر باران متوقف شده است. به ناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد و ماه بر مدار می‌گردد، روز خواهد شد! روز خواهد شد آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است و چرا شعر، زنانه است و چرا نامه‌های عاشقانه زنانه هستند و چرا زنان، هنگامی که عاشقند به گنجشک و نور و آتش بدل می‌شوند! 📜 @sheraneh_eitaa