eitaa logo
شاعرانه
26.6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
798 ویدیو
80 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم را جز تو کس دلبر نباشد به جز شور توام در سر نباشد دل فایز تو عمدا می‌کنی تنگ که تا جای کس دیگر نباشد 📜 @sheraneh_eitaa
تو که رخ لاله‌سان افروته دیری چو داغ لاله‌ام دل سوته دیری یکی فکر دل بی‌حاصلم کن که چندین حاصل اندوته دیری 📜 @sheraneh_eitaa
نجم‌الدین رازی با نام کامل‌ترِ ابوبکرْ عبدالله بن محمد بن شاهوار بن انوشیروان الرازی (زادهٔ ۵۷۳ هجری قمری، کشته شده در جنگ با مغولان در ۶۵۴ هجری قمری)، همچنین مشهور به نجم‌الدین دایه یا نجم رازی، از چهره‌های تأثیرگذار و مطرح در تاریخ تصوف در ایران و جهان اسلام است. 📜 @sheraneh_eitaa
دولت این جهان اگر چه خوش است دل مبند اندرو که دوست کش است هر که را همچو شاه بنوازد چون پیاده به طرح بندازد هست دنیا و دولتش چو سراب در فریبد ولیک ندهد آب بس که آورد چرخ شاه و وزیر ملکشان داد و گنج و تاج و سریر کارها را به کام ایشان کرد خلق را جمله رام ایشان کرد تا چو نمرود مایه دار شدند همه فرعون روزگار شدند خون درویشکان مکیدندی مغز بیچارگان کشیدندی همه مشغول ماه وسال شده همه مغرور جاه و مال شده ناگهان تند باد قهر وزید وز سر تخت شان به تخته کشید تنشان را به خاک ریمن داد ملکشان را به دست دشمن داد وزر اینها بدان جهان بردند مالشان دیگران همی خوردند و آنکه حقش به لطف خود بنواخت نیک و بد را به نور حق بشناخت باز دانست نار را از نور دل نبست اندرین سرای غرور باقی عمر خویشتن دریافت به صلاح معاد خویش شتافت غم آن خورد کو ازین منزل چون کند کوچ، شادمان، خوشدل هر چه از ملک و گنج و شاهی داشت برد با خویشتن جوی نگذاشت لاجرم چون رسید کار به کار رفت با صد هزار استظهار 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی سمانه خلف‌زاده برای مادران شهدا بعد از تو سرافرازترین مادر شهر هرچند که اندوه شکسته کمرم را 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در پیچ و تاب زلف تو ، باران چه می خواهد دگر با من غریبی می کنند آن قطره های پشتِ در خم باز کن! پا در بِنِه ! پایین آبادی ، منم سنگی نمانده بر نهاد خارهای بی ثمر سائیده ساعت های ناب از طاقتِ بی داد تو سختی کشیدن های این بیراهه ها هم ، شد سفر؟! دانسته پیچیدم در آویزِ ن گاه نازکت در پلک آویزان تو، محو است کِلکِ بی هنر تا آینه ها تاختم ، آینده بر تو باختم این بود تاریخی ترین جنگِ سوارِ بی سپر کج رفتم از آغاز ، تا این ماجرا شد دام من افتاده ام در قعر یک مرداب تَنگ و تلخ و تر تشویش را در تار و پود فصل هایم بافتی پندار گل های بهار افتاده از کوه و کمر اصرار بیهوده ز من، آمال مکرآلود توست ای شاه نابخشودنی ! افتاده از تاجِ تو سر فکر رهایی جز به چنگ تو نمی تابد مرا بی اعتنایی کن برو ! یا خود رهایم کن دگر باری ، تمام سرزمین قلب من، محکوم توست نیمی از عاشق را بکش ! وز نیم دیگر، در گذر 📜 @sheraneh_eitaa
یارب به جهانیان دل خرم ده در دعوی جنت آشتی با هم ده شداد پسر نداشت باغش از تست آن مسکن آدم به بنی آدم ده 📜 @sheraneh_eitaa
آن را که به سر شور و به دل کیفیتی نیست گر هست هزارش هنر، انسانیتی نیست آن لب که تر، از باده نشد هیزم خشگ است آتش بزنیدش که در او خاصیتی نیست دل جمله مسخر شده عشق شد ای عقل زین ملک برون رو که در آن تمشیتی نیست جز عشق میاموز به اطفال طریقت بس تجربه کردم به از این تربیتی نیست مشکن قدح اهل دل ای شیخ ریایی در مذهب ما بدتر از این معصیتی نیست فرخنده عروس است نکو گفته «عمان » کز زیور همسایه بدو عاریتی نیست 📜 @sheraneh_eitaa
زلفین سیه که بر بناگوش تواند سر بر سر هم نهاده همدوش تواند ساید سر از ادب به پایت شب و روز آری دو سیاه حلقه در گوش تواند شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
رخ زیبای تو هر صبح تماشا دارد خنده کن تا ز گلستان لبت، گل بارد باز کن دیده که خورشید کند جلوه‌گری ناز کن تا همه عالم به تو دل بسپارد... | صبحتون بخیر و با طراوت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
ای دوست ز دست تو به دردم شب و روز با هجر قرین ز وصل فردم شب و روز این گشت رقیب وآن دهد پند مرا با دشمن و دوست در نبردم شب و روز 📜 @sheraneh_eitaa
کالی تَیشی آینو سوْای اَفَندی چَلَبی نیمشب بر بام مایی، تا کرا می‌طلبی گه سیه‌پوش و عصایی، که منم کالویروس گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات اَبصِرُوالدنْیا جَمیعاً فی قمیصِی تَخْتَبی علت اولی نمودی خویش را با فلسفی چه زیان دارد ترا؟! تو یاربی و یاربی گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان هر زبان خواهی بفرما، خسروا، شیرین لبی اِرتمی اغاپِسُودی کایِکا پَرا تَرا نور حقّی یا تو حقّی، یا فرشته یا نبی با نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس با کدامین لشکری و در کدامین موکبی؟ چون غم دل می‌خورم، یا رحم بر دل می‌برم کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟! دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا! من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی پوست‌ها را رنگ‌ها و مغزها را ذوق‌ها پوست‌ها با مغزها خود کی کند هم مذهبی؟! » کالی میراسَس نَزیتَن بَوستن کالاستن شب شما را روز گشت و نیست شب‌ها را شبی من خمش کردم، فسونم، بی‌زبان تعلیم ده ای ز تو لرزان و ترسان مشرقی و مغربی شمس تبریزی، برآ چون آفتاب از شرق جان تا گشایند از میان زنّارِ کفر و معجبی 📜 @sheraneh_eitaa