eitaa logo
شعر و قصه کودک
378 دنبال‌کننده
205 عکس
16 ویدیو
15 فایل
امیدوارم از خوندن اشعار و قصه های کودکانه کانال هم کودکانتون و هم کودک درونتون لذت ببرید😊 @TapehayeRishen313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تاب تاب عباسی بابا جونم چه نازی میای دوباره باهم امروز بشیم همبازی؟ یعنی میشه دوباره سر روی پات بذارم؟ اگه تو باشی پیشم دیگه غمی ندارم مامان میاد کنارم دست منو می گیره میگه نشو عزیزم انقدر به عکسا خیره مامان میگه قراره تو برگردی به خونه از سوریه آوردن ازت برام نشونه بالاخره رسیدم به ارزوم بابا جون دلم برات تنگ شده باباجونِ مهربون
شعر و قصه کودک
تاب تاب عباسی بابا جونم چه نازی میای دوباره باهم امروز بشیم همبازی؟ یعنی میشه دوباره سر روی پات بذا
فاطمه جونم! دختر بابا سلام، اگر دوست داری باز هم همدیگه رو ببینیم باید ظاهرت مثل باطنت اسلامی و قرآنی باشد، مانند مادرت محجبه و عفیف باش، در مقابل سختیها صبور باش. حسن جون! مهدی جون! سلام حالا بعد از بابا مرد خونه شما هستید، مواظب مادر و خواهرتون باشید که احساس تنهایی نکنند، خویشتندار باشید و احساس غریبی نکنید. فرزندان گلم! نماز که ستون خیمه دین است را سبک نشمارید، احترام به مادر از واجبات شماست، در محضر روحانی حقیقی زانو بزنید و درس دین بیاموزید. آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامه دهنده راه شهدا باشید، نگذارید این عَلَم به زمین بیافتد، خوش خلق و مودب باشید، به همدیگر محبت کنید، صله رحم را به جا آورید و قطع رحم نکنید. (بخشی از وصیتنامه شهیدمحمدبلباسی) 🔹هویت پیکر ۷ شهید مدافع حرم خان‌طومان محمد بلباسی، رضا حاجی‌زاده، علی عابدینی، حسن رجایی‌فر، زکریا شیری، مجید سلمانیان و مهدی نظری شناسایی شد. 🔹پیکر آن‌ها فردا در حرم‌امام‌رضا(ع) طواف‌ داده‌می‌شود. @nahadmu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنجشک پَر جیک جیکو به جوجه ها گفت:« بی سرو صدا بمانید تا برگردم» وبرای پیدا کردن غذا از لانه بیرون رفت . جوجه اولی سرش را از لانه بیرون برد و به اطراف نگاه کرد و گفت:« کاش می شد برویم بیرون ببینیم چخبر است!» جوجه دومی نوکش لرزید گفت:« نه خطرناک است » و بال هایش را جمع کرد .جوجه ی سومی سری تکان داد و گفت :« بیایید همین جا بازی کنیم» _«گنجشک» _«پَر» _«درخت» _«درخت که پر نداره....» وسط بازی جوجه ها صدایی به گوش رسید:_«فیس فیس فیس » جوجه ی اولی آرام گفت:« هیس بچه ها ساکت باشید یک صدایی می آید» هر سه ساکت شدند و گوش هایشان را تیز کردند. جوجه ی دومی گفت:« من می ترسم صدای چیست؟» جوجه ی سومی کمی سرش را از لانه بیرون آورد. بلند فریاد زد:« مار... مار....» جوجه ها وحشت زده می لرزیدند و مادرشان را صدا می زدند:« مامان..... مامان جون» جیک جیکو که صدای جوجه ها را از دور شنید ، به سمت لانه پرواز کرد. مار را دید که آرام آرام به سمت جوجه ها می خزید. پرواز کرد و به دنبال کمک رفت. از این طرف به آن طرف پرواز می کرد اما هیچ گنجشکی ندید. ناگهان چشمش به مرد مهربانی افتاد.جیکو قبلا شنیده بود که این مرد مهربان ضامن بچه آهو بوده است. با رنگ و روی پریده و نوکی لرزان روی شاخه نشست . رو به اقای مهربان کرد و گفت:« کمکم کنید مار ....مار...الان جوجه هایم را می خورد. کمکم کنید» آقای مهربان به مردی که همراهشان بود گفت:« سریع خودت را به ایوان برسان و جوجه های این گنجشک را نجات بده» آن مرد چوبی برداشت و به طرف مار دوید. مار بدجنس تا مرد را دید ترسید و از آن جا دور شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺سلام بچها حلول ماه ربیع الاول مبارک🌺 بیایید بازی😊 از تصاویر زیر کپی رنگی بگیرید، تاس رو برش بزنید و بازی کنید👇