eitaa logo
شعرِ تر
10 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
0 فایل
عاشقانه‌ها، تک مصرع ها و شعر های دلنشین
مشاهده در ایتا
دانلود
سفرها کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم که چینِ دامنش بسیار پهناور تر از چین است… سید تقی سیدی
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم که چون ابر بهاری گریۀ بسیار می‌کردم ‌ همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم ‌ ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم
گر سراغ از عالمی دیگر بگیری بهتر است مرگ را با شوق اگر در بر بگیری بهتر است تن دو روزی بیشتر پیراهن روح تو نیست هرچه کمتر خو به این پیکر بگیری بهتر است آفرینش جایی از دنیا ندارد پست‌تر گر به هرجا غیر از اینجا پر بگیری بهتر است من که می‌گویم در این بازار از هر سو زیان هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است نخ به پای بادبادک‌های کم‌طاقت مبند زندگی را هرچه آسان‌تر بگیری بهتر است
آخر، معشوق را می‌گویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر، چون آرام و قرار گیرد؟!🌱 ــــــــــ🍉ــــــــــــــ 📚منبع:فیه مافیه
از یاد بِبَر قصه‌‌ی ما را هم از امروز درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی
گیرم که به دریا نرسیدی چه غم ای رود! خوش باش که یک چند در این راه دویدی
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود،جامه اندوه مپوشان هرگز...! زندگی ذره گاهی ست که کوهش کردیم زندگی نام نگویی ست که خارش کردیم زندگی نیست به جز نم نم باران بهار زندگی نیست به جز دیدن یار زندگی نیست به جز عشق به جز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی زندگی تجربه تلخ فراوان دارد دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم - سهراب سپهری | شـــعر
خبر دهید به صیادِ ما، که ما رفتیم به فکر صید ِدگر باشد و شکار دگر...
مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی     نزنند سائلی را که دری دگر نباشد
زخمی ام التیام می خواهم التیام از امام می خواهم السلامُ علیک یا ساقی من علیک السلام می خواهم مستی ام را بیا دو چندان کن جام می پشت جام می خواهم گاه گاهی کمی جنون دارم من جنونی مدام می خواهم تا بگردم کمی به دور سرت طوف بیت الحرام می خواهم لحظه ی مرگ چشم در راهم از تو حسن ختام می خواهم در نجف سینه بی قرار از عشق گفت: لایمکن الفرار از عشق
دلی که تنگ نجف نیست، در هوای کجاست…؟
چندیست از تو غافلم ای زندگی ببخش! چنگی به دل نمیزنی این روزها تو هم.
خون می‌رود نهفته از این زخم اندرون ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
تنگ مپسند دلی را که در او جا داری...
آنچه در غیبتت اِی دوست به من می‌گذرد نتوانم که حکایت کنم، اِلّا به حضور...
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست نالید که من بارِ شکر داشتم این شد!
شعرِ تر
نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست نالید که من بارِ شکر داشتم این شد!
واقعا حیفه همش رو نذارم دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد... ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد! رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد... یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد! خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری، میگفت که بسیار ثمر داشتم این شد! با خاکِ سیه، جمجمه ی خالیِ جمشید، فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد! نی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست... نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا یک چند در انتظار بگذشت مرا باقی همه صرف حسرت روی تو شد بنگر که چه روزگار بگذشت مرا…
به کام دل نفسی با تو التماس من است بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
دگر جانی نخواهد یافت با باران، بیابانم...
در اوج غُصّه هم طلب همدلی نکن همچون انار خون به جگر باش و تاج‌دار…
یه جا خوندم نوشته بود بزرگترین مشکل تو ارتباطمون اینه که گوش نمی‌دیم که بفهمیم، گوش می‌دیم تا جواب بدیم چقدر درسته..!
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است که به عشق تو بشر قاری قرآن شده است مثل من باغچه ی خانه هم از دوری تو بس‌که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است بس‌که هر تکه ی آن با هوسی رفت ، دلم نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است بی شک آن شیخ که از چشم تو مَنعم می‌کرد خبر از آمدنت داشت که پنهان شده است عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او نرده ی پنجره‌ها میله ی زندان شده است عشق زاییده ی بلخ است و مقیم شیراز چون نشد کارِگر، آواره ی تهران شده است عشق دانشکده‌ ی تجربه ی انسان‌هاست گرچه چندی ست پر از طفل دبستان شده است هر نو آموخته در عالم خود مجنون است روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می‌گذری بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است!!! * "غلامرضا طریقی" * این شعر مال چند سال پیش است و الان باید به جای «خیابان» گفت «اتوبان» شده است!
محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم که برگذشتی و ما را به هـــیــــــچ نخْریدی
تو مرد صحبت دل نیستی، چه می‌دانی که سر به جَیب کشیدن چه عالمی دارد
هر زمان فالی گرفتم «غم مخور» آمد ولی این امید واهیِ حافظ مرا بیچاره کرد
شعرِ تر
هر زمان فالی گرفتم «غم مخور» آمد ولی این امید واهیِ حافظ مرا بیچاره کرد
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟ چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است...
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد 😁